پاسخ به:دعای روز بیست و یکم ماه مبارک رمضان
چهارشنبه 17 تیر 1394 4:18 PM
شرح دعای روز بیست و یکم ماه مبارک رمضان |
|
شرح دعای روز بیست و یکم ماه مبارک رمضان
ای خدا در این روز مرا بسوی رضا و خشنودی خود راهنمایی کن و شیطان را بر من مسلط مگردان و بهشت را منزل و مقامم قرار ده ای برآرنده حاجات طالبان.
متن:اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِی فِیهِ إِلَی مَرْضَاتِک دَلِیلاً وَ لاَ تَجْعَلْ لِلشَّیطَانِ فِیهِ عَلَی سَبِیلاً وَ اجْعَلِ الْجَنَّةَ لِی مَنْزِلاً وَ مَقِیلاً یا قَاضِی حَوَائِجِ الطَّالِبِین [1] ترجمه:ای خدا در این روز مرا بسوی رضا و خشنودی خود راهنمایی کن و شیطان را بر من مسلط مگردان و بهشت را منزل و مقامم قرار ده ای برآرنده حاجات طالبان. اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِی فِیهِ إِلَی مَرْضَاتِک دَلِیلاًخدایا یک راهی برای من پیدا بشود که تو از من راضی بشوی، در حدیث آمده است که اگر می خواهید بدانید که آیا خدا از شما راضی هست یا نه؟ به خودت نگاه کن ببین که آیا از خدا راضی هستی یا نه؟ اگر تو از خدا راضی هستی خدا هم از تو راضی هست و اگر راضی نیستی و ته دلت اعتراض داری که چرا فلانی دارد و من ندارم بدان که خدا هم از تو راضی نیست. غالب ما در زندگی اینطور هستیم که می گوئیم چرا خدا به من مال و اموال و.. نداده و به فلانی داده است!؟ حدیث:در روایت آمده است که «انتم کالمرضی و رب العالمین کالطبیب» [2] شما مثل مریض هستید و خدا هم مثل طبیب است. الان در بیمارستان ها در یک اتاق ده نفر یا بیشتر بستری هستند و طبیب به هر یک دستور العمل خاص او را می دهد و هر مریضی برنامه غذایی خاصی دارد، بعض از مریض ها هم برنامه پرهیز از غذاهای خاص را از طرف دکتر دریافت می کنند، اگر طبیب گفت: به آقای فلانی فلان غذای خاص را ندهید، آیا مریض با دکتر گلاویز می شود و شکایت می کند که چرا من نباید غذای مورد علاقه ام را بخورم؟ یا اطاعت می کند و تشکر؟ اگر عاقل باشد از دکتر تشکر می کند و هیچ چون و چرایی نمی کند نسبت ما هم بخدا مثل همان طبیب و مریض هست و ما هم باید از خدا تشکر کنیم بخاطر خیلی از ندادها، اگر می بینم که با جناق و فامیلم مال و اموال فراوان دارند و من ندارم خداوند مصلحت من را می خواسته است، اگر از خدا راضی شدی خدا هم از تو راضی می شود و اگر راضی نشدی شروع به غیبت از فامیل و آشنا می کنی که اگر فلانی مال و اموال دارد از راه حرام بدست آورده است و بدانیم که منشاء غیبت حسادت است و تا ریشه حسادت به واسطه راضی بودن از خدا قطع نشود این حال وجود خواهد داشت. روزه اسب آسیابیباید سعی کنیم حسادت را از دل بیرون کنیم و روزه ما روزه خواص باشد که چشم و مو و پوست وهمه اعضاء و جوارحم در حال روزه باشند [3]، کسانی که روزه می گیرند و فقط به نخوردن و نیاشامیدن اکتفاء می کنند مثل اسب آسیاب هستند که هر چه راه می روند با زهم سر جای اولشان هستند. حکایتی لطیف:آقایی نقل می کرد؛ سال ها قبل در مشهد کاروانسرایی بود و آسیابانی، آسیابان بر گردن اسب خود زنگوله ای آویزان کرده و بود خیلی سر و صدا هم داشت به او گفتم چرا این را بسته ای و اعصاب مردم را به هم می ریزد.ایشان گفت: این را بسته ام که اگر حیوان ایستاد متوجه بشوم گفتم: اگر ایستاد بود و گردنش را تکان داد و تو از کجا متوجه می شوی که او دارد کار می کند یا گردنش را تکان می دهد؟ گفت: تو را به خدا این پدر سوختگی ها را به این حیوان یاد ندهید. اسب عصاری و آسیاب از صبح تا غروب حرکت می کند و آخر شب که نگاه می کند می بیند که سر جای اولش هست و فقط دور خود گشته است. روزه ای که فقط صرف نخوردن و نیاشامیدن است و چشم و گوش روزه دار نیستند، مثل حرکت همین اسب آسیاب هست و از روزه هیچ بهره ای جز گرسنگی و تشنگی نمی برد و در جا می زند و اول ماه و آخر ماه رمضان هیچ تفاوتی نکرده است حدیث:در حدیث آمده است؛ کسانی که جاهل هستند، و روزه حقیقی نمی گیرند و عبادت خالص انجام نمی دهند مثل «حمار الطاحونه» هستند. [4] حدیث:در حدیث آمده است که سگ ده خصلت خوب دارد، یک صفت او این است که از صاحبش راضی است، هر چه به او بدهند گله نمی کند و راضی است؛ وفا دارد و صاحب خودش را رها نمی کند [5]. ولی ما اگر دو مرتبه دعا بکنیم و مستجاب نشود در خانه خدا را رها می کنیم؛ این صفات خوب را یاد بگیریم حکایت:شیخ عباس قمی ( ره ) در کتاب سیر المنازل، مقامات العلیه داستانی نقل می کند: عابدی در کو لبنان بد مقیم [6]، عابدی بود که در کوه های لبنان عبادت می کرد و هر شب از عالم غیب برای او افطاری آماد می شد، تا اینکه شبی برای او افطاری نیامد و این شخص عالد از کوه پایین آمد و در خانه گبری رفت و در آن جا هم سگی زندگی می کرد؛ عابد از گبر تقاضای نان نمود و آن گبر کافر سه قرص نان به او داد، سگ به دنبال عابد آمد و عابد یکی از سه قرص نان را به او داد ولی باز هم سگ به دنبال عابد می آمد و ناچار قرص دوم نان را هم به سگ داد ولی باز هم سگ به دنبال عابد می آمد و بالاخره عابد عصبانی و شد و گفت: تو چقدر بی حیا هستی؟! من از صاحب تو سه قرص نان گرفته ام و دو تای آن را به تو داده ام ولی باز هم تو مرا رها نمی کنی؟! سگ بصدا درآمد و گفت: تو بی حیا هستی، من سالها بر در خانه این گبر بوده ام و خیلی وقت ها به من غذا نداد ولی با وجود این او را رها نکردم ولی تو یک شب بی غذا ماندی از پای کوه آمدی در خانه گبر و صفت خوب دیگر سگ این است که در شب کم می خوابد « لاینام باللیل الا قلیل » وَ لاَ تَجْعَلْ لِلشَّیطَانِ فِیهِ عَلَی سَبِیلاًخدایا کاری کن که شیطان در ماه رمضان و بعد از آن به من راه پیدا نکند حالا اگر بخواهیم شیطان به ما راه پیدا نکند چه باید کرد حدیث:د ر حدیث آمده است، سه طایفه اند که شیطان با ایشان کار ندارد « ثلاثه معصومون من ابلیس و جنوده » یکی« الذاکرون لله» کسی که یاد خدا باشد و دیگری « المستغفرین بالاسحار » کسانی که در سحرها استغفار می کنند و سوم « الباکون لله » کسی که از خوف خدا گریه می کند. شیطان با او کاری ندارد. [7] وَ اجْعَلِ الْجَنَّةَ لِی مَنْزِلاً وَ مَقِیلاًخدایا بهشت را منزل من قرار بده و آسایشگاه ما را بهشت قرار بده؛ اگر با ایمان از دنیا بروید شفاعت شامل حالتان می شود و اهل بهشت می شوید یا قَاضِی حَوَائِجِ الطَّالِبِینای خدایی که حوایج طالبین را تو برآورده می کنی پی نوشت ها: [1] - بحارالأنوار ج : 95 ص : 159 اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِي فِيهِ إِلَى مَرْضَاتِكَ دَلِيلًا وَ لَا تَجْعَلْ لِلشَّيْطَانِ فِيهِ عَلَيَّ سَبِيلًا وَ اجْعَلِ الْجَنَّةَ مَنْزِلًا لِي وَ مَقِيلًا يَا قَاضِيَ حَوَائِجِ الطَّالِبِينَ [2] - مستدركالوسائل ج : 3 ص : 177 قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَا عِبَادَ اللَّهِ أَنْتُمْ كَالْمَرْضَى وَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ كَالطَّبِيبِ فَصَلَاحُ الْمَرْضَى فِيمَا يَعْلَمُهُ الطَّبِيبُ وَ يُدَبِّرُهُ بِهِ لَا فِيمَا يَشْتَهِيهِ الْمَرِيضُ وَ يَقْتَرِحُهُ أَلَا فَسَلِّمُوا لِلَّهِ أَمْرَهُ تَكُونُوا مِنَ الْفَائِزِينَ [3] - رك: كافي ج : 4 ص : 87 عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِذَا صُمْتَ فَلْيَصُمْ سَمْعُكَ وَ بَصَرُكَ وَ شَعْرُكَ وَ جِلْدُكَ وَ عَدَّدَ أَشْيَاءَ غَيْرَ هَذَا وَ قَالَ لَا يَكُونُ يَوْمُ صَوْمِكَ كَيَوْمِ فِطْرِكَ [4] - شرح آقا جمال الدين خوانسارى بر غرر الحكم ج2 ص 126 المتعبّد بغير علم كحمار الطّاحونة يدور و لا يبرح من مكانه. عبادت كننده بى علم و دانش مثل الاغ آسياست كه مىگردد و بيرون نمىرود از جاى خود يعنى او را بسبب عبادت ترّقى حاصل نشود و مرتبه او بلند نگردد بخلاف كسى كه با علم و دانش عبادت كند زيرا كه بسبب عبادت از جاى خود بيرون رود و مرتبه او بلند گردد. [5] - يافت نشد [6] - كشكول شيخ بهايي ج1 ص 219 عابدي در كوه لبنان بد مقيم ****در بن غارى چو اصحاب رقيم روى دل از غير حق برتافته **** گنج عزت را ز عزلت يافته روزها ميبود مشغول صيام **** يك ته نان ميرسيدش وقت شام نصف آن شامش بدو نصفى سحور**** وز قناعت داشت در دل صد سرور بر همين منوال حالش ميگذشت **** نآمدى از كوه هرگز سوى دشت از قضا يكشب نيامد آنرغيف **** شد ز جوع آن پارسا زار و نحيف كرد مغرب را ادا وانگه عشا**** دل پر از وسواس و در فكر عشا بسكه بود از بهر قوتش اضطراب****نه عبادت كرد عابد شب نه خواب صبح چون شد زان مقام دلپذير**** بهر قوتي آمد آن عابد بزير بود يك قريه بقرب آنجبل****اهل آن قريه همه كبر و دغل عابد آمد بر در گبري ستاد****گبر او را يك دو نان جو بداد عابد آن نان بستد و شكرش بگفت****وز وصول طعمهاش خاطر شگفت كرد آهنك مقام خود دلير****تا كند افطار برخبز شعير در سراي گبر بد گرگين سگى****مانده از جوع استخواني و رگى پيش او گر خط پرگاري كشى****شكل نان بيند بميرد از خوشى بر زبان گر بگذرد لفظ خبر ****خبز پندارد رود هوشش ز سر كلب در دنبال عابد پو گرفت**** از پي او رفت و رخت او گرفت زاندو نان عابد يكى پيشش فكند**** پس روان شد تا نيابد زو گزند سگ بخورد آن نان و از پي آمدش**** تا مگر بار ديگر آزاردش عابد آن نان دگر دادش روان****تا كه باشد از عذابش در امان كلب آن نان دگر را نيز خورد**** پس روان گرديد از دنبال مرد همچو سايه از پي او ميدويد**** عف و عف ميكرد و رختش ميدريد گفت عابد چون بديد اين ماجرا****من سگى چون تو نديدم بيحيا! صاحبت غير دو نان جو نداد****وان دو را خود بستدي ايكج نهاد ديگرم از پي دويدن بهر چيست****وين همه رختم دريدن بهر چيست؟ سگ بنطق آمد كه اي صاحب كمال****بيحيا من نيستم چشمت بمال هست از وقتي كه من بودم صغير**** مسكنم ويرانه اين گبر پير گوسفندش را شباني ميكنم****خانهاش را پاسباني ميكنم كه بمن از لطف ناني ميدهد****گاه مشت استخواني ميدهد گاه از يادش رود اطعام من ****در مجاعت تلخ گردد كام من روزگاري بگذرد كاين ناتوان****نه زنان يا بدنشان نه ز استخوان گاه هم باشد كه اين گبر كهن ****نان نيابد بهر خود نه بهر من چونكه بر درگاه او پروردهام ****رو بدرگاه ديگر ناوردهام هست كارم بر در اين پير گبر****گاه شكر نعمت او گاه صبر تو كه نامد يكشبي نانت بدست***در بناي صبر تو آمد شكست از در رزاق رو برتافتى***بر در گبري روان بشتافتى بهر ناني دوست را بگذاشتى*** كرده با دشمن او آشتى خود بده انصاف ايمرد گزين***بيحيا تركيست من يا تو ببين؟ مرد عابد زين سخن مدهوش شد***دست خود بر سر زد و بيهوش شد ايسگ نفس بهائي ياد گير *** اين قناعت از سگ ان گبر پير بر تو گر از صبر نگشايد دري***از سگ گرگين گبران كمتري [7] - مستدرك الوسائل ج : 12 ص : 147 الدَّيْلَمِيُّ فِي الْإِرْشَادِ، عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص أَنَّهُ قَالَ ثَلَاثَةٌ مَعْصُومُونَ مِنْ إِبْلِيسَ وَ جُنُودِهِ الذَّاكِرُونَ لِلَّهِ وَ الْبَاكُونَ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَغْفِرُونَ بِالْأَسْحَارِ |