"خشوع" برگرفته از "خشع" به معنی تضرع و زاری است. تضرع به معنی زاری و فروتنی است و بیشتر دردل و خاطر انسان بوجود میآید و در اعضای بدن ظاهر میشود، لذا در روایات آمده هرگاه دل متأثر شود، اعضاء بدن فرمانبردار و خاشع میشوند.[1] پس خشوع تحققش در مرتبه اول در قلب و سپس در اعضاء تجلی مییابد.
خشوع در واقع چیزی جز حضور قلب توأم باتواضع و ادب و احترام نیست، مؤمنان در نماز، تمام توجهشان به باطن و حقیقت نماز است.[2] خشوع کم و بیش توأم با خوف و خشیت است و حالت انعطافپذیری دل را نشان میدهد و در برابر قساوت است که حالت سنگدلی و عدم تأثر دل است.[3]
انواع خشوع در قرآن
قرآن خشوع را جزو صفات برجسته انسان شایسته به شمار میآورد و در مقام مدح از افراد یا گروهها بر این صفت به عنوان یک نقطه امتیاز دست میگزارد.[4]
1- نسبت خشوع به قلب:
«أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلَا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِن قَبْلُ فَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَكَثِيرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ»[5]
«آیا وقت آن نرسیده است که دلهای مؤمنان در برابر ذکر خدا و آنچه از حق نازل شده است خاشع گردد و مانند کسانی نباشند که در گذشته به آنها کتاب آسمانی داده شد. سپس زمانی طولانی بر آنها گذشت و قلبهایشان قساوت پیدا کرده و بسیاری از آنها گنهکارند»
قرآن در اینجا گروهی از مؤمنان را ملامت میکند که چرا همچون بسیاری از امتهای پیشین گرفتار غفلت و بیخبری شدهاند، همان غفلتی که باعث قساوت و فسق و گناه است. یاد خدا اگر در عمق جان قرار گیرد و اگر در آیات الهی درست تدبیر شود باید مایه خشوع گردد.[6]
2- نسبت خشوع به مؤمنان:
« قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ »[7]
«مؤمنان رستگار شدند آنها که در نمازشان خشوع دارند»
یکی از صفات برجسته مؤمنان خشوع در نماز است. این آیه اقامه نماز را نشانه مؤمنان نمیشمارد، بلکه خشوع در نماز را ویژگی آنان برمیشمرد.[8] خشوع در نماز هم به قلب است هم به اعضا، خشوع به قلب این است که از همه چیز روی برگرداند و تنها متوجه پرستش و نیایش خدا باشد و خشوع اعضا این است که چشم را فرو نهد و توجه به کسی و چیزی نکند و از کارهای بیهوده خودداری کند.[9] بیحرکت شدن اعضا از ترس، مقام طرف را بزرگ داشتن و اهتمام بر بزرگداشت او و تذلل و... از معانی دیگر خشوع اعضا میباشد.[10]
3- نسبت خشوع به چشم:
« خُشَّعًا أَبْصَارُهُمْ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْدَاثِ كَأَنَّهُمْ جَرَادٌ مُّنتَشِرٌ »[11]
«آنان در حالی که چشمهایشان از شدت وحشت به زیر افتاد، همچون ملخهای پراکنده از قبرها خارج میشوند»
نسبت خشوع به چشمها به خاطر آن است که صحنه قیامت، آنقدر هولناک است که تاب تماشای آن را ندارند لذا چشم از آن برمیگیرند و به زیر میاندازند.[12] در حقیقت خشوع نوعی ذلت است و حالت ذلت بیش از هر چیز در دیدگان ظهور میکند.[13]
4- نسبت خشوع به صدا:
« يَوْمَئِذٍ يَتَّبِعُونَ الدَّاعِيَ لَا عِوَجَ لَهُ وَخَشَعَت الْأَصْوَاتُ لِلرَّحْمَنِ فَلَا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْسًا »[14]
«در آن روز همه از دعوت کننده الهی، پیروی نموده، و قدرت بر مخالفت او نخواهند داشت (و همگی از قبرها برمیخیزند) و همه صداها در برابر (عظمت) خداوند رحمان، خاضع میشود و جز صدای آهسته چیزی نمیشنوی»
این خاموشی صداها یا به خاطر سیطره عظمت الهی بر عرصه محشر است که همگان در برابرش خشوع میکنند، یا در اثر ترس حساب و کتاب و نتیجه اعمال است یا هر دو[15] برخی گویند (مخاطبین این آیه) افراد خشنی بودهاند که در این دنیا لحنهای تند و آمرانه داشتهاند و در آنجا خاموش شدهاند و فقط صدای پاهای آنها شنیده میشود.[16]
راه تحصیل خشوع:
تحصیل تا حدی اختیاری است، در اصلِ فطرتِ انسان، مایه اصلی خشوع، مثل سایر احساسات و عواطف وجود دارد و قابل تضعیف و تقویت است.[17]
عشق به خدا، اندیشیدن در حقارت و پستی دنیا، توجه به قدرت خدا در حل مشکلات و ضعف مخلوق و... باعث حضور قلب در نماز میشود.[18] خشوع نیز در واقع چیزی جز حضور قلب توأم با تواضع و ادب نیست.[19] یاد مرگ و قیامت نیز چنان دردناک است که گمانش برای خاکسار شدن انسان کافی است، خاشعان اهل یقین به معاد، امیدی آمیخته با خوف و نگرانی از سوء عاقبت دارند و دل شکستهاند و همین انکسار و حزن باعث خشوع میشود.[20]
[1] . راغب اصفهانی، مفردات، ترجمه غلامرضا حسینی، تهران، مرتضوی، بیتا، ج 1، ص 65.
[2] . حسینی، حسین، اخلاق در قرآن و حدیث؛ تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1384، سوم، ص 36.
[3] . مصباح یزدی، محمدتقی، اخلاق در قرآن، قم، موسسه آموزشی حضرت امام (ره)، 1377، سوم، ج 1، ص 412.
[5] . حدید/ 16؛ (ترجمه آیات از آیت الله مکارم شیرازی میباشد)
[6] . مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374، اول ، ج 23، ص 341.
[8] . شریعتمداری، جعفر؛ شرح و تفسیر لغات براساس تفسیر نمونه، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1372، اول، ج 1، ص 682.
[9] . طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه علی کرمی، تهران، فراهانی، 1360، اول، ج 17، ص 31.
[10] . طباطبائی، محمد حسینی، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی 1374، پنجم، ج 15، ص 6.
[12] .نمونه، پیشین، ج 23، ص 23.
[13] . المیزان، پیشین، ج 19، ص 93.
[15] . تفسیر نمونه، پیشین، ج 13، ص 304.
[16] . مجمع البیان، پیشین، ج 16، ص 74.
[17] . آیت الله مصباح یزدی، اخلاق در قرآن، پیشین، ص 413.
[18] .خادم الذاکرین، اکبر، اخلاق اسلامی در نهجالبلاغه، قم، مدرسه الامام علی بن ابیطالب (ع)، 1382، چهارم، ص 179.
[19] . اخلاق در قرآن و حدیث؛ حسین حسینی، پیشین، ص 37 – 36.
[20] .جوادی آملی، عبدالله؛ تفسیر تسنیم، قم، مرکز نشر اسراء، 1381، اول، ج 4، ص 163.