کشور نفتخیز و ثروتمند ونزوئلا در دههٔ ۱۹۶۰ با فیلمهائی چون شهری که ما را میبیند (۱۹۶۷) از خِسوس انریکه گِدِس، و گودال مرده (۱۹۶۸) از کارلُس رِبولِددو تحرک خلاقهای در مستندسازی داشت. در ۱۹۷۳ دولت ونزوئلا در راستای حمایت از سینمای ملی طرحی ریخت تا با اعطای یارانه تولیدات داخلی را تقویت، و پخش فیلمهای خارجی را قانونمند کند. از ۱۹۷۵ تا ۱۹۸۰ حدود سی فیلم از یارانه استفاده کردند، از جمله مقدس و نامقدس (۱۹۷۵) و کمپانی بر یک لحظه نادانی چشم میپوشد (۱۹۷۷) از مائوریسیو والرستین (متولد ۱۹۴۵)؛ ماهی دودزا (۱۹۷۷) از رُمان شالبو؛ آلیاس شاه خوروپو (۱۹۷۸) از کارلُس ریولِدو و کشور قابل حمل و نقل (۱۹۷۸) از ایوان فئو و آنتونیو یِراندی، که فیلم اخیر تا به امروز پرفروشترین فیلم ونزوئلا بوده است.
مجلهٔ ورایتی بهدرستی اعلام کرده بود که صنعت فیلم ونزوئلا سریعترین رشد را در آمریکای لاتین در پیشرو دارد. اما دلایل گوناگونی - از جمله سقوط چشمگیر قیمت نفت بین سالهای ۱۹۸۲ و ۱۹۹۱، که جنگ خلیجفارس بار دیگر آن را افزایش داد - موجب شد که دولت حمایت از صنعت فیلم را کاهش دهد، هر چند با توجه به جمعیت بیست و یک میلیونی ونزوئلا همچنان تعداد زیادی فیلم خوش ساخت در آنجا تولید میشود. غالب این فیلمها در دههٔ ۱۹۸۰ ساخته شدهاند، از جمله عروسی (۱۹۸۲) از تالمن اورجِلِس؛ بُلیوار (۱۹۸۲)، اُرینوکو - جهان نو (۱۹۸۴) و آمریکا، سرزمین ناشناخته (۱۹۸۸) از دیهگو ریسکز؛ خداحافظ میامی (۱۹۸۳) از آنتونیو یراندی؛ به آنها بگو مرا نکشند (۱۹۸۴) از فردی سیسو؛ تیزانو (۱۹۸۴) از دومینیک کاسوتو دِبونه/سالوادور دِبونه؛ عذاب (۱۹۸۵) از خوزه نووُا؛ اُریانا (۱۹۸۵) از فیناتورس؛ انتقام کوچک (۱۹۸۵) از اُله گاریو باره را؛ مانُن (۱۹۸۶) و گوسفند سیاه (۱۹۸۷) از رُمان شالبو؛ و تولیدات مشترک ونزوئلا - کلمبیا (زن به زن [مائوریسیو والرستین، ۱۹۸۷] و عمیق [آنتونیو یراندی، ۱۹۸۹]). در حکومت کارلُس آندِرِس پِرز در اوایل دههٔ ۱۹۹۰ ونزوئلا دچار چندین مخمصهٔ جدی اقتصادی شد که سر از یک شورش گسترده درآورد، و در فوریهٔ ۱۹۹۲ به یک کودتای طراحی شده منجر شد.
انتخاب رامون خوزه ولاسکز در ۱۹۹۳ بار دیگر نظم را برقرار کرد و بهواسطهٔ رفاه نسبی حاصل از آن بودجهٔ بنیاد توسعهٔ سینما، فوندو دِفومِنتو سینماتوگرافیکو (FONCINE) پنج برابر افزایش یافت، و آن را قادر ساخت آثاری چون پایان یک راوند (۱۹۹۳) از اُلهگاریو باره را؛ سِنورا بُلهرو از ماریلدا وِرا و مستند سینمائی باغوحش از فرناندو وِنتورینی (همه در ۱۹۹۳) را تولید کند. به خلاف اکثر کشورهای آمریکای لاتین تماشاگران ونزوئلائی همواره از سینمای خود حمایت کردهاند، سینمائی که پس از تأسیس FONCINE در ۱۹۸۲ موفق به دریافت بیش از صد جایزهٔ جهانی شده است.
کشور کلمبیا در همسایگی ونزوئلا (جمعیت ۳۴ میلیون نفر) نیز در اواخر دههٔ ۱۹۶۰ تعدادی مستند جالب توجه عرضه کرد، از مله آجریزها (۱۹۶۸) از خورخه سیلوا و مارتا رُدریگز؛ تجاوز (۱۹۶۸) از کارلُس آلوارِز، و تنها روز دلخواه من (۱۹۶۹) از خولیا آلوارز. در سال ۱۹۷۱ دولت کلمبیا برای حمایت از سینمای کوچک خود مقرر کرد که سالنهای اصلی کشور همهٔ فیلمهای کوتاه داخلی را نمایش دهند و دستور داد تا کسری فروش بلیت را به تهیهکنندگان بپردازند. نتیجه آن که تهیهکنندگان به تولید فیلمهای کوتاه روی آوردند و در این راه تا ۱۹۷۵ سالی صد فیلم ساخته شد. در ۱۹۷۸ دولت کلمبیا با تأسیس یک کمپانی ملی تولید، کمپانیا دِفومنتو سینماتوگرافیکو (FOCINE)، حمایت خود را برای فیلمهای بلند سینمائی نیز گسترش داد.
از آن پس تا به امروز کلمبیا شاهد تولید فیلمهای موفقی بوده است، از جمله نیمهمستندی بهنام کانا گوارو (۱۹۸۱) از دو ناف کوزمانیچ؛ فیلمهای سینمائی خون پاک (۱۹۸۳) از لوئیس اُسپینا؛ دوچرخهسوار (۱۹۸۳)، ویزا به آمریکا (۱۹۸۶؛ محصول مشترک کلمبیا و کوبا) از لیساندرو دوکه نارانخو، کرکسها هر روز نمیمیرند (۱۹۸۴) از فرانسیسکو نُردن؛ شهوت جسم تو (۱۹۸۴) و عمارت آروکایما (۱۹۸۶) از کارلُس مایولو؛ لیلیبازی (۱۹۸۵) از لئوپُلدو پینُزن؛ یک محصول مشترک کلمبیا - کوبا بهنام زمانی برای مردن (۱۹۸۵؛ بر اساس فیلمنامهٔ گابریل گارسیا مارکز) از خورخه علی تریانا؛ بعد از مدرسه میبینمت (۱۹۸۶) از کارلُس پالائو؛ سان آنتونیوی کوچولو (۱۹۸۶) از پیه سانچِز، و فیلم پاداش (۱۹۸۸) از مانوئل فرانکو پُسه. در ۱۹۸۹، پس از قتل نامزد ریاستجمهوری، لوئیس کارلُس گالان، هنگامیکه دولت کلمبیا مبارزه با کارتلهای مواد مخدر را آغاز کرد، صنعت فیلم از نخستین صنایعی بود که زیان دید، چون موج نارکوترویسم (قتلهای ناشی از قاچاق مواد مخد) فروش فیلم را تا ۳۰ درصد کاهش داد. در فصل نمایشی ۹۱ - ۱۹۹۰ تنها چهار فیلم در این کشور تولید شد، و در ۱۹۹۲ بنیاد FOCINE از جانب مجلس فدرال تعطیل شد: آخرین تولیدهای این بنیاد عبارت بودند از، رُدریگود. - بدون آینده (۱۹۹۰؛ فیلمبرداری در ۱۹۸۶)، یک سینماوریتهٔ سینمائی دربارهٔ بچههای خیابانی مِدِلین از ویکتور گاویریا؛ و یک کمدی سیاسی دربارهٔ فساد در بوگوتا بهنام استراتژی حلزون (۱۹۹۲؛ فیلمبرداری در ۱۹۸۹) از سرجیو کابرهرا. در حال حاضر معلوم نیست دولت سزار گاویریا تروخیو مؤسسهٔ دیگری را جایگزین FOCINE خواهد کرد یا نه؛ تا آن روز سینمای کلمبیا تماماً به سرمایهگذاری خصوصی متکی است.
کشورهای آمریکای مرکزی از جمله نیکاراگوئه (جمعیت ۴ میلیون نفر) و السالوادور (جمعیت ۶/۵ میلیون نفر). با آنکه قدرت تولید اندکی دارند، اما هر دو کشور پایگاهی برای فعالیت فیلمسازان انقلابی بودهاند. انستیتوی فیلم نیکاراگوئه (INCINE) کوتاه زمانی پس از سقوط دیکتاتوری سوموزا در ۱۹۷۹ توسط دولت ساندنیستها تأسیس شد.
اگرچه منابع مالی INCINE بسیار ناچیز بود اما میزبان تعداد زیادی مستند از فیلمسازان کشورهای دیگر بوده است - کارگردان فنلاندی، ویکتوریا شولتز با فیلم زنان مسلح (۱۹۸۰)؛ هلنا سُلبرگ از برزیل با فیلم نیکاراگوئه: از دل خاکسترها (۱۹۸۱)؛ تعاونی آلمان غربی/شیلی بهنام تِِرسِرسینه کلکتیو با فیلم زنان نیکاراگوئه: انقلاب دوم (۱۹۸۳)؛ دیوید برادبری استرالیائی با فیلم نیکاراگوئه - نو - پاساران (۱۹۸۴)؛ کارگردانهای آمریکائی نظیر سوزان مِیسالاس با فیلم زندگی در مخاطره: داستان یک خانوادهٔ نیکارا گوائی (۱۹۸۵) و آنیتا کلیرفیلد با تعطیلات در نیکاراگوئه (۱۹۸۶)، علاوه بر آنچه آمد فیلمهای بلندپروازنهٔ دیگری نیز در این کشور تولید شده، از جمله قیام (۱۹۸۰) از پِتِر لیلینتال و آلسینو و کرکس (میگل لیتین، ۱۹۸۳) که محصول مشترک نیکاراگوئه - کوبا - مکزیک - کُستاریکا است و به دوستی میان یک مشاور نظامی آمریکائی و پسربچهای دهاتی میپردازد؛ فیلمی با حمایت مالی آمریکا بهنام پیاده (الکس کاکس، ۱۹۸۷)، که به یک ماجراجوی آمریکائی میپردازد که در ۱۸۵۵ خود را رئیسجمهور نیکاراگوئه خواند؛ و سرانجام نخستین فیلم بومی نیکاراگوئه، زنان خط اول جبهه (ایوان آرگوئهیو، ۱۹۸۷)، محصول مشترک با کوبا که در نیکاراگوئه به نمایش عمومی درآمد. محصولات مشترک دیگر نیکاراگوئه - کوبا مانند فیلم شبح جنگ (رامبرو لاکایو دِشُن، ۱۹۸۸)، در اشکال مختلف به جنگ با کُنتراها پرداختهاند. انتخابات ملی سال ۱۹۹۰ در نیکاراگوئه نقطهٔ پایانی بر حکومت ساندینیستها گذاشت و دولت جدید را به دامان نیروهای بازار آزاد انداخت. از آنجا که این کشور همواره قویترین بازار فیلم منطقه بوده همواره میان INCINE و پخشکنندگان خارجی، بهویژه کمپانیهای بزرگ آمریکائی رقابت شدیدی در جریان بوده است.
فعالیت سینمای چریکی در کشور همسایه یعنی السالوادور حتی بیش از نیکاراگوئه بود. تعاونیهای انقلابی نظیر گروه سینمائی رادیو و نِسرموس در السالو ادور فیلمهای مستند خود را در اینجا تولید میکردند، از جمله عزم پیروزی (۱۹۸۱) و زمان شهامت (۱۹۸۳)، که هر دو در خط مقدم جبههٔ چریکی فیلمبرداری شدند. در این میان محصولات مشترک السالوادور - آمریکا هم بودند، مانند دو فیلم مستند برندهٔ جایزهٔ اسکار - السالوادور: ویتنامی دیگر (۱۹۸۱) از گلن سیلبر و تتواسکونِلوس، و بهنام مردم (۱۹۸۵) از فرنک کریستوفر - و فیلم جنجالانگیز سالوادور (۱۹۸۶) از آلبور استون که همه در السالوادور فیلمبرداری شدهاند. کشورهای دیگر آمریکائی مرکزی که در تولید فیلمهای مبارزه دست داشتند عبارتند از، کُستاریکا با فیلم مردی یعنی مردانگی (والریا سارمینتو، ۱۹۸۵)، و گواتمالا با فیلمهائی مانند شمال/النورت (گرگوری ناوا، با حمایت مالی شبکهٔ تلویزیونی PBS، ۱۹۸۳) و وقتی که کوهها به لرزه درآیند (پاملا یِیتس و تامس سیگل، ۱۹۸۵). با پیدایش آرامش سیاسی نسبی در این منطقه در دههٔ ۱۹۹۰ تولید چنین فیلمهای انقلابی نیز فروکش کرد.