دانی زچه رو دیده ما میگرید
در ماتم شاه اولیا می گرید
تنها ز غمش اهل زمین گریان نیست
عیسی به فلک از این عزا میگرید
با تسلیت ایام شهادت مولای متقیان
در مناجات شبانه شبهای قدر را التماس دعا دارم
دیگر برایم دلخوشی معنا ندارد
وقتی تو را بابای من دنیا ندارد
رفتی یتیم بی قرار شهر کوفه
حس کرد تازه طفلکی بابا ندارد
بر روح تمام شیعیان تیغ زدند
بر مردترین مرد جهان تیغ زدند
خورشیدبه سینه، ماه برسر می زد
انگاربه فرق آسمان تیغ زدند.
سالروز ضربت خوردن امام علی (ع) تسلیت باد
زهر روی تیغ بی تابی می کند و خون برای محراب
از قبله می آیی و به سوی قبله می روی
پس از تو در زمین، این یتیم دردآلود
حکایتِ بی کسی است یا علی!
در برج ولا مهر جهان تاب علیست
در شهر علوم نبوی، باب علیست
از اول خلقت بشر تا امروز
مظلوم ترین شهید محراب علیست . . .
التماس دعا
دیشب فلک دیدی چه خاکی بر سرم کرد
یک بار دیگر رخت ماتم در برم کرد
دیشب که اشهد گفتنت ذکر لبت بود
امن یجیب ورد لبان زینبت بود
به نماز بست قامت که نهد به عرش پا را
به خدا علی نبیند به نماز جز خدا را
به نماز آخرینش چه گذشت من ندانم
که ندای دعوت آمد شه ملک لافتی را
همه اهل بیت عصمت زسرا برون دویدند
ابتا و واعلیا بنمود پر فضا را . . .
ناله کن اى دل به عزاى على / گریه کن اى دیده براى على
کعبه ز کف داده چو مولود خویش / گشته سیه پوش عزاى على
ماه دگر در دل شب نشنود / صوت مناجات و دعاى على
واى امیر دو سرا کشته شد / خانه غم گشته،سراى على
شهادت مولای مظلوم عدالت، تسلیت و تعزیت
وقت پرواز آسمان شده بود
گوئیا آخر جهان شده بود
کعبه می رفت در دل محراب
لحظه ی گریه ی اذان شده بود
محراب کوفه امشب در موج خون نشسته
یا عرش کبریا را سقف و ستون شکسته
سجاده گشته رنگین از خون سرور دین
یا خاتم النبیین، یا خاتم النبیین
از تیغ کینه امشب فرقی دو نیم گردید
رفت آن یتیم پرور، عالم یتیم گردید
با عرض تسلیت و التماس دعا
برای صیقل روح و روان ها / به دل دریائی ازایمان نشانیم
برای اولین مظلوم عالم / بسی خون دل ازچشمان چکانیم
هزاران لعنت و نفرین بسیار / به قاتل های مولا مان رسانیم . . .
علی امـــــشب چه خوش با ما مدارا می کنی
شد شب قـدر و تو خود دردم مداوا می کنی
درکـنار ذکـر حـقّ و جـــوشن و احیای شب
با نــماز آخرت دل را مــصـفا مـی کـنی
امشب، شب ناله در فراق پدری مهربان است
که غیر از چاه و نخل و ماه، کسی گریهاش را ندیده بود
پدری دلسوز که با آه همه کودکان یتیم شریک بود
و غصههای همه را بر جان خود هموار میکرد
ولی کسی از غربت او و دردهای دلش
با خاری در چشم و استخوانی در گلو، خبر نداشت . . .