دومین نسل رنسانس پس از جنگ ژاپن در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ سربرآوردند، که ماساکی کُبایاشی (متولد ۱۹۱۶)، کُن ایچیکاوا (متولد ۱۹۱۵) و کانتو شیندو (متولد ۱۹۱۲) در صدر آنها قرار میگیرند. کُبایاشی در دانشگاه واسِدا فسلفه خوانده بود و فیلمهای اولیهاش، با قالبی واقعگرایانه، عموماً به مسائل اجتماعی و اساسی پرداختهاند. نخستین شاهکار او، وضعیت بشری (۶۱ - ۱۹۵۹)، حماسهای نه و نیمساعته است و در آن اشغال ژاپن و تجاوز به منچوری در ۴۵ - ۱۹۴۳ را مورد توجه قرار داده است. این فیلم بشردوستانه با واقعگرائی تیرهٔ خود بهصورت پرده عریض فیلمبرداری شده و ماجرای جوان صلحطلبی است که سر از جنگ درمیآورد و کشته میشود. فیلمهای مهم دیگر کُبایاشی، هاراکیری (خودکشی ژاپنی، ۱۹۶۲) و عصیان (۱۹۶۷)، با پیروی از خشونت تصویری جیدای - جکی ساخته شدهاند. کبایاشی در فیلم نامألوف اما خیرهکنندهٔ کویدان (۱۹۶۴) استفادهٔ دقیق و کنترلشدهای از قاب پرده عریض و رنگهای القاءگرانه بهعمل آورد تا چهار قصهٔ مسحورکنندهٔ اشباح، برگرفته از نوشتههای لافکادیو هِرن (۱۹۰۴ - ۱۸۵۰)، مؤلف آمریکائی را که به تابعیت ژاپن روایت کند. آثار دههٔ ۱۹۷۰ کُبایاشی عبارتند از یک فیلم گنگستری تاریخی بهنام میهمانخانهٔ شیطانی (۱۹۷۱)، و یک سریال سیزده قسمتی بهنام کاسهکی (۱۹۷۵) که روایت حساسی است از یک کارگزار تجاری کهنسال که وقتی میفهمد قرار است از بیماری سرطان بمیرد.
زندگی گذشتهٔ خود را ارزیابی میکند. اخیرترین فیلمهای او عبارتند از یک ملودرام بسیار شهوی بهنام پائیز درخشان (۱۹۸۱)، یک تراژدی بومی به شیوهٔ اُزو بهنام تقدیر یک خانواده (۱۹۵۸)، و مستندی ۲۶۵ دقیقهای در دو قسمت بهنام محکمهٔ توکیو (۱۹۸۵) که روایت خارقالعادهای است از محاکمات جنایتکاران جنگی ژاپن توسط متفقین از ۱۹۴۶ تا ۱۹۴۸، که در آن بیست و هشت تن از مقامات ردهٔ بالای ژاپن به توطئه و ستیزهجوئی در جنگ جهانی دوم محکوم شدند.
کُن ایچیکاوا در سطح گستردهای در غرب بهعنوان کارگردانی درخشان و صاحب سبک شهرت دارد. او کار خود را با نقاشی متحرک آغاز کرد. اما نخستین فیلم مهم او، جنگ برمهای (۱۹۵۶)، حماسهای است تغزلی دربارهٔ یک سرباز ژاپنی که به خاطر احساس گناه شرکت در فجایع جنگ به کسوت مقدس راهبان بودائی درمیآید؛ فیلمنامهٔ چنگ برمهای را نیز مانند همهٔ آثار مهم او از ۱۹۶۵ به بعد، همسرش وادا ناتو (؟ -۱۹۲۰) نوشته است. ایچیکاوا فیلمهای صلحدوستانه و برجستهٔ دیگری، از جمله آتش در دشت (۱۹۵۹)، نیز ساخته است. این فیلم تأملی است کابوسگونه از دوزخی که بسی فراتر از انتقاد اجتماعی صرف بر معیارهای فئودالی بوشید و پیش میرود. فیلم دیگر او، آتشسوزی (۱۹۵۸، اقتباسی از رمان یوکیو میشیما)، اثری است با بافتی غنی در پردهٔ عریض که داستان واقعی یک بودیست نوپای جوان را روایت میکند؛ این جوان به خاطر نفرت از فساد این جهانی که او را محاصره کرده است پاویون طلائی معبدی در کیوتو را به آتش میکشد.
فیلمهای دیگر ایچیکاوا که در غرب مورد تحسین قرار گرفتند عبارتند از، وسوسهٔ غریب/کلید (۱۹۵۹) که افسانهٔ آزارندهای است از انحراف جنسی یک مرد مسن؛ تنها در اقیانوس آرام (۱۹۶۳)، بر اساس ماجرای واقعی جوانی که در عرض سه ماه با فایقی اقیانوس آرام را از اُزاکا تا سنفرنسیسکو پیمود؛ و یک مستند به یاد ماندنی بهنام المپیک توکیو (۱۹۶۵)، که بهخوبی با المپیک (۱۹۳۶) لنی ریفنشتال قابل مقایسه است. ایچیکاوا فیلمهای دیگری دارد که در آنها بهصورتی دو پهلو زندگی خانوادگی ژاپنی را مورد انتقاد قرار داده و در غرب شهرتی ندارند، از جمله یونچی (۱۹۶۰)، برادر کوچکتر (۱۹۶۰) و ده زن تیره (۱۹۶۱) و همچنین فیلم قابل توجهی بهنام انتقام یک بازیگر (۱۹۶۳)، سومین اقتباس سینمائی از داستان اُتوکیچی میکامی و ماجرای یک آناگاتا است که تصمیم میگیرد انتقام قتل پدرش در ۱۸۳۶ در اِدو را بگیرد. دانلدریچی این فیلم را از نظر تصویری زیباترین فیلمی میشناسد که ژاپن به خارج فرستاده است. ایچیکاوا در ۱۹۷۳ فیلم آوارگان را ساخت که اساساً یک چانبارای سدهٔ نوزدهمی است. این فیلم را به خاطر تلفیق کنایهای خشمگنانه با تبحر تکنیکی، و ترکیببندی مجلل و زیبایش بسیاری از منتقدان نقطهٔ اوج آثار او میشناسند.
ایچیکاوا پس از کارگردانی یک سلسله فیلمهای غلوشدهٔ بازاری برای هاروکی کادوکاوا (از جمله، خانوادهٔ اینوگامی [۱۹۷۶]؛ آواز شورانگیز شیطان [۱۹۷۷]؛ جزیرهٔ وحشت [۱۹۷۷]؛ ملکهٔ زنبور عسل [۱۹۷۸] و خانه اعدام [۱۹۷۹]) بار دیگر به جایگاه بلند خود بازگشت. فیلمهای این دورهٔ او عبارتند از، قلبهای تنها (۱۹۸۲)، اقتباسی از تریلر جنائی اِد مکبین، که توسط فیلمبردار همیشگیش، کازوئو هاسهگاوا (متولد ۱۹۰۸) بهصورت نیمهرنگی و نیمهسیاه و سفید فیلمبرداری شده است، و فیلم خواهران ماکیوکا (۱۹۸۳)، که یک حماسهٔ اندوهناک خانوادگی در دههٔ ۱۹۲۰ است و بر اساس رمان کلاسیک جونیچیرو تانیزاکی ساخته شده، و برخی آن را مهمترین فیلم ایچیکاوا پس از دههٔ ۱۹۶۰ قلمداد کردهاند. اما بهترین فیلم او، اُهان (۱۹۸۴)، ملودرامی محلی به شیوهٔ قدماست و در همان حوالی دههٔ ۱۹۲۰ اتفاق میافتد. در اینجا نیز همچون آثار مهم دیگرش استفادهٔ پرشور و حالی از رنگ و پرده عریض کرده است. فیلم دیگر او، شاهزاده خانمی از ماه (۱۹۸۷)، با همان جلال و شکوه فیلم قبلی، اقتباسی است از افسانهای سدهٔ نوزدهمی دربارهٔ زنی که موقتاً از کرهٔ ماه به زمین میآید. فیلم دیگر او، بازیگر زن (۱۹۷۸)، زندگینامهٔ مسحورکنندهٔ یک ستارهٔ سینمای ژاپن را دربر میگیرد. ایچیکاوا در سال ۱۹۸۵ فیلم چنگ برمهای را بهصورت رنگی و سینماسکوپ دوباره ساخت که در چهلمین سالگرد فاجعهٔ هیروشیما - ناکازاکی به نمایش درآمد و به حق یکی از پرفروشترین فیلمهای ژاپنی در داخل کشور شد.
کانِتو شیندو کارش را با نوشتن فیلمنامه برای کوروساوا، ایچیکاوا و دیگران آغاز کرد. پایگاه او بهعنوان هنرمند سینما پائینتر از کُبایاشی با ایچیکاوا است اما پس از جنگ تعدادی فیلم مهم ساخت. شیندو در فیلمهای زندگی اُهارو و اُگِستو موناگاتاری دستیار میزوگوشی بود و در ۱۹۵۲ نخستین فیلم مهم خود، بچههای هیروشیما (۱۹۵۲) را کارگردانی کرد که بهمستندی شیوهپردازانه دربارهٔ فاجعهٔ هیروشیما و تأثیر آن بر مردم ژاپن بود. اما موفقیت جهانی شبهمستند دیگرش، جزیره (۱۹۶۰)، او را در غرب شهره ساخت. او در این فیلم تلاشهای یک خانوادهٔ کشاورزی برای بقاء در یک منطقهٔ بایر زغالسنگ در اقیانوس آرام را با زبانی شاعرانه بهشیوهٔ فلاهرتی تصویر کرده است. فیلم جزیره به خاطر ارائهٔ تصویری از تجربهٔ انسانی از اصالت بیچونوچرای برخوردار است فیلم دیگر او، که در خارج از ژاپن مورد توجه قرار گرفت، یک جیدای - جکی فولکلوریک بهنام اُتیبابا (۱۹۶۴) است و در آن به زندگی مادر و دختری پرداخته که در جنگ داخلی سدهٔ شانزدهم ژاپن یک سامورائی زخمی را میکشند و با فروش اسلحهٔ او برای خود برنج میخرند تا از گرسنگی نمیرند.
این فیلم غریب و وحشیانه فیلمبرداری پرده عریض بسیار زیبائی را با نمایش وقیحانهٔ خشونت و سکس تلفیق کرده است اما هرگز نتوانسته به کیفیت شاعرانهای که شیندو در سر داشت دست یابد. در فیلم کورُنکو (۱۹۶۸) داستان هولناک دیگری همپای اُنیبابا عرضه کرد و سپس با یک جیدای - جکی بهنام سفرهای تنهای چیکوزان (۱۹۷۷) به زندگی سرگردان یک نوازندهٔ شامیسِن نابینا پرداخت. اگرچه بری از آثار شیندو گرایش به ملودرام نفسانی دارند، اما باید گفت که فیلمنامهنویس برجستهای است و از این لحاظ در سینمای ژاپن چایگاه باارزشی دارد. تازهترین فیلم شیندو، و افق (۱۹۸۴)، تاریخچهٔ زندگی زنی ژاپنی است که او را با الگوی خواهرش بار آوردهاند. این زن بهعنوان عروس فروخته شدهٔ یک زارع ژاپنی در سال ۱۹۲۰ به سنفرنسیسکو میآید؛ در آنجا کودکانی بهبار میآورد؛ طی جنگ جهانی دوم در یک اردوگاه آمریکائی به اسارت میافتد و سرانجام پس از پایان جنگ جذب جامعهٔ آمریکائی میشود.
آثار پرطرفدار اینوشیرو (ایشیرو) هُندا (متولد ۱۹۱۱)، که فیلم گادزیلا (۱۹۵۴) از او بیست سالی الگوی فیلمهای هیولائی شد، در واقع امکانات افکت مخصوص ژاپن را به رخ جهان کشید. برخی از عناوین خاص فیلمهای هُندا بهصورت ترجمه شده عبارتند از، رُدان (۱۹۵۶)، موجودات اسرارآمیز (۱۹۵۷)، موترا (۱۹۶۱)، کینگکنگ علیه گودزیلا (۱۹۶۲)، چیدرا هیولای سه سر (۱۹۶۵)، و همه هیولاها را نابود کنید (۱۹۶۸)، تقریباً همهٔ فیلمهای افسانهٔ علمی هُندا خیالبافانه هستند: بر اثر انفجار حسابنشدهٔ بمب اتمی هیولائی آزاد میشود و پس از ایجاد خسارتی در مراکز شهری سرانجام توسط دانشمندان ژاپنی نابود میشود.