پاسخ به:تاريخچهٔ سينمای ابران و جهان
دوشنبه 5 مرداد 1394 8:01 PM
استودیوی یونیورسال پیکچرز تا ۱۹۳۶ تحتنظارت پایهگذار خود، کارللیمل، به کارش ادامه داد و در دههٔ ۱۹۲۰ یکی از استودیوهای قدر اول هالیوود شناخته میشد؛ استودیوئی که فیلمهای کارگردانهائی چون اریش فناشتروهایم، لُنچنی و رُدُلف والنتینو را تهیه میکرد، اما در دههٔ ۱۹۳۰ به فرعیها پیوست. این استودیو در دههٔ ۱۹۳۰ تعدادی فیلم معتبر تهیه کرد که عبارتند از: جبههٔ غرب همه چیز آرام است (لوئیسمایلستن، ۱۹۳۰)، قایق نمایش (Showboat)، (جیمز ویل، ۱۹۳۶) و دِستری دوباره سوار میشود (Destry Rides Again)، (جرجمارشال، ۱۹۳۹)، سپس با ملودرامهای مورد علاقهٔ مردم از جمله خیابان پشتی (Back Street)، (سال ۱۹۳۲)، تقلید زندگی (Imitation of Life)، (سال ۱۹۳۴) و وسوسهٔ شگرف (Magnificient Obsession) بهکارگردانی جان م.اشتال (۱۹۵۰ - ۱۸۸۶) به موفقیت مالی دست یافت. در طول دههٔ ۱۹۳۰ این کمپانی با گونهٔ فانتزی - ترسناک، که از سنت اکسپرسیونیستی UFA آمده بود، و همکاری با کارگردانهائی چون جیمزویل (۱۹۵۷ - ۱۸۸۹) و تادبراونینگ (۱۹۶۲ - ۱۸۸۲) و فیلمبردارانی چون کارل فروند موفق شد خود را متمایز کند.
فیلم دراکولا اثر تادبراونینگ، با فیلمبرداری اندیشمندانهٔ کارلفروند موجب شد یونیورسال در ۱۹۳۱ دست به تولید سریالهای ترسناک بزند، و فیلم تأثیرگذار و تکاندهندهٔ فرنکنشتاین اثر جیمزویل بلافاصله در همان سال ساخته شد. کارگردان انگلیسی، ویل، با مهارت و سلیقهٔ ویژهٔ خود در فضاسازی گوتیک، با این فیلم در جرگهٔ کارگردانهای محبوب یونیورسال درآمد، و در دههٔ ۱۹۳۰ چندین فیلم متین ترسناک برای این استودیو ساخت، از جمله خانهٔ تاریک قدیمی (The Old Dark House) (۱۹۳۲)، مرد نامرئی (The Invisible Man)، (سال ۱۹۳۵) و عروس فرنکنشتاین (Bride of Franknstein)، ویل پس از این فیلم غریب که فضائی باروک داشت بهگونههای دیگر روی آورد. دیگر فیلمهای ترسناک و قابل ذکر یونیورسال در دههٔ ۱۹۳۰ عبارت بودند از: جنایات خیابان مورگ (Murders in the Rue Morgue) (رابرت فلوری، ۱۹۳۲) با تأثیراتی از فیلم محکمهٔ دکتر کالیگاری، که توسط فروند فیلمبرداری شد؛ مومیائی (کارلفروند، ۱۹۳۲)، که یک تریلر تحریککننده بود؛ گربهٔ سیاه (The Black Cat)، (ادگارج.اولمر، ۱۹۳۴)، که رسالهای غریب در شیوهٔ اکسپرسیونیستی بود؛ گرگ پوش لندنی (Werewolf of London)، (استوارت واکر - Stuart Walker)، (سال ۱۹۳۵)، و تشعشع نامرئی (The Invisible Ray)، (سال ۱۹۳۵) و دختر دراکولا (Dracula's Daughter)، (سال ۱۹۳۶)، هر دو از(لَمبرت هیلیر - Lambert Hillyer)، فیلم اخیر در واقع پایان زنجیرهٔ ترسناک و جدی این استودیو بود که از ۱۹۳۱ با فیلم دراکولا آغاز شده بود.
زنجیرهٔ بعدی یونیورسال در ۱۹۳۹ با فیلم پسر فرنکنشتاین (Son of Frankenstein) آغاز شد که راولند و.لی (Rowland V. Lee) با سبک ویژهٔ خود آن را کارگردانی کرد و با فیلم فضاسازانهٔ مرد گرگنما (The Wolfman)، (سال ۱۹۴۱) اثر جرجوگنر (George Waggner) ادامه یافت. این دو فیلم ادامهٔ آبرومندانهٔ سریال جیمزویل بودند، اما سلسله فیلمهای بعدی کمپانی بهسرعت در ورطهٔ تقلید و تکرار خویش غلتیدند و عناوینی از این دست به آنها داده شد: بازگشت مردنامرئی (The Invisible Man Retums)، (سال ۱۹۴۰)، دست مومیائی (The Mummy's Hand)، (سال ۱۹۴۰)، شبح فرنکنشتاین (The Ghost of Frankenstein)، (سال ۱۹۴۲) و ملاقات فرنکنشتاین و مرد گرگنما (Frankenstein Meets the Wolfman)، یونیورسال با پایان دورهٔ فیلمهای ترسناک ستارهٔ نوجوانی بهنام دینادوربین (Deanna Durbin) کشف کرد و نقش اصلی یک سلسله کمدی موزیکال را به او سپرد، که توسط تیم تهیهکننده - کارگردان جو پاسترناگ (Job Pasternak) و هنریکاستر (Henry Koster) ساخته شدند، از آن جمله هستند، سه دختر باهوش (Three Smart Girls)، (سال ۱۹۳۶)؛ دیوانهٔ موسیقی (Mad About Music)، (سال ۱۹۳۸)؛ سه دختر باهوش بزرگ میشوند (Three Smart Girls Grow Up)، (سال ۱۹۳۹)؛ رژهٔ بهاری (Spring Parade)، (سال ۱۹۴۰).
این فیلمها در واقع استودیو را از ورشکستگی حاصل از زبانهای سریالهای ترسناک دورهٔ دوم نجات دادند. ستارگان دیگری که در دههٔ ۱۹۳۰ با یونیورسال قرارداد داشتند، عبارتند از: بوریس کارلُف (Boris Karlof)، بلالوگسی (Bela Lugosi) و لنچنی جونیور (Lon Chaney Jr). از اوایل دههٔ ۱۹۴۰ ستارگان دیگری در این استودیو ظهور کردند، از جمله و.س.فیلدز (محاظ بانک، ۱۹۴۰)؛ مرع کوچک من (My Little Chickadee)، (سال ۱۹۴۰)؛ به آدم هالو فرصت نده (Never Give a Sucker an Even Break)، (سال ۱۹۴۱)، که همه را ادوارد کلاین کارگردانی کرد، - آبوت و کاستلو مزدوران (Buck Privates)، (سال ۱۹۴۱)؛ در نیروی دریائی (In the Navy)، (سال ۱۹۴۱)؛ شبح را نگهدار (Hold That Ghost)، (سال ۱۹۴۱)؛ بگذار بچرخند (Keep'em Flying)، (سال ۱۹۴۱)؛ هی کن، کابوی (Ride'em Cowboy)، (سال ۱۹۴۱) - که همه را آرتور لوبین (Arthur Lubin) کارگردانی کرد، و بیزیلرتبون (Basil Rathbone) و نایجلبروس (Nigel Bruce) ستارگان دوازده فیلم از زنجیرهٔ شرلاکهُلمز مدرن. (از جمله شرلاکهُلمز با مرگ روبهرو میشود (Sherlock Holms Faces Death)، (سال ۱۹۴۳) و پنجهٔ ننگین (Scarlet Claw)، (سال ۱۹۴۴)، که اکثراً توسط رُی ویلیامنیل (Roy William Neill) کارگردانی شدند.
کمپانی کلمبیا پیکچرز زادهٔ قابلیتهای یک تن بود، هریکان (Harry Cohn)، (سال ۱۹۵۸ - ۱۸۹۱)، که در ۱۹۲۴ با همکاری برادر خود، جککان (Jack Cohn)، (سال ۱۹۵۶ - ۱۸۸۹) و جوبرانت آن را تأسیس کرد. این کمپانی یک شبکهٔ جهانی پخش فیلم داشت. و یا همین شبکه بود که توانست در جریان بحران اقتصادی آمریکا درآمد مداومی کسب کند. سیاست کمپانی در دوران تولیدهای استودیوئی تهیهٔ فیلمهای کمهزینهای بود که به همراه فیلمهای دیگر و با همان بلیت نمایش داده میشدند. این فیلمها اغلب وسترن و سریالهای طولانی، برگرفته از منابع دیگر، بودند. برخی از این فیلمها عبارتند از: روز تعطیلی (جرجکیوکر، ۱۹۳۸)؛ پسر طلائی (Golden Boy) (روبن مامولیان، ۱۹۳۹)، و سه فیلم از هاوارد هاکز بهنامهای قرن بیستم (۱۹۳۴)، تنها فرشتگان بال دارند (۱۹۳۹)، و فرایدی (۱۹۴۰). بهترین کارگردان کمپانی کلمبیا فرنک کاپرا (۱۹۹۱ - ۱۸۹۷) بود که فیلمهای نبودیل و گونهٔ کمدیهای خلبازیاش را رابرت ریسکین (Robert Riskin)، (سال ۱۹۵۵ - ۱۸۹۷) مینوشت، و همین فیلمها بودند که کمپانی را در دههٔ ۱۹۳۰ سرپا نگه داشتند. از فیلمها نمونهوار کلمبیا، که موفقیت عظیمی نصیبش کرد، میتوان فیلم در یک شب اتفاق افتاد (۱۹۳۴) را نام برد، که فیلمنامهاش را ریسکین نوشت و ستارگانی چون کلارکگیبل (وام گرفته از MGM) و کلودتکالرت (Claudette Colbert) (وام گرفته از پارامونت) در آن بازی کردند.
فیلم سرشار از دیالوگهای هوشمندانه و گفتگوهای سریع و تمهیدهای نبوغآمیز و چرخشهای خیرهکننده در پیرنگ است که سبک تازهای از کمدی را به هالیوود معرفی کرد، و این سبک تا پایان دههٔ ۱۹۳۰ رواج عام گرفت. فیلمهای دیگر کاپرا - ریسکین عبارتند از: آقای دیدز به شهر میرود (۱۹۳۶) و نمیتوانی با خودت ببری (۱۹۳۸) و فیلمهای جدیتری چون آقای اسمیت به واشینگتن میرود (۱۹۳۹)، و نیز فیلم تخیلی و آرمانشهری افق گمشده (۱۹۳۷) از پشتوانههای کلمبیا یکی کمدین با استعدادی بهنام جین آرتور (Jean Arthur) و دیگری ستارهٔ اپرای آن دوره، گریس مور (Grace Moore)، بود که سلسله موزیکالهای محبوبشان - شب عاشقانه (One Night of Love) (ویکتور شرتزینگر، ۱۹۳۴)، همیشه دوستم بدار (Love Me Forever) (شرتزینگر، ۱۹۳۵) و فیلم من احساساتی هستم (I'll Take Romance) (ادوارد هـ. گریفیث (Edward H. Griffith)، (سال ۱۹۳۷) کلمبیا با تأسیس بخش ویدئوئی (در ۱۹۵۲) نخستین استودیوی هالیوود شد که با پدیدهٔ نوظهور تصاویر الکترونیکی دست به ساختن برنامههای تلویزیونی زد.
این شرکت در ۱۹۸۷ با کمپانی تریاستار (TriStar) ادغام شد و نام جدید کلمبیا پیکچرز اینترتینمنت (Colombia Pictures Intertainment) را اتخاذ کرد و در ۱۹۸۹ شرکت سهامی سونی آن را خرید و در ۱۹۹۱ سونی پیکچرز اینترتینمنت نام گرفت. کمپانی یونایتد آرتیستز (UA) اساساً یک استودیوی تولید فیلم نبود بلکه فیلمهای کمپانیهای مستقل را پخش میکرد. این کمپانی در ۱۹۱۹ توسط چارلیچاپلین، مریپیکفورد، داگلاسفیربنکس و گریفیث تأسیس شده بود تا فیلمهای خود را از طریق آن پخش کنند. برخی از فیلمهائی که این کمپانی در دههٔ ۱۹۳۰ پخش کرد، عبارت بودند از: روشنائیهای شهر (۱۹۳۱) و عصر جدید (۱۹۳۶) از چاپلین؛ صحنههای خیابانی (۱۹۳۱) و نان روزانهٔ ما (۱۹۳۴) از کینگ ویدور؛ صفحهٔ اول (۱۹۳۱) از لوئیس مایلستن؛ صورت زخمی (۱۹۳۲) از هاوارد هاکز؛ شبح به غرب میرود (The Ghost Goes West)، (سال ۱۹۳۶) از رنهکلر؛ آنچه در پیش است (Things to Come)، (سال ۱۹۳۶) از ویلیام کامرونمنزیز و فیلمهای زندگی خصوصی هنری هشتم (۱۹۳۳)، رامبراند (۱۹۳۶) و پسر فیلنما (۱۹۳۷) از آلکساندر کُردا. کمپانی UA همچنین یک قرارداد پخش با سمبول گلدوین داشت تا فیلمهای مستقل او را پخش کند، از آن جمله هستند، فیلمهای استلادالاس (کینگ ویدور، ۱۹۳۷)؛ بنبست (ویلیام وایلر، ۱۹۳۷)؛ و بلندیهای بادگیر (وایلر، ۱۹۳۹) و فیلمهای دیگر.
یونایتد آرتیستز در دوران تولید استودیوئی غالباً به پخش فیلمهای پنج کمپانی بزرگ متکی بود که سالنهای اکران اول در اختیار داشتند. هنگامیکه جوزف در ۱۹۳۵ به سرپرستی استودیوی تازه تأسیس فاکس قرن بیستم گمارده شد، UA رابط عمدهٔ خود را در میان پنج کمپانی بزرگ از دست داد. در ۱۹۵۱ این کمپانی را دو حقوقدان امور نمایشی، آرتور ب. کریم (Arthur B. Krim) و رابرت س. بنجامین (Robert S. Benjamin) تصاحب کردند و به پخش فیلمهای گروه ب متعلق به استودیوی ایگل - لاین پرداختند و توانستند با تهیه چند فیلم پرفروش آن را احیاء کنند؛ فیلمهائی چون ملکهٔ آفریقائی (The African Queen)، (سال ۱۹۵۱) و صلات ظهور (High Noon)، (سال ۱۹۵۲). در دههٔ ۱۹۵۰ UA فهرست بلندی از تهیهکنندگان مستقل را حمایت میکرد و از ۱۹۵۷ پخش فیلمهای تلویزیونی را آغاز کرد و بهتدریچ قراردادهای درازمدتی با شرکت سهامی میریش (Mirisch Corporation) و اِئونپروداکشنز (Eon Productions) بست و در دههٔ ۱۹۶۰ با شرکت آلبرت ر.بروکولی - هَری سالتزمن (Albert R. Broccoli - Harry Saltzman) سلسله فیلمهای جیمزباند (James Bond) را ساخت.
کمپانی UA از ۱۹۶۷ تا ۱۹۸۱ با حمایت مالی شرکت ترنس آمریکا کُرپوریشن فیلم تجارتی و پرفروش راکی (۱۹۷۶) و راکی ۲ (۱۹۷۹)، و نیز فیلمهای تحسین شدهای چون پرواز برفراز آشیانهٔ فاخته (۱۹۵۷)، اَنیهال (۱۹۷۷) و زن افسر فرانسوی (The French Lieutenant's Woman)، (سال ۱۹۸۱) را تهیه کرد، اما شکست فیلم دروازهٔ بهشت (Heaven's Gate)، (سال ۱۹۸۰) این کمپانی را به زانو درآورد. MGM در ۱۹۸۱ UA را خرید و در ۱۹۸۳ با نام جدید کمپانی سرگرمیسازی MGM/UA بهکار خود ادامه داد، و پس از این ادغام بود که فیلم راکی ۳ و ۴ (۱۹۸۵) و پولترگایست (۱۹۸۲) و پولترگایست ۲ (۱۹۸۵) را ساخت و در همان سال در شبکهٔ ترنر ادغام شد. ترنر در ۱۹۸۶ بهنوبهٔ خود UA را به کیرککرکوریان (Kirk Kerkorian) فروخت، و در ۱۹۹۰ بهدست کمپانی پاتهکامیونیکیشن افتاد و نام تازهٔ MGM/Path را در اختیار کرد. این کمپانی تازه هم در ۱۹۹۲ به شرکت سهامی کارت اعتباری لابونز واگذار شد و باز نامی دیگر گرفت: شرکت سهامی مترو - گلدوین - مهیر، بدینسان آخرین نشانههای یونایتد آرتیستز هم محو شد.