یکی دیگر از کارگردان‌های مهم هالیوود که با درونمایه‌های کاملاً آمریکائی سروکار داشت هاوارد هاکز (Howard Hawks) ( سال، ۱۹۷۶ - ۱۸۹۶) بود. هاکز کمتر دغدغه‌ٔ سبک داشت و ویژگی او را باید در ساختار روائی آثارش جستجو کرد؛ روایاتی محکم و کاربردی، متکی بر خصایل اخلاق حرفه‌ای، شجاعت عاری از خودنمائی و احساسی حاکی از احترام به خویشتن او در مدتی نزدیک به نیم قرن چهل و سه فیلم بلند داستانی ساخت که انواع گونه‌های اصیل و موردعلاقهٔ تماشاگران آمریکائی را دربر می‌گرفتند.


هاکز پیش از گرایش به سینما در جنگ جهانی اول خلبان بود و از ۱۹۱۹ به‌عنوان دستیار صحنه در کمپانی مری‌پیکفورد کار سینما را آغاز کرد. بین سال‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۲۵ به تدوینگری فیلم، سپس فیلمنامه‌نویسی و سرانجام دستیار کارگردانی ارتقاء یافت. در این مرحله کمپانی مری‌پیکفورد را ترک کرد و به‌عنوان کارگردان قراردادی به کمپانی فاکس فیلم کژپوریشن پیوست. در آنجا هفت فیلم صامت ساخت که یکی از آنها، دختری در هر بندر (A Girl in Every Port) (سال ۱۹۲۸)، موفقیت اندکی در فرانسه به‌دست آورد. پس از پیدایش صدا بود که هاکز اعتباری یافت و توانست قراردادهای درازمدتی با استودیوها ببندد. نخستین فیلم تمام ناطق او، پاسداران سحر درامی تلخ از جنگ اول دربارهٔ تلفات نیروی انسانی در میان خلبانان نیروی هوائی است که از فیلمبرداری درخشانی برخوردار است.


پس از ساختن یک فیلم خوب در گونهٔ زندان برای کلمبیا به‌نام قانون جنائی (The Crowd Roars)، (سال، ۱۹۳۱) و درامی دربارهٔ مسابقات موتورسواری برای برادران وارنر، به‌نام صورت زخمی (Scarface) (سال، ۱۹۳۲)، که هاوارد هیوز آن را برای UA تهیه کرد. این فیلم خشونت‌آمیز و آزارنده برداشتی آزاد از فیلمنامهٔ بن‌هکت دربارهٔ آل‌کاپون بود که توسط لی‌گارمز (۱۹۷۸ - ۱۸۹۸) در نهایت زیبائی فیلمبرداری شده است. صورت زخمی داستان ظهور و سقوط یکی از جنایتکاران شیکاگوئی به‌نام تونی‌کامونته است که با دار و دسته‌اش همچون خاندان شاهزادگان جنایتکار رنسانس حکومت می‌کند. صورت زخمی مهم‌ترین فیلم گنگستری دههٔ ۱۹۳۰ شناخته شده است و همکاری درخشان هِکت - هاکز تا پایان دههٔ ۱۹۳۰ از این فیلم آغاز شد. این فیلم در ۱۹۳۰ فیلمبرداری شد، اما به‌علت اختلافی که با دفتر ممیزی هیز (MPPDA) در مورد حذف برخی از صحنه‌ها داشت دو سال به نمایش درنیامد. سرانجام هاکز مجبور شد برخی از صحنه‌های آن را حذف کند و فیلم را به نتیجه‌ای اخلافی برساند و حتی مجبور شد نام آن را به‌صورت زخمی مایهٔ شرم ملت تغییر دهد. اما هواداران معیار تولید، که آن را خشن و غیراخلاقی تشخیص داده بودند، با جنجال‌هائی که براساس آن به پا کردند موجب شهرت فیلم شدند.


فیلم بعدی هاکز، زنده باد پانچوویلا! (۱۹۳۴) یک فیلم - زندگینامه (بایوپیک) متمایز برای کمپانی MGM بود که فیلمنامه‌اش را هکت - هاکز نوشته بودند، اما لوئیس ب.‌مه‌یر کارگردانی آن را به جک‌کانوی سپرد. حاصل همکاری بعدی هکت - هاکز در کمپانی کلمبیا فیلم قرن بیستم (۱۹۳۴) شد و موفقیت بی‌نظیری به‌دست آورد. فیلم قرن بیستم دربارهٔ یک تهیه‌کننده‌ٔ مستبد نمایش‌های برادوی (جان باریمور) است. این تهیه‌کننده در سراسر فیلم، که غالباً در یک قطار سریع‌السیر قرن بیستمی از شیکاگو به نیویورک می‌گذرد، از هر وسیله استفاده می‌کند تا همسر بازیگر خود (کُرول لمبارد) را به نمایش بعدی برساند. فیلم قرن بیستم با دیالوگ‌های سریع و ضرباهنگ تند تدوین الگوی کمدی‌های خل‌بازی در اواخر دههٔ ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ شد.


شاخص‌ترین فیلم هاکز در دههٔ ۱۹۳۰، راه افتخار (The Road To Glory) (سال ۱۹۳۶)، به همراه فیلم‌های در جبههٔ غرب همه چیز آرام است (۱۹۳۰) اثر لوئیس مایلستن، راه‌های افتخار (۱۹۵۷) و غلاف تمام فلزی (۱۹۸۷) اثر استنلی کوبریک جزء قوی‌ترین فیلم‌های ضدجنگ آمریکائی طبقه‌بندی شده است. این فیلم را داریل ف. زانوک برای کمپانی فاکس تهیه کرد و هنرمندان نامتعارفی در آن همکاری کردند. فیلمنامه‌ٔ راه افتخار را ویلیام فاکنر و جوئل سایر نوشته و گرگ‌تولند فیلمبرداری آن را انجام داده و فردریک مارچ و وارنر بَکستر (Warner Baxter) در آن بازی درخشانی ارائه داده‌اند. فیلم دیگر هاکز، تنها فرشته‌ها بال دارند (Only Angels Have Wings) (سال ۱۹۳۹، کلمبیا) نیز همان درونمایهٔ راه افتخار را دارد و براساس تجربه‌های شخصی خود هاکز در نیروی هوائی و با همکاری جولز فورتمن نوشته شده است. هاکز با فیلم بزرگ کردن بچه (۱۹۳۸، RKO) محتوای کمدی خل‌بازی را غنای بیشتری بخشید و الگوی پیتر با گدانویچ در فیلم تازه چه خبر دکتر؟ (۱۹۷۲، وارنر) و نیز فیلم گلوله‌ٔ آتش (Ball of Fire) (سال ۱۹۴۱، RKO) قرار گرفت. هاکز پیش از بازگشت به مایه‌های جدی و ساختن فیلم گروهبان یورک (Sergeant York) (سال ۱۹۴۱) فیلم صفحهٔ اول (۱۹۳۱) لوئیس مایلستن را تحت‌عنوان دختری میهن‌پرستانه دربارهٔ زندگی بزرگ‌ترین قهرمان جنگی آمریکا است که به همراه سه فیلم بعدی او برای کلمبیا ساخته شده است.


هاکز در جریان جنگ جهانی دوم فیلم خشن و جنگی نیروی هوائی (Air Force) (سال ۱۹۴۳) را ساخت که با نوعی واقعگرائی مستندگونه توسط جیمز وانگ‌هو فیلمبرداری شده است، و همچنین یک ملودرام احساساتی پرسوز و گداز به‌نام داشتن و نداشتن (To Have and Hove Not) (سال ۱۹۴۴). این فیلم توسط ویلیام فاکنر و جولزفورتمن از رمان ارنست همینگوی (Ernest Hemingway) به همین نام اقتباس شده و همفری بوگارت برای نخستین‌بار در این فیلم با لُرن باکال (Lauren Bacall) (نخستین فیلم او) همبازی شد. این زوج در فیلم نامتعارف هاکز به‌نام خواب بزرگ (Big Steep) (سال ۱۹۴۶) نیز همبازی شدند. داستان خواب بزرگ، با حال و هوای فیلم نُوار (فیلم سیاه و تلخ) فرانسوی خود، چندان پیچیده بود که کارگردان و فیلمنامه‌نویسان آن (فاکنر، فورتمن، لی‌‌براکت (Leigh Brackett) آن را از رمان ریموندچندلر اقتباس کرده بودند) ادعا کردند آن را نمی‌فهمند. آخرین فیلم جدی هاکز در دههٔ ۱۹۴۰ یک وسترن حماسی است که رودخانهٔ سرخ (Red River) (سال، ۱۹۴۸) نام دارد.


این فیلم نبردی روان‌شناسانه میان یک مرد (جان‌وین) و فرزندخواندهٔ او (مونتگمری کلیفت) در جریان ساخته شدن اولین شاهراه تکزاس به کانزاس در ۱۸۶۵ است. هاکز بار دیگر با سه فیلمی که برای کمپانی فاکس ساخت به کمدی بازگشت. من عروس مذکر جنگ بودم (I Was a Male War Bride)، (سال، ۱۹۴۸) و مسخره‌بازی (Mon)، (سال، ۱۹۵۲)، که کوششی دوباره برای کسب اعتبار برای کمدی‌های خل‌بازی بودند، و فیلم عظیم و سینماسکوپ آقایان موطلائی‌ها را ترجیح می‌دهند (Gentlemen Prefer Blondes)، (سال، ۱۹۵۳)، پس از آن تنها یک فیلم وسترن موفق به‌نام آسمان بزرگ (Big Sky)، (سال، ۱۹۵۳) با فیلمنامهٔ دادلی نیکُلز ساخت، و در دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ هرازگاه فیلمی کارگردانی کرد که غالباً نسبت به دستاوردهای پیشینش آثار خوبی نبودند. از آن جمله هستند، سرزمین فراعنه (Land of the Pharoahs) (سال ۱۹۵۵) ورزش محبوب مردان (Man's Favorite Sport)، (سال ۱۹۴۶)، خط سرخ ۷۰۰۰ (Red Line 7000)، (سال ۱۹۶۵)، ریولوبو (Rio Lobo)، (سال ۱۹۷۰، آخرین فیلم او). در این میان تعدادی فیلم حادثه‌ای - کمدی همچون هاتاری (Hatari)، (سال، ۱۹۲۶) و وسترن‌هائی چون ریو‌براوو (Rio Bravo)، (سال، ۱۹۵۹) و ال‌دورادو (El Dorado)، (سال ۱۹۶۷) کارگردانی کرده بود که جرقه‌هائی از سرزندگی و ویژگی‌های روائی هاکز با ضرباهنگ سریع و غافلگیرکنندهٔ او را دربر داشتند.


هاوارد هاکز مانند یکی از قهرمان‌های خودش یک حرفه‌ای همه‌کاره بود و با انواع گونه‌های عمدهٔ سینمائی آمریکا تجربه کرد و برخی از آنها را عملاً رواج داد. او که کارش را با فیلمنامه‌نویسی آغاز کرده بود تقریباً همهٔ فیلمنامه‌ها را خودش می‌نوشت. هاکز سبک بصری ویژه‌ای نداشت - معمولاً صحنه‌هایش را در ارتقاع دید انسان و در نمای متوسط فیلمبرداری می‌کرد، و این شیوه‌ای بود که استودیوها می‌پسندیدند. لذا هر خلاقیتی که داشت تا جای ممکن در درون قاب تصویرش به‌کار می‌بست و معمولاً از افکت‌های مونتاژی و حرکات خودآگاه دوربین پرهیز می‌کرد. نورپردازی را بر عهدهٔ فیلمبردارانش می‌گذاشت و باید گفت برجسته‌ترین فیلمبرداران هالیوود با او کار کرده‌اند، از جمله گرگ تولند، لی‌گارمز، جیمز وانگ‌هو، تونی‌گادیو (Tony Gaudio)، ارنست‌هالر، راسل‌هارلن (Russell Harlan)، و سیدهیکاکس (Sid Hickox). برخی از صاحب‌نظران آثار او را ”مذکر“ خوانده‌اند و اما شایسته‌تر آن است که فیلم‌های او را به‌سادگی فیلم‌هائی ”آمریکائی“ بشناسیم. در واقع امریکا را‌ از طریق آثار او بهتر و کامل‌تر می‌توان شناخت چه از نظر انتقادی و چه با نگاهی تحسین‌آمیز.