سینمای آرژنتین از پیدایش صدا تا ۱۹۸۴ تحت شرایط گوناگونی، از جمله سیستم دقیق حمایتی به همراه ممیزی پیش و پس از تولید، به حیات خود ادامه داده است. پس از سقوط دولت پرونیست در ۱۹۵۵ نظارت دولت بر سینما کم شد و سیستم استودیوئی کنار گذاشته شد، اما پس از ۱۹۵۷ محدودیتهای تازهای بر واردات فیلم تحمیل شد و تولید بهصورت موردی و فیلم به فیلم به راه افتاد. در همین دوره بود که کارگردان آرژانتینی، لئوپُلدو توره - نیلسُن (۷۸ - ۱۹۲۴) در هیئت چهرهای جهانی سر برآورد. نیلسُن از مادری سوئدی و پدری آرژانتینی بهنام لئوپُلدو و تورِس - رویوس (۱۹۶۰ - ۱۸۹۹)، که خود کارگردان فیلم بود، به دنیا آمده بود. نخستین فیلمش، دیاس دِ اُدیو (۱۹۵۴) را بر اساس داستان کوتاهی از خورخه لوئیس بُرخِس ساخت. پس از آن با سه فیلم مورد توجه منتقدان اروپائی قرار گرفت - خانهٔ فرشته (۱۹۵۷)، پائیز (۱۹۵۹) و دست در تله (۱۹۶۱) - که هر سه از رمانهای همسر و همکار بعضی از فیلمهایش، بئاتریز گوئیدو، اقتباس کرده بود. آثار موفق اخیر توره - نیلسُن عبارتند از مافیا (۱۹۷۲)، هفت مرد دیوانه (۱۹۷۳) و لبهای رنگ شده (۱۹۷۴)، که در فیلم اخیر طبقهٔ متوسط آرژانتین را به نیش انتقاد گرفته بود.
توره - نیلسُن نیز مانند بونوئل، که غالباً با او مقایسه شده، معمولاً در فیلمهایش به ریاکاری و سلطهطلبی بورژوازی میپردازد. فرناندو بیری (متولد ۱۹۲۵) از معاصران توره - نیلسُن در سال ۱۹۵۶مدرسهٔ مستندسازی سانتافه را در دانشگاه دولتی آرژانتین در لیوتار تأسیس کرد و بعدها پیشاهنگ نهضت سینمای نوین آمریکای لاتین شد. بیری که فیلمسازی را در مرکز تجربی رم آموخته بود با همکاری دانشجویانش یکی از نخستین مستندهای اجتماعی آرژانتین بهنام سکهای بینداز (نیتی بکن، ۱۹۵۸) را تهیه کرد و در این فیلم کوتاه به فقر و فلاکت حلبیآبادهای بوینس آیرس پرداخت، و با یک فیلم سینمائی نئورئالیستی، قربانیان سیل/سیلزده (۱۹۶۲)، جایزهٔ جشنوارهٔ ونیز در ۱۹۶۲ را بهدست آورد. ببری که از ۱۹۶۴ در تبعید زندگی میکند موفق شده با جمعآوری کمکهای مالی به رشد سینماهای کوبا، مکزیک و ونزوئلا یاری رساند. او در ۱۹۸۶ به مدیریت مدرسهٔ تازه تأسیس سینما و تلویزیون مستقر در حومهٔ هاوانا برگزیده شد.
در اوایل دههٔ ۱۹۶۰ فیلمسازهای جوان آرژانتینی که خود را نسل ۱۹۶۰ میخواندند فعالیتهای چشمگیری را آغاز کردند و در سینمای نوین خود (نووُ سینه) به فیلمسازی به شیوهٔ اروپائی پرداختند. قابل ذکرترین فیلمسازهای این موج عباتند از فرناندو آیالا (متولد ۱۹۲۰) - رئیس (۱۹۵۸)؛ کاندیدا (۱۹۵۹) - لائوتارو موروا (متولد ۱۹۲۷) - شونکو (۱۹۶۰)، آلیاس گاردلیتو (همچنین بهنام گاردل کوچولو، ۱۹۶۱) - مانوئل آنتین (متولدد ۱۹۲۶) - شمارهٔ فرد (در مقابل جفت، ۱۹۶۱؛ اقتباس توسط خولیو کُرتازار از رمان خودش) و لئوناردو فاویو (متولد ۱۹۳۸) - روزشمار یک پسر تنها (۱۹۶۵)؛ رمانس آنیستو و فرانسیسکا ... (۱۹۶۶). در اواخر دههٔ ۱۹۶۰، به خاطر رکود صنعت فیلم آرژانتین و ناآرامیهای اجتماعی در منطقه، تأثیرات سینمانووی برزیل در تشکیل گروهی آرژانتینی بهنام سینهلیبراسیون آشکار شد. مشهورترین تولید این گروه یک مستند تبلیغی - تحریکی (اجیت - پراپ) بهنام ساعت داغ کرد (۱۹۶۸) بود که توسط مؤسسان گروه سینهلیبراسیون، فرناندو سُلاناس (متولد ۱۹۳۶) و اُکتاویو جتینو (متولد ۱۹۳۵) کارگردانی شد. این فیلم تلفیقی است از حلقههای خبری و فیلمهای مستند با بازسازی دراماتیک به همراه شعارهای چاپی و مونتاژ سریع که آشکارا به آن ظاهری انقلابی (و غیرعقلانی) بخشیده است.
این فیلم نمونهٔ کلاسیکی از سینمای سوم است که نه قصد سرگرم کردن دارد و نه ویژگی هنری بلکه سینمای است با کارکرد ایدئولوژیکی. آثار دیگر گروه سینهلیبراسیون و فیلمهای متأثر از آن عبارتند از، اشغال (۱۹۶۸)، اقتباسی از داستان بُرخِس دربارهٔ جنگ داخلی در بوینس آیرس، از هوگو سانتیاگو (متولد ۱۹۴۰)؛ راهی بهسوی مرگ واقعیتهای قدیمی (۱۹۶۹)، بررسی استثمار کارگردان روستائی از جراردو والهیو، و شورش در پاتاگونیا (۱۹۷۴) از هکتور اُلیورا (متولد ۱۹۳۱؛ برندهٔ خرس نقرهٔ جشنوارهٔ برلین)، که بر اساس قتل عام واقعی کشاورزان جنوب آرژانتین بهدست ارتش و به فرمان زمینداران قدرتمند انگلیسی در دههٔ ۱۹۲۰ ساخته شده است. از چهرههای مهم سینمای معاصر آرژانتین میتوان از رائول دلاتوره (متولد ۱۹۳۸) یاد کرد، با فیلمهای خوان لاماگلیا و همسرش (۱۹۶۹) که شخصیتپردازی متفکرانهای است دربارهٔ زنان؛ داستان یک خانم (۱۹۷۱)، قهرمان زن (۱۹۷۲) و تنها (۱۹۷۶). دِلاتوره به خاطر هوشمندی و سبک آثارش موفق شد توجه منتقدان را جلب کند و با آثار اخیرترش، از جمله رنگ پنهان (۱۹۸۸)، هنوز تکیهگاه سینمای آرژانتین است.
در سال ۱۹۷۳ خوان پِرون بار دیگر از اسپانیا به آرژانتین بازگشت. او یک سال بعد درگذشت و همسرش، ایزابل، تا وقوع کودتای ۱۹۷۶ جانشین او شد و آرژانتین پس از آن در یک بحران عظیم اقتصادی و سیاسی فرو غلتید. تورم به صد در صد رسید و صنعت فیلم عملاً فلج شد. در این دوره تنها یک کارگردان قابل ذکر پیدا شد: آدُلفو آریستاراین (متولد ۱۹۴۳)، که با فیلم - نوارهای خیرهکنندهاش - سهم شیر (۱۹۷۸)؛ وقت انتقام (۱۹۸۱) - کانالی بر درونمایههای اجتماعی گشود. تا ۱۹۸۲ تولید داخلی آرژانتین به میزان ثابت هجده فیلم در سال سقوط کرد و دولت نظامی، تحتفشار فیلمسازان آرژانتینی، انستیتوی ملی فیلم (INC، تأسیس در ۱۹۵۵) را تقویت کرد تا فیلمهائی با وامهای تضمین شده تولید کند، و مانوئل آنتین را به سرپرستی آن گمارد. در اینجا بود که فاجعهٔ مالویناس/جزایر فالکلند و جنگ بریتانیا و آرژانتین سربرآورد، و به سقوط دیکتاتوری آِژانتین و استقرار دموکراسی تحت ریاستجمهوری رائول آلفونسین منجر شد.
پس از آن ممیزی محدود شد و فیلمسازان تبعیدی به وطن خود بازگشتند، و موج عظیمی از فیلمهائی پدیدار شد که به تاریخ چند سال گذشته میپرداختند. در این میان به ویژه سرنوشت پانزده تا سی هزار ناپدید شده در جریان جنگ کثیف سرشار از ترور، شکنجه و جنایت از ۱۹۷۶ تا ۱۹۸۳ توسط ژنرالها بر ضد شورشیان مشکوک مورد توجه فیلمسازان قرار گرفت. فیلمهائی که در دوران دموکراسی آرژانتین ساخته شدند عبارتند از، جنگ مضحک کثیف کوچک (۱۹۸۳؛ برندهٔ خرس نقرهای جشنواره برلین)، از هکتور اُلیورا؛ مسافران یک کابوس (۱۹۸۴) از فرناندو آیالا؛ آگاه شدن (۱۹۸۴) از آلهخاندرو دوریا (متولد ۱۹۳۶)؛ روایت مقامات رسمی (۱۹۸۵؛ برندهٔ جایزهٔ اسکار بهترین فیلم خارجی) از لوئیس پوئنزو (متولد ۱۹۴۹)، و صاحبان سکوت (۱۹۸۷) از کارلُس لِموس.
فیلمهای دیگر این دوره برخی به مسئلهٔ مهاجرت پرداختهاند - تانگو - تبعید گاردل (۱۹۸۵ - جایزه شیر طلائی از ونیز) و جنوب (۱۹۸۸) از فرناندو سُلاناس؛ ساخت آرژانتین (۱۹۸۷) از خوان خوزه خوسید (متولد ۱۹۴۱) - و برخی به اختناق و جنایت در تاریخ آرژانتین - دعوت (۱۹۸۲) از مانوئل آنتین؛ جنایت در مجلس سنا (۱۹۸۴) از خوسید؛ کامیلا (۱۹۸۴) و دوشیزه ماری (۱۹۸۶) از ماریا لوییسا بمبرگ (متولد ۱۹۱۷)، و فیلم شاپرک بیچاره (۱۹۸۶) از رائول دِلاتوره. سلطهٔ اخیر بیگانگان بر اقتصاد آرژانتین در فیلمهای پول باد آورده (۱۹۸۲)، معادله (۱۹۸۳) و سال خرگوش (۱۹۸۷)، هر سه از آیالا، مورد توجه قرار گرفته است. در سالهای اخیر همچنین مستندهای درخشانی در آرژانتین ساخته شدند، از جمله فیلم فقط خلأ میماند (۱۹۸۳) از رُدُلفو کیون (۸۷ - ۱۹۳۴)؛ مادران پلاتزا دو مایو (۱۹۸۶) از سوزانا مونوز و لورِدس پُرتیو، که هر دو به مادران ناپدیدشدگانی میپردازند که سازماندهی سیاسی داشتند؛ فیلم دو قمستی میگوئل پِرز دربارهٔ تاریخ آرژانتین در فاصلهٔ ۱۹۳۰ و ۱۹۸۴ بهنام جمهوری از دست رفته، قسمت اول (۱۹۸۴) و جمهوری از دست رفته، قسمت دوم (۱۹۸۶)؛ همچنین آثار کارگردانهای غیرسیاسی بااستعدادی چون خورخهپُلاکو (دیاپازُن، ۱۹۸۶)، تئو کوفمن (سگهای شب، ۱۹۸۶)، الیسیو سوبیهلا (مردی در مسیر جنوب شرق، ۱۹۸۶)، آلهخاندرو آگرِستی (مردی که بر سر عقل آمد، ۱۹۸۶، و عشق یک زن چاق است، ۱۹۸۷).
در ۱۹۸۹ رئیسجمهور منتخب جدید، کارلُس مِنِم، یک سلسله اصلاحات جدی اقتصادی را بر عهده گرفت تا مگر از مخارج جمهوری و ناکارآئی خصوصیسازی تحمیلی بر جمهوری آرژانتین بکاهد. در این راه یارانهٔ عمدهفروشی فیلم را بهشدت کاست و سینمای آرژانتین در ۱۹۹۱ موقتاً تعطیل شد، اما بستن مالیات به اجارهٔ نوارهای ویدئو کمک کرد تا سرمایهگذاری بر تولید فیلم داخلی افزایش یابد. تأثیر این اقدامات را میتوان در پیدایش فیلمهای زیر مشاهده کرد: آخرین تصاویر کشتی شکسته (۱۹۹۰) و طرف تاریک قلب (۱۹۹۲) از سوئیهلا؛ در بدترین شکل (۱۹۹۰) و نمیخواهم دربارهاش حرف بزنم (۱۹۹۳) از بِمبرگ؛ مکانی در جهان (۱۹۹۲)، از آریستاراین؛ سفر (۱۹۹۲)، از سُلاناس و فوتِس یک عشق بزرگ (۱۹۹۳) از رائول دِ لاتوره. بهعلاوه همهٔ این فیلمها در آرژانتین به فروش بالائی دست یافتند، گوئی تماشاگران کشور سیوسه میلیونی آرژانتین پس از پنج سال وقفهٔ کامل جذابیت تازهای در فیلمهای سینمای خود یافته بودند.