پاسخ به: دعای روز بیست و هشتم ماه مبارک رمضان
چهارشنبه 24 تیر 1394 8:48 AM
«گرچه ره تاريك است،
و پر از وسوسه شيطانى است،
ليك...خورشيد هدايت با توست
گام «اخلاص» تو را مى بايد، تا به منزل برسى.
كوله بارى بردار،
زاد و ره توشه اى از «صبر» و «يقين»
زرِهى از «تقوا»
مشعلى از «ايمان»
راه...جز با قدم «صدق» نمى گردد طى.»[1]
* * *
«نوافل»، جمع نافله است.
نافله، از ريشه لغوى «نَفل»، به معناى زيادى و افزايش است.
«انفال» هم، يعنى ثروتها و نعمتهاى عمومى كه خداوند براى امّت اسلامى و همگان، زياد كرده است.
«نوافل» يعنى نمازهاى مستحبى، كه زياده از واجبات و فرايض است.
هر عمل خوب و مستحبّى كه انجامش واجب و الزامى نباشد و بالاتر از حدّ تكليف الزامى باشد، «نوافل» است.
بهره اى كه انسان از انجام كارهاى استحبابى و فوق برنامه مى برد، در جهت حفظ بيشتر واجبات است.
وقتى كسى بيش از مقدار واجبات، تكاليفى را هم كه الزامى نيست ولى انجامش خوب است انجام دهد، اين نشان دهنده علاقه و كشش او به طاعات و حسنات است، به نحوى كه حتى خارج از تكليف شرعى واجب، محبّت صالحات، او را به عمل نيك وامى دارد.
وقتى كارگر و كارمندى خارج از ساعت ادارى هم «فوق العاده» كار مى كند، نشان ميزان علاقه او به كار است، كه حتّى در چهار چوب شرح وظايف ادارى و كارى، خود را محدود نمى كند.
انجام نوافل و مستحبّات نيز اينگونه است. كشش «عبد» را به سوى خدا و علاقه او را به عبادت نشان مى دهد و مى رساند كه اين مؤمن، در طاعت، اكتفا به حدّ الزامى شرعى نمى كند.
به يك تعبير مى توان گفت: مستحبات و نوافل، نگهبان واجبات است. و آنكه غير از واجبات هيچ عمل مستحبّى انجام ندهد، امكان خلل و لطمه در واجباتش هم وجود دارد.
انجام مستحبات، چون از روى علاقه است نورانيّتى خاص مى آورد.
وقتى نماز شب بخوانيد، يا روزه مستحبّى بگيريد، يا صدقه استحبابى و انفاقات، انجام دهيد، وضوى مستحبّى بگيريد، نافله هاى شبانه روزى بخوانيد،
احساس مى كنيد زمينه پاكى دل و تقواى قلب بيشترى پيدا كرده ايد.
اين است بهره مستحبّات و «حظّ نوافل»، كه از خداوند خواسته ايم در اين ماه و اين روز، بهره ما را از «نوافل»، فراوان بگرداند.
كرامت، در آنست كه انسان به خواسته هايش برسد.
«مسائل» انسان، اگر برآورده نشود، و اهداف انسانى بشر، اگر تحقّق نيابد، نوعى وازدگى و سستى و تهاون پيش مى آيد.
آنچه را «مى خواهيم»، بايد در طلبش بكوشيم، تا به آن برسيم. از خداوند خواسته ايم كه با احضار آن خواسته ها، ما را مورد اكرام و گراميداشت قرار دهد و ما را در رسيدن به نيازها و خواسته هايمان توفيق دهد.
در اينجا «وسيله» هم لازم است.
راه به سوى خدا، به اندازه شمار همه افراد است:
(اَلطُّرُقُ اِلَى اللّه ِ بِعَدَدِ نُفُوسِ الخَلائِق)
ولى از كدام راه بايد رفت كه زودتر رسيد؟!
كدام وسيله، ما را به خدا، نزديك تر مى كند؟
«شهادت، يك راه ميان بر است كه انسان را به خدا مى رساند». پس، شهادت هم، يك «وسيله» است براى «قرب».
قرب به خدا، هدف است.
از طريق عمل صالح و تقوا مى توان به خدا رسيد. نيز، از طريق ايثار و گذشتن از مال و جان!
بيراهه رفتنها، دور افتادنها، از قافله عقب ماندنها، به خواب رفتنها، همه آفت سلوك است. بايد راه راست رفت. نزديكترين راه، «صراط مستقيم» است. همچنان كه نزديك ترين فاصله ميان دو نقطه را «خط مستقيم» گويند.
«كاروان رفته و ما، مانده ز راه
گرد اين قافله را مى بينيم
«وادى ايمن» و منزلگه دوست
گرچه دور است، ولى
اين قدر هست كه بانگ جرسى مى آيد.
راه بايد افتاد!...»[2]
امّا اينگونه نيست كه هركس به راه افتد، برسد!.
به قول خواجه عبداللّه انصارى، در تفسير ادبى آيه «اِهدِنَا الصِّراطَ المُستَقيم»:[3]
«نه هركه «راه» را ديد، در راه برفت. و نه هركه رفت، به مقصد رسيد!
بسا كس كه شنيد و نديد، و بسا كس كه ديد و نشناخت،
و بسا كس كه شناخت و...نيافت!
بسا پير مناجاتى، كه از مركب فرو مانَد،
بسا يار خراباتى، كه زين، بر شير نر بندد.»
خداوند، نداى اين همه بندگان را در هرجا مى شنود،
و دعاى همه را، به هر زبانى سميع و مجيب است،
امّا پاسخ يك دعا و ندا، او را از ديگر نيازها و رازها و دعاها باز نمى دارد.
اين از ضعف ماست كه اگر به كارى مى پردازيم، از كارهاى ديگر باز مى مانيم. اگر گوش به صدايى مى دهيم، صداهاى ديگر را نمى شنويم. اگر توجّهمان به چيزى جلب مى شود، از چيزهاى ديگر غافل مى شويم. چرا كه ما محدوديم و ناتوان.
امّا...خداوند، نامحدود است و توانا. اصرار و ندا و مناجات اين همه بندگان، در هر لحظه از لحظات، او را مشغول نمى كند:
يا مَنْ لايَشْغَلُهُ اِلحاحُ المُلِحّين.
در قيامت كبرى هم چنين است، در رسيدگى به حساب بندگان.
راوى از امام على عليه السلام مى پرسد: خداوند در قيامت، اين همه بندگان را چگونه مى تواند محاسبه كند؟
امام پاسخ مى دهد: همچنانكه در دنيا روزى شان مى دهد و رزق دادن به بعضى، مانع از رزق دادن ديگران نمى گردد.[4]
آرى... خدا شنوا و بيناست. از ميان اين همه شور و غوغاى نيايشگران، صداى همه را مى شنود و نداى همه را پاسخ مى گويد.
در دعاى «جوشن كبير»، بند (99) مى خوانيم:
«اى خدايى كه شنيدنى او را از شنيدن ديگر مشغول نمى كند،
اى خدايى كه كارى، او را از كار ديگر باز نمى دارد،
اى خدايى كه سخنى، او را از سخن ديگر باز نمى دارد،
اى خدايى كه سؤالى، او را از سؤال ديگر، به اشتباه نمى اندازد،
اى خدايى كه چيزى، او را حاجب از چيز ديگر نيست.
از خدايى كه اصرار اصراركنندگان، او را ملول و ناراحت نمى كند...»
آرى ... خـدا لطيف و خبير است.
سميع و بصير است.
مجيب الدعوات و قادر و تواناست...
چشم برندار ازم می پاشه زندگیم