0

وصیت نامه های شهدا

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

وصیتنامه شهید محمد حسن حقاني
شنبه 23 خرداد 1394  12:38 PM

وصیتنامه شهید محمد حسن حقاني
امام اين قلب تپنده‌ي امت مسلمان ايران را تنها نگذاريد در هر جا و هر كجا كه هستيد از دعا كردن براي امام غافل نشويد و بعد از هر نماز و بعد از هر جلسه‌اي امام را دعا كنيد.

              

بسم الله الرحمن الرحیم

يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي الي ربك راضيه مرضيه فادخلي في عبادي و ادخلي جنتي 

به نام الله درهم شكننده‌ي طاغوت‌ها با درود وسلام به منجي بشريت ولي امر (عج) و با درود و سلام به رهبر كبير انقلاب اسلامي امام خميني و اميد رهبر آيت الله منتظري و با درود و سلام به شهداي اسلام از صدر تاكنون وبا درود و سلام به رزمندگان اسلام و شما خانواده‌هاي شهدا و امت مسلمان ايران.

 «يا اَيُهَا الَّذِينَ امَنُوا إِنْ تَنصُرواْ اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ اَقْدامَكُمْ.» هر كس خدا را ياري كند خداوند گام‌هاي او را استوار مي گرداند.

 اي همشهريان عزيز: نمي خواهم سر شما را به درد آورم ولي چند جمله‌اي به‌عنوان تذكر مي گويم هر چند كه خودتان بهتر از من مي دانيد. امام اين قلب تپنده‌ي امت مسلمان ايران را تنها نگذاريد در هر جا و هر كجا كه هستيد از دعا كردن براي امام غافل نشويد و بعد از هر نماز و بعد از هر جلسه‌اي امام را دعا كنيد. 

برادران و خواهران عزيز توجه داشته باشيد هر كس خواست ميان شما تفرقه اندازد اول او را نصيحت و او را با دلايل محكم و ارشاد راهنمايي كنيد ولي اگر ديديد از روي آگاهي دارد كاري كه به ضرر انقلاب است انجام مي دهد با او به طور قاطعيت رفتار كنيد و او را به مسؤولان امر معرفي كنيد. و بدانيد كه آرزوي هر رزمنده‌ي شجاع و دلير و مسلمان زيارت كربلا و آزادي قدس عزيز و اگر بعد از آن خدا خواست شهادت في سبيل الله است. برادران و خواهران عزيز بدانيد كه هر كس شهيد شد از بين نرفته است بلكه نزد خدا روزي مي خورند. اي پدر و مادر عزيزم شما از من آزار و اذيت ديده‌ايد اميدوارم كه مرا ببخشيد و برايم دعا كنيد و طلب آمرزش كـنيد.
پدر و مادر و برادرانم مرا حلال كـنيد هرچند كه كاري براي شما انجام ندادم. آري پدر و مادرم اگر من شهيد شدم و خداوند مرا به درگاه خود قبول كرد و به شهادت رسيدم مرا ببخشيد و همچون شيري باشيد در بيشه زار بغريد و روبه صفتان را به زباله دان تاريخ بفرستيد. 

مادرم زينب وار باش و قلـب امام زمان(عج) را شاد كن برايم عزا نگيريد اين را همين طور نمي گويم بدان سخنان از روي قلبم برمي خيزد براي كشته شدنم جشن بگيريد چون من نمرده‌ام، بلكه وارد جايي شده‌ام كه كسي كه در قفس دنيا است آن را درك نمي تواند بكند، برادرانم محمّدحسين، محسن و قاسم اگر از من بدي ديديد مرا ببخشيد و بيامرزيد، مادرم اگر شهيد شدم هرهفته حداقل يك‌بار بيا و با من صحبت كن. و بالاخره دوستان و قومان و آشنايان همه مرا حلال كنيد و ببخشيد به اميد اين‌كه همه‌ي ما از اهل بهشت باشيم.

 از مال دنيا هم چيزي ندارم كه بخواهم از آن صحبت كنم، آري هدفم پيروزي و زيارت كربلا و آزادي قدس و آرزويم شهادت در راه خداست به اميد پيروزي جندالله و ظهور ولي عصر (عج) و نابودي تمامي دشمنان اسلام. در مسلخ عشق جز نكو را نكشند رو به صفتان زشت خوي را نكشند گر عاشق صادقي زكشتن مگريز مردار بود هـر آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كه او را نـكشند اميد زيارت قبر اباعبدالله. و السلام علي من التبع الهدي. در آخر امام و رزمندگان و معلولين و مجروحين را دعا كنيد. 

خدايا خدايا تا انقلاب مهدي حتي كنار مهدي خميني را نگه دار، رزمندگان اسلام نصرت عطا بفرما، معلولين و مجروحين شفا عنايت فرما زيارت كربلا نصيب ما بفرما شهادت را نصيب ما بفرما، اسيران جندالله آزادشان بفرما، صدام و لشكرش را نابودشان بفرما، منتظري نستوه محافظت بفرما الهي آمين يارب، الهي آمين. به اميد پيروزي فرج مولا امام زمان(عج) و پيروزي جنگ تحميلي. 

محمّدحسن حقاني   
               

درباره شهید
   
نام:محمد حسن
نام خانوادگی:حقاني
نام پدر:محمود
تاریخ تولد:1344/02/01
عضویت:بسیجی
تاهل:مجرد
محل شهادت:جزیره مجنون
تاریخ شهادت : 1363/07/20 
محل تولد:استهبان
    
زندگینامه شهید محمد حسن حقاني      
هنگامي كه شكوفه‌هاي بهاري به هواي نسيم مي‌رقصيدند، در سپيده دمي زيبا «محمّدحسن» به شادابي گل‌هاي اطلسي چشم گشود و زندگي روحاني و ملكوتي خود را در دامان پرمهر مادرآغاز كرد. در هفت سالگي به مدرسه رفت و به آموختن، همّت گماشت. وي جزء دانش‌آموزان ممتاز بود و زياد مطالعه مي‌كرد. آنقدر به مسجد دل بسته بود كه ظهر، هنگامي كه از مدرسه برمي‌گشت به مسجد جامع مي‌رفت و نماز مي‌خواند. عضو فعال انجمن اسلامي دبيرستان بود و در مقابله با رژيم شاه و سركوب نمودن منافقين نقش به‌سزايي ايفا كرد. از صبر و حوصله‌ي زيادي برخوردار بود و در برابر ناملايمات استقامت مي‌كرد و نسبت به دنيا بي‌اعتنا بود. به نظافت اهميّت زيادي مي‌داد و در كارهايش نظم خاصي حاكم بود. در سـال آخر دبيـرستـان هواي جبهه او را از شهر و خـانه بيزاركرد و راهي ديار عاشقان نمود. در آن جا نيز از كسب علم غافل نماند تا اين كه در آن شرايط دشوار، ديپلم گرفت و در آزمون دانشگاه شركت كرد. همرزمش از او چنين مي‌گويد1: «روزي حسن را در جبهه ديدم با ديدن من خيلي خوشحال شد، واقعاً روحيه‌اي شاد داشت. بعد از چند دقيقه‌اي به او گفتم در دانشگاه قبول شده‌اي و او در جوابم گفت: من در دانشگاهي قبول شده‌ام كه استاد آن امام است و به زودي از آن دانشگاه فارغ‌التحصيل مي‌شوم.» يكي ديگر از همسنگرانش از عشق بي‌انتهاي او و بي‌قراري‌اش براي شهادت چنين روايت مي‌كند2: «حسن عشق و علاقه‌ي زيادي به شهادت داشت و همين آتش عشق كه در او شعله مي‌كشيد، باعث شده بود كه او در جبهه براي هركاري داوطلب باشد، هميشه سخن از شهادت بر لب داشت و مي‌گفت: من خيلي دوست دارم شهيد شوم. تا اينكه در جزيره‌ي مجنون به آرزوي هميشگي‌اش رسيد و به لقاءالله پيوست.» 


 


نگارنده : fatehan1 در 1392/11/15 11:52:22
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها