
سینمای آزاد در واقع به مستندهای کوتاهی گفته میشد که با هزینهٔ اندک ساخته میشدند، مانند فیلم آه، سرزمین رؤیاها! (۱۹۵۴) از لیندسی اَندرسُن، داستانی نیشدار و کتابی ناظر بر خلاء موجود در زندگی طبقهٔ کارگر که در یک پارک تفریحی میگذرد، و یلم مامان اجازه نده (۱۹۵۶) از رایتس و تونی ریچاردسُن، که نگاهی است به وضعیت جوانانِ پس از جنگ در فضای یک جاز لندنی. بین فوریه ۱۹۵۶ و مارس ۱۹۵۹ نهضت سینمای آزاد یک زنجیرهٔ شش قسمتی را در مرکز نشنال فیلم تباتر
لندن بهنمایش گذاشت که به همراه آه، سرزمین رؤیاها! و مامان اجازه نده فیلمهای دیگری نیز نمایش داده شدند، از جمله هر روزی جز کریسمس (۱۹۵۹)، که زندگی تفروشندگان گل و سبزیجات در کاونت گاردن را مورد مطالعه قرار میداد؛ ما پسران لَمبِت هستیم (۱۹۵۸)، که نگاهی است گذرا به باشگاه جوانان در جنوب لندن؛ و تعدادی فیلم اروپائی دیگر مانند خون حیوان (۱۹۴۹) از ژرژ فرانژو؛ دوران خوب (۱۹۵۷) از اَلَن تَنِر که در سیرک پیکادیلی فیلمبرداری شده بود؛ دو مرد و یک قفسهٔ لباس (۱۹۵۸)، برگرفته از قصهای از رومن پُلاسکی؛ و سرژ زیبا (۱۹۵۸) از کلود شابُرل.
هنگامیکه سینمای آزاد سر برآورد در تئاتر و ادبیات انگلیسی نیز انقلابی در باب ارزشهای آزادیخواهانهٔ طبقهٔ کارگر برپا شده بود. این جنبش بر آن بود تا سنت بورژوائی جاافتاده در دههٔ گذشه را واژگون کند و در این راستا نمایشنامهٔ زهردار و ضدوضع موجود جانآزبُرن بهنام با خشم به یاد آر، پس از نمایش در تئاتر رویال کورت در ماه مه ۱۹۵۶، تکانِ سختی بر حوزهٔ فرهنگِ سنتی وارد آورد. این نمایشنامه کلِّ ساختارِ طبقاتی جامعهٔ انگلیس را زیر سؤال برده و به اخلاقِ ورشکستهٔ سازمانهای خیریه حمله کرده بود. سالهای بعد شاهد ظهور گروهی تازه از نویسندگان جوان طبقهٔ کارگر و مخالفِ وضع موجود بود، اشخاصی چون دیوید استوری، جان برِین، اَلَن سیلیتو و شِلا دِلانی، که با سبکی همانند با واقعگرائی اجتماعی درونمایههای مشابهی را عرضه کردند، لذا در سال ۱۹۵۹ - درست هنگامی که موج نوی فرانسه جایزههای متعددی از جشنوارهٔ کَن بهدست میآورد - زمینه برای پیروزی واقعگرائی اجتماعی برای سینمای روائیِ طبقاتیِ انگلیسی آماده شده بود.
در این سال صنعت سینمای بریتانیا نیز با تولید دو فیلم متمایز خود اعلام انقلاب کرد: اقتباسِ جک کلیتُن (متولد ۱۹۲۱) از رمان جان برِین بهنام اتاق طبقهٔ بالا و اقتباس تونی ریچاردسُن از نمایشنامهٔ با خشم به یاد آر که جان اَزبُرن خود فیلمنامهاش را نوشته بود. هر دو فیلم تولیدهای پرهزینهٔ تجاری بودند و در آنها بازیگران مشهوری بازی کرده بودند. این دو فیلم با نگاهی جدی به ناامیدی و ناکامی طبقهٔ کارگرِ انگلیس پرداخته بودند و هر دو فیلم در جهان مورد توجه فراوان قرار گرفتند. در حقیقت فیلم با خشم به یاد ار چندان موفق بود که تونی ریچاردسُن (۱۹۲۸ - ۱۹۹۱) و جان اَزبُرن (متولد ۱۹۲۹) توانستند با حمایتِ مالیِ هَری سالتزمن (بعدها تهیهکنندهٔ زنجیرهٔ خوشساختِ جیمز باند) خود کمپانیِ کمعمر اما پرنفوذِ وودفال فیلمز (۱۹۵۹ - ۱۹۶۳) را تأسیس کنند. در نخستین فیلمِ کمپانی وودفال، که با مشارکت کمپانی هالی فیلمز ساخته شد، بار دیگر ریچاردسن دومین نمایشنامهٔ اَزبُرن، سرگرمیساز (۱۹۶۰)، را با همکاری مؤلف به فیلم درآورد.
اما نخستین فیلم کاملاً مستقلِ وودفال، شنبه شب و یکشنبه صبح (۱۹۶۰) را کارِل رایتس کارگردانی کرد. شنبه شب و یکشنبه صبح بزرگترین موفقیت جهانیِ صنعت فیلم بریتانیا از دههٔ سی به بعد را بهدست آورد.