از میان نسل پس از موج نو تعدادی فیلمساز ژاپنی اعتبار جهانی کسب کردند، از جمله یُشیمیتسو مُریتا (متولد ۱۹۵۰)، کُهای اُگوری (متولد ۱۹۴۵)، مینسوئو یاناگیماچی (متولد ۱۹۵۰)، شینجی سُمائی (متولد ۱۹۵۰)، ایشئی سُگو (متولد ۱۹۵۷) و جوزو ایتامی (متولد ۱۹۳۳). مُریتا با کمدی‌های ارزان قیمت شاد و شنگولی مانند چیزی مثل این (۱۹۸۱) و پسرها و دخترها (۱۹۸۲) محبوبیت یافت. اما با فیلم‌ بازی خانوادگی (۱۹۸۳) مورد توجه منتقدان قرار گرفت. بازی خانوادگی طنز بسیار بامزه‌ای است بر زندگی ژاپن معاصر به سبک فیلم‌های ”درام خانوادگی“ اُزو و سیستم آموزشی کشور ژاپن. ایتامی سپس راه تازه‌ای در پیش گرفت و با اقتباسی جدی از یک داستان تاریخی مربوط به سال ۱۹۰۹ به‌نام و آنگاه ... (۱۹۸۶) به ‌کارش ادامه داد.


کُهای اُگوری با نخستین فیلم داستانی خود، رودخانهٔ گل‌آلود (۱۹۸۱)، چیزی شبیه کودتا به راه انداخت. این فیلم که به‌طور خصوصی تولید و پخش شده بود توجه کمپانی توئی را جلب کرد و تعدادی جایزه از جشنواره‌های ژاپنی و نامزدی جایزهٔ اسکار و مدال نقرهٔ جشنوارهٔ مسکو را به‌دست آورد. رودخانهٔ گل‌آلود به طریقهٔ سیاه و سفید ساده‌ای فیلمبرداری شده و به ماجرای دوستی دو پسربچه از طبقهٔ پائین اجتماع در ۱۹۵۶ در اُزاکا می‌پردازد، و نیم‌نگاهی به فیلم‌های انساندوستانهٔ میزوگوشی و اُزو پس از جنگ دارد. برای کایاکو (۱۹۸۵) دومین فیلم سینمائی اُگوری که تولید آن چهار سال طول کشید، داستانی است بسیار خوش تصویر با قالبی شیوه‌پردازانه که در ۱۹۵۷ اتفاق می‌افتد و به ماجرای عشق مردی کره‌ای (کره‌ای‌ها در ژاپن مورد تبعیض سختیگرانه‌ای قرار داشتند) با زنی ژاپنی می‌پردازد. فیلم نبش مرگ (۱۹۹۰) که در آن فجایع مربوط به بیگانه‌سازی پس از جنگ از طریق داستان زوجی جوان روایت می‌شود، جایزهٔ بزرگ منتقدان FIPRESCL در جشنوارهٔ کن را در سال پخش خود نصیب اُگوری کرد و او در جهان به شهرت رساند.


مرکز توجه میتسوئو یاناگیماچی تا به امروز بیگانه شدن مردم ژاپن با طبیعت به‌واسطهٔ صنعتی و مدرن شدن سریع کشور بوده است. این دورنمایه برای کشوری که هنوز به‌نوعی از وحدت وجود، نشأت گرفته از آئین شینتو، قابل است اهمیت زیادی دارد. فیلم‌ دیگر یاناگیماچی، نقشهٔ نوزده ساله (۱۹۷۹)، ماجرای دانش‌آموزی مخالف نژادپرستی است که با ارسال نامه‌های تهدیدآمیز دست به یک جنگ چریکی علیه هرج و مرج شهری می‌زند، و فیلم دیگرش، بدورد با زمین (۱۹۸۲)، داستان یک رانندهٔ کامیون ناراضی است که به‌عنوان عکس‌العملی در مقابل چشم‌اندازهای صنعتی بایر در مسیرهای راهش کارش به اعتیاد و جنایت می‌کشد. اما شهرت جهانی یاناگیماچی از فیلم جشن آتش (۱۹۸۵) حاصل شد. این فیلم بر اساس حادثه‌ای واقعی مربوط به قتل عام ۱۹۸۰ در منطقهٔ کومانو در جنوب ژاپن ساخته شده است: عده‌ای بساز و بفروش، در مکانی که در آئین شینتو مقدس شناخته می‌شود و اهالی آن معتقد هستند کوه‌ها و دریاهایش به خدایان تعلق دارد، تصمیم می‌گیرند فضائی توریستی و پارک آبی بسازند؛ قهرمان داستان، یک منبت‌کار چهل ساله و از مؤمنان سرسخت شینتوئیسم، دست به مبارزه علیه مدرن شدن این منطقه می‌زند، اما چون شکست می‌خورد در اقدامی اعتراض‌آمیز و عجیب خود و خانواده‌اش را با تفنگ می‌کشد.


نخستین فیلم جدی شینجی سُمائی، مدرسه‌ٔ ماهی‌ها (۱۹۸۳)، روایت شبه‌مستندی از زندگی و کار و ماهیگیر یک‌دنده‌ای از سواحل اقیانوس آرام بود، و شینجی در این فیلم از برداشت‌های بسیار طولانی استفاده کرد. فیلم باشگاه توفان (۱۹۸۵) از او در مسابقهٔ سینمای جوان، در جشنوارهٔ جهانی توکیو، مشترکاً با فیلم‌های زمان متوقف است از پِتر گُتار و اسب، اسب من از علی اُزگنتورک جایزه گرفت و شینجی بلافاصله مشهور شد. باشگاه توفان که مانند فیلم اولش سرشار از نما - فصل‌های چشم‌نواز است، به ماجرای چهار دانش‌آموز دبیرستانی می‌پردازد که در جریان یک توفان موسمی در داخل عمارت مدرسه‌شان گیر می‌افتند.


ایشئی سُگو همزمان در ساختن فیلم و تولید ویدئوکلیپ و فیلم‌های تبلیغاتی شهرت دارد. او پیش از موفقیت تجاری و انتقادی فیلم خانوادهٔ دیوانه (۱۹۸۱) تعدادی فیلم فانتزی پرهرج و مرج دربارهٔ جنگ‌های محلی جوانان ساخته بود- تِندر رُد دیوانه/گذرگاه دیوانه (۱۹۸۰) و شهر افنجار (۱۹۸۱). فیلم خانوادهٔ دیوانه طنز کوبنده‌ای است در باب مصرف‌گرائی در ژاپن معاصر.


جوزو ایتامی بازیگر بدون شک مشهورترین کارگردان پس از موج نوی ژاپن است و با کمدی سیاهی به‌نام مراسم تدفین (۱۹۸۴) جایزهٔ آکادمی ژاپن بهترین فیلم و تعدادی جایزه از جشنواره‌های دیگر را به‌دست آورد. مراسم تدفین برداشت بسیار مضحکی است از چگونگی برگزاری یکی از مجلل‌ترین، پرخرج‌ترین و مهم‌ترین آئین‌های اجتماعی در فرهنگ ژاپن توسط یک طبقهٔ متوسط در حال رشد. ایتامی که فیلمنامه‌هایش را خود می‌نویسد و فیلم‌هایش را تهیه می‌کند، همین روال را در فیلمی کمیک در باب سکس، غذا و خوردن، در فیلم تامپوپو (۱۹۸۶) نیز ادامه داد و فیلم زن مالیات‌گیر (۱۹۸۷) بار دیگر پیچیدگی‌های سیستم مالیاتی ژاپن را به ‌طنز گرفت. ایتامی در سال‌های اخیرتر دو فیلم‌ کمدی ساخته - نشمهٔ گنگستر (۱۹۹۲) و بیمار بدحال (۱۹۹۳) - که اولی به جریان باج‌خواهی یاکوزا می‌پردازد و دومی بر اساس تجربه‌های خود ایتامی از بی‌نظمی موجود در بیمارستان‌های ژاپنی ساخته شده است. (به‌خاطر لحن انتقادی فیلم نشمهٔ گنگستر، عده‌ای از تبهکاران صورت و گردن ایتامی را زخمی کردند). کارگردان‌های خوش‌آتیهٔ دیگر سینمای پس از موج نوی ژاپن عبارتند از، یوئیچی هیگاشی (مانُن، ۱۹۸۱؛ دومین عشق، ۱۹۸۳)، که ممتازترین کارگردان ژاپنی است که به زنان می‌پردازد؛ کیچتار و نِگیشی (رعد دوردست، ۱۹۸۲؛ عروسی ما، ۱۹۸۴)، شرجی ترایاما (کوسامِیکیو، ۱۹۸۴؛ بدرود بر کشتی نوح، ۱۹۸۵)؛ هیدئوگُشا (اُنیماسا، ۱۹۸۲، یک زندگی هاناکو کیریوئین، ۱۹۸۴؛ عشرتکدهٔ توکیو، ۱۹۸۷)؛ کایزو هایاشی (می‌خوابم تا رؤیا ببینم، ۱۹۸۶)؛ و در حوزهٔ مانگا - مونو (”فیلم‌های کتاب کمیک“ که از رمان‌های تصویری بسیار محبوبی به‌نام مانگا اقتباس می‌شوند)؛ یوجیرو تاکیتا (مجلهٔ کمیک، ۱۹۸۶ - به‌صورت زنده)؛ کاتسوهیرو اُتومو (آکیرا، ۱۹۸۷ - نقاشی متحرک)؛ آپارتمان جهانی ترس، ۱۹۹۱ - فیلم زنده)؛ ماساتو هاوادا (گونِهد، ۱۹۸۹ - فیلم زنده)؛ هیرویوکی کیتاکوبو (رُجین Z/کهنسال Z، ۱۹۹۱نقاشی متحرک)؛ کِنچی ایواموتو (کیکوچی، ۱۹۹۱ - نقاشی متحرک) و سرانجام یوشیاکی کاواجیری (شهر پلید، ۱۹۹۳ - نقاشی متحرک).