پاسخ به:تاريخچهٔ سينمای ابران و جهان
دوشنبه 5 مرداد 1394 8:01 PM
در طبقهبندی استودیوهای تولید فیلم استودیوهائی هم بودند که پائینتر از فرعیها قرار میگرفتند و در گروه ب طبقهبندی میشدند. این پدیده با پیدایش یک راهکار ویژهٔ آمریکائی، یعنی نمایش دو فیلم با یک بلیت بهوجود آمد. با هر بلیت دو فیلم داستانی، یک فیلم نقاشی متحرک و یک حلقهٔ خبری نشان داده میشد. تا سال ۱۹۳۵ حدود ۸۵ درصد از کل سالنهای سینمای آمریکائی شیوهٔ دو فیلم با یک بلیت را بهکار بستند. و تماشاگران از ۱۹۳۵ تا حدود ۱۹۵۰ انتظار داشتند هر بار که به سینما میروند سه ساعت سرگرم شوند. بدینسان استودیوهای گروه ب با سیستم استیجاری بهوجود آمدند تا فیلمهائی برای نمایش در کنار فیلمهای اصلی تولید کنند. تهیه و توزیعکنندگان فیلمهای گروه الف درآمد گیشه را بابت فیلم اصلی با نمایشدهندگان تقسیم میکردند (معمولاً به نسبت ۶۰ به ۴۰ یا ۸۰ به ۲۰) و فیلمهای گروه ب با نرخ معینی به نمایشدهندگان اجازه داده میشدند. در اوایل دههٔ ۱۹۳۰ تعدادی کمپانی کوچک در هالیوود سبز شدند که هدفشان تولید فیلم ارزان یک ساعته برای نمایش در انتهاء فیلم اصلی بود.
استودیوهای کوچک در مجموع ب سازها یا استودیوهای فقیر نامیده میشدند و با سرمایههای ناچیز به سود اندک قانع بودند. یک فیلم ب حدود هفتاد تا هشتاد هزار دلار هزینه برمیداشت تا پس از فروش در سالنهای سراسر آمریکا حدود ده تا پانزده هزار دلار سود برگرداند؛ عملاً بودجهٔ متوسط این فیلمها بیستهزار دلار و سود حاصل از آنها سه تا چهار هزار دلار بود. برنامهریزی فیلمبرداری در این فیلمها به نسبت قیمت، میان هفت تا چهارده روز پیشبینی میشد و این برنامه با دقت تمام باید دنبال میشد، زیرا اگر بازیگران با گروه فیلمبرداری حتی یک روز بیش از زمان پیشبینی شده صرف وقت میکردند همان سود اندک هم از دست میرفت.
مهمتر استودیوهای گروه ب عبارت بودند از ریپابلیک پیکچرز (Republic Pictures)، مونوگرام پروداکشنز (Monogram Productions)، گرندنشنال فیلمز (Grand National Films)، و در دههٔ ۱۹۴۰ - RRC و ایگل - لاین فیلمز. هر یک از این استودیوها حداکثر سالی چهل تا پنجاه فیلم غالباً بیارزش تولید میکردند. بین سالهای ۱۹۴۸ و ۱۹۵۳ پس از آنکه دست استودیوهای اصلی از زنجیرهٔ سالنهای نمایش کوتاه شد، دیگر راهکار دو فیلم با یک بلیت سودآور نبود. استودیوهای گروه ب برچیده شدند و فیلمهای ب مفر تازهای در سریالهای تلویزیونی یافتند. در این میان تنها استودیوی مونوگرام پروداکشنز برپا ماند: استودیو در ۱۹۵۲ نام تازهٔ آلاید آرتیستز گرفت و فیلمهای موفقی مانند ترغیب دوستانه (Friendly Persuasion) (ویلیام وایلر، ۱۹۵۶) و عشق در بعد از ظهر (Love in the Afternoon) (بیلی وایلدر، ۱۹۵۷) را تولید کرد. الاید آرتیستز در دههٔ شصت و هفتاد نیز به تهیه فیلم ادامه داد (کاباره، ۱۹۷۲)؛ پاپیون، ۱۹۷۳؛ (مردی که میتوانست شاه باشد، ۱۹۷۵)، تا آنکه در ۱۹۸۰ به یک کمپانی تولید فیلمهای تلویزیونی بهنام لوریمار پروداکشنز (Lorimar Productions) فروخته شد.
یکی دیگر از منابع فیلمهای مستقل و کمهزینه در دههٔ ۱۹۳۰ سینمای محلی - بومی در آمریکا بود - سینمای کوچک اما با اهداف معین نژادی یا مذهبی، که معمولاً از بازیگران محلی در آنها استفاده میشد و بر طبق قوانین ایالاتی پخش میشدند. این فیلمها با سرعت و با هزینهٔ اندک ساخته میشدند و کیفیت فنی آنها حتی از فقیرترین فیلمهای استودیوئی پائینتر بود. نورپردازی، صدابرداری و تدوین ضعیف - به همراه فیلمنامه و بازی ضعف - در این فیلمها دست به دست هم میدادند تا فیلمی ساخته شود که هدفش نه سرگرمی و لذت بلکه القاء نظریات خاص بود. سینمای محلی - بومی را، با ساختار عجیب و غریب و غیرکلاسیک خود، تنها میتوان فیلمهائی کاربردی ارزیابی کرد، و تماشاگران این فیلمها نیز انتظار بیشتری از آنها نداشتند.
وسیعترین شبکهٔ تولید این فیلمهای خارج از قاعده سینمای سیاهان بود تا ۱۹۱۸هشت کمپانی مستقل تأسیس شدند که فیلمهای تمام سیاه پوستی میساختند، و تا سه دهه بعد بیش از ۱۵۰ کمپانی با همین انگیزه عَلَم شد. در اینجا از دو کمپانی مهم نام میبریم، یکی کمپانی تصاویر متحرک لینکلن، که در ۱۹۱۶ توسط برادران جانسن (جرج و نوبل) در لسنآنجلس تأسیس شد و به تولید فیلمهای دو حلقهای مانند درک آمال یک سیاهپوست (The Realization of Negro's Ambition)،(سال ۱۹۱۶) پرداخت، و دیگری شرکت سهامی بازیگران رنگینپوست فیلادلفیا (Colored Players Corporation of Philadelphia)، که در دههٔ ۱۹۲۰ تعدادی فیلم تأثیرگذار داستانی، از جمله فیلم افسانهای جراحت شرم (Scar of Shame)، (سال ۱۹۲۷) را تولید کرد. بادوامترین کمپانیهائی که در دههٔ ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ فیلمهای تمام سیاهپوستی تولید کردند آنهائی بودند که به اسکار میشو (Oscar Micheaux) (سال ۱۹۵۱ - ۱۸۸۴) پیشاهنگ فیلمسازی سیاهان، تعلق داشتند. هالیوود نیز برای مشارکت در بازار فیلمهای نژادی چند فیلم ساخت، از جمله هالهلویا! موزیکالی تمام سیاهپوستی توسط MGM، قلبهائی در دیکسی (هر دو ۱۹۲۹) توسط فاکس و فیلمهای تمام سیاهپوستی همچون امپراتور جونز (The Emperor Jones)، (سال ۱۹۳۳) از یونایتد آرتیستز و مراتع سبز (Green Pastures)، (سال۱۹۳۶) از برادران وارنر.
از جنگ این سینما با فیلمهائی که گهگاه در کشورهای تازه تأسیس چون لهستان، اتریش و اتحاد جماهیر شوروی تولید میشدند، به راه خود ادامه داد؛ فیلمهائی که معمولاً از آثار رماننویسهای یهودی چون شولُم آلیخم (Sholom Aleichem) و ایساک بابل (Isaac Babel) اقتباس میشدند. همهٔ این فیلمها صامت بودند و با میاننویس ییدیش (یهودی) عرضه میشدند، اما پیدایش صدا زمینهٔ گستردهای فراهم آورد و در دههٔ بعد حدود سیصد فیلم یهودی در سراسر جهان تولید شد، که حدود پنجاه تای آنها در ایالاتمتحد ساخته شده بودند. نخستین فیلم ناطق یهودی بهنام تا کی؟ (Until When) توسط سیدنی م. گُلدین (Sindney M. Goldin)، (سال ۱۹۳۷ - ۱۸۸۰) کارگردانی شد.
گلدین بهخاطر فیلمهای داستانی سه حلقهای از جمله آلام اسرائیل، (The Sarrows of Israel)، قلبهای خونین (Bleeding Hearts) و سیاه ۱۰۷ (The Black 107) (همه در ۱۹۱۳) که بهصورت مستقل ساخته شده بودند، پدر بزرگ سینمای یهود شناخته میشود. با این حساب، جوزف سِیدن (Joseph Seiden)، صاحب نخستین کمپانی اجارهٔ تجهیزات صدا را باید پدر سینمای یهودی شناخت. او بود که در ۱۹۲۹ گلدین و شماری از صاحبان سالنهای نمایش را گردهم آورد تا شرکت سهامی جوداپیکچرز را تأسیس کنند. نخستین تولید فیلم بلند جوداپیکچرز - مادر یهودی من (My Jewish Mama) و احمقهای ابدی (Eternal Fools) (هر دو ۱۹۳۰) توسط گلدین کارگردانی شدند. فیلمهای ناطق یهودی نیز، با درجاتی مختلف، مانند فیلمهای نژادی - و به همان دلایل - کارگردانی ضعیف و تکنیک ناشیانهای داشتند. اما در ۱۹۳۶ تهیهکنندهٔ لهستانیالاصل یهودی بهنام جوزفگرین (Joseph Green) به قصد ساختن فیلمهائی با کیفیت بالا برای بازار یهودیان به ورشو رفت.
در آنجا و با همکاری دیگران چهار فیلم کارگردانی کرد که نقطهٔ آغاز دوران طلائی سینمای یهود (۱۹۴۰ - ۱۹۳۶) شناخته میشود. از جمله بیدل با ویلن (Yiddle with the Fiddle) (جوزف گرین و یان نُوینا پرزبیلسکی (Jan Nowina - Przbyiski)، (سال ۱۹۳۶)، دیباک (The Dybbuk) (میخائیل واژینسکی (Michal Waszynski)، (سال ۱۹۳۷) و نامهای به مادر (A Letter to Mama) (گرین و لئون تریستان (Leon Trystan) (سال ۱۹۳۸). سینمای یهودی تا هجده ماه پیش از اشغال لهستان توسط نازیها در سپتامبر ۱۹۳۹ در لهستان به اوج خود رسید و هشت فیلم از بیست و سه فیلمی که در نیویورک افتتاح شد در ورشو ساخته شده بودند. رومن ریبوش تهیهکننده تحتتأثیر موفقیتهای جوزفگرین در لهستان با اقتباس از نمایشنامهٔ کلاسیک یهودی شتتل (شهر بازار یهودی) نوشتهٔ پِرِتز هرشباین (Peretz Hirschbein) فیلمی بهنام دشتهای سبز (Green Fields) (سال ۱۹۳۷) ساخت و دوران طلائی سینمای یهود را به آمریکا منتقل کرد. این فیلم به کارگردانی یکی از کهنهکاران هالیوود، ادگارجی - اولمر، نه تنها نزد تماشاگران یهودی زبان، که نزد تماشاگران عمومی با استقبال گرم روبهرو شد. موج فیلمهای یهودی با کیفیت بالا با فیلمهای میرل اِفرسُ (Mirele Efros) (جوزفبرن - Joseph Berne)، (سال ۱۹۳۹)، شیرفروشی بهنام تِوی (Tevye the Milkman) (موریس شوارتز - Maurice Schwartz)، (سال ۱۹۳۹)، و کنتوری از ویلنا (The Vilna Cantor)، در ۱۹۴۰ با نام پیش درآمدی بر پیروزی (Overture to Glory)، مکس نوسِک (Max Nosseck) پخش شد، که همه از ادبیات یهودی اقتباس شده بودند، به پایان آمد.