پاسخ به:حیدر بابا گلدیم سنی یوخلیام (قسمت دوم منظومهٔ حیدر بابا)
دوشنبه 5 مرداد 1394 2:06 PM
وضیحی در بارۀ یک بیت عربی در شعر شهریار:
در بند ۶ میخوانیم :
« وَ بَلدَتٍ لَیسَ لَها اَنیسُ
اِلّا الیَعافیرُ و اِلّا العیسُ »
این بیت را در گذشته برای آموزش دستور زبان عربی به کار می بردند. در نحو عربی حروف اضافهای وجود دارد که به آنها حروف جَرّ گفته می شود. بعد از علامت های جر اسمها مجرور میشوند یعنی آخرین هجای آن اسم کسره میگیرد، در این بیت بلدتٍ بعد از حرف « و» آمده است و مجرور است. قاریان قرآن این بیت را شاهدی برای مجرور بعد از واو، در لهجۀ قریشی، می آورده اند، ولی بار شعری آن بدون آنکه بیان شود، چون آیهای در دل حک میشده است.
این از خاطرات کودکی شاعر است که هم هموزنی بیت را به خاطر او آورده است و هم معنی آن را در شعر خود به کار برده است. ولی اگر یک بند بالاتر برویم، در بند ۵ شاعر از خاطرات شیرین کودکی خود میگوید و به گمان من این بیت عربی از همان خاطرات شیرین کودکی او سرچشمه گرفته است. اگر ترجمه فارسی تقریبی ای از بند ۵ به دست بدهم مطلب روشنتر خواهد شد:
« در اینجا خاطره های شیرین خوابیدهاند
سر های خود را به سر سنگهای پیوسته اند
سنگهای آشنایی را از ( درون) ما پرانده اند
هنگامی که به آنها می نگرم، بر می خیزند و می نگرند
دوباره به خواب میروند، می سوزانند و می ماسانند»
این خاطره یاد آور بازی سنگ پرانی کودکان روستائیان است. به این شکل که گروهی می خوابیدند و خود را پنهان میکردند، هنگامی که گروه رقیب نزدیک میشد بر می خاستند و سنگ می پراندند و دوباره می خوابیدند.
اگر یک ترجمۀ تقریبی از بند ۶ هم به دست بدهم منظورم روشن تر خواهد شد:
« قبیلۀ ما اجاق را در اینجا چیده ( بنا کرده ) اند
حال ( اجاق ) خوابگاه گرگان و کرکسان گردیده
پس از فرو رفتن آفتاب کل چراغ ها خاموش می گردند
شهری که انیسی ندارد
جز خران و شتران»
بیت عربی گویا خیلی قدیمی است، در اصل بیت عربی رنگ قوی کویری را در خود دارد ولی گویا شهریار به رنگ کویری آن توجه ندارد بلکه خاطرۀ نصاب الصبیانی خود را با اجاق و چراغ تلفیق کرده است.
چرا میگویم رنگ کویری: چون یعافیر ( مفرد آن یعفور) در قدیم به آهوانی ( آهویی) که به رنگ خاک هستند گفته میشده است ولی در دوره های بعدی ( شاید در ایران ) آن را به شکل عامیانه به خر هم اطلاق کرده اند. عیس هم به شتری گفته میشود که رنگ آن بور است. بیت عربی بدون آنکه حرفی از رنگ بزند به شکل مجازی کور سوی نبض زندگی کویری و ناتوانی آن را با رنگ دو حیوان کویری، یکی رمۀ رمان وحشی و دیگری حیوان اهلی مسافر گذران ، به تصویر می کشد. اگر بخواهیم نمونهای در شعر فارسی در این زمینه بیاوریم به عنوان مثال میتوانیم بگوییم:
آن قصر که بهرام در او جام گرفت
آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت
( در بیت منسوب به خیام هنوز نبض زندگی بیشترمی زند ، حد اقل در حد زایش بچه آهو و آرامش روباه) ولی در بیت عربی رنگ قوی کویری نبض زندگی را تبدیل به رنگ خاک کویری زندگی کُش در می آورد:
« شهری که همدمی ندارد
جز رمۀ آهوان و شتران خاکین».
ولی اجاق در اندیشۀ عامیانۀ آذربایجانی و شاهسون خیلی قوی بوده است، ریشههای عمیق این اندیشه را میتوان تا مادها و مغان هم پی گرفت. اجاق در اندیشۀ آذربایجانی هم آتشگاه است( اصل معنی لغوی آن )، هم پدران و نسل ها است ( قبیله) و هم مغ است ( سید اجاق). شهریار روی اجاق تأکید دارد که بعد از غروب آفتاب خاموش میگردد و ده و خانه سوت وکور میشود و شهری و خانهای میشود که جز از چند حیوان صدایی از زندگی در نمی آید.
منبع: گنجور
در زندگی بکوش. لباس صبر بر تن بپوش. با دانایان بجوش. عزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش