شأ ن نزول آیه فوق
از مجموع آنچه در کتب شيعه و اهل تسنن درباره شان نزول اين آيه نقل شده چنين استفاده ميشود که يکي از يهوديان به نام «شاس بن قيس» که پيرمردي تاريکدل و در کفر و عناد کمنظير بود روزي از کنار مجمع مسلمانان ميگذشت،
ديد جمعي از طايفه «اوس» و «خزرج» که سالها با هم جنگهاي خونيني داشتند، در نهايت صفا و صميميت گرد هم نشسته، مجلس انسي بوجود آوردهاند، و آتش اختلافات شديدي که در جاهليت در ميان آنها شعلهور بود به کلي خاموش شده است.
او از ديدن اين صحنه بسيار ناراحت شد و با خود گفت اگر اينها تحت رهبري محمد صلي الله عليه و آله و سلم از همين راه پيش روند موجوديت يهود به کلي در خطر است، در اين حال نقشهاي بنظر او رسيد، و يکي از جوانان يهودي را دستور داد که به جمع آنها بپيوندد، و حوادث خونين «بغاث» (محلي که جنگ شديد اوس و خزرج در آن نقطه واقع شد) به ياد آنها بياورد، و آن حوادث را پيش چشم آنها مجسم سازد. اتفاقا اين نقشه که با مهارت به وسيله آن جوان يهودي پياده شد، مؤثر واقع گرديد و جمعي از مسلمانان از شنيدن اين جريان به گفتگو پرداختند، و حتي بعضي از افراد طايفه «اوس» و «خزرج» يکديگر را به تجديد آن صحنهها تهديد کردند، چيزي نمانده بود که آتش خاموش شده ديرين بار ديگر شعلهور گردد.
خبر به پيامبر صلي الله عليه و آلهرسيد، فورا با جمعي از مهاجرين به سراغ آنها آمد، و با اندرزهاي مؤثر و سخنان تکان دهنده خود آنها را بيدار ساخت. جمعيت چون سخنان آرامبخش پيامبر را شنيدند از تصميم خود برگشتند، و سلاحها را بر زمين گذاشته، دست در گردن هم افکنده، بشدت گريه کردند، و دانستند اين از نقشههاي دشمنان اسلام بوده است، و صلح و صفا و آشتي بار ديگر کينههائي را که ميخواست زنده شود شستشو داد.