وصيت نامه سردار شهيد حاج حسين بصير
جمعه 22 خرداد 1394 4:19 PM
وصيت نامه سردار شهيد حاج حسين بصير
|
بسم الله الرحمن الرحيم
بنام خدا خدايي كه به ما جان داد، حيات بخشيد و ما را به وجود آورد. شكر مي كنم در اين مقطع زماني، فردي هستم كه گر چه شايد گناهكار باشم ولي در جايي هستم كه رزمندگان عزيزمان در اين مكان مقدس حضور دارند. شهدايمان هم در اينجا حضور داشتهاند .ما در كنار رزمندگان عزيز هستيم و من خودم را قطره اي مي دانم از درياي بيكران رزمندگان. خود را رزمنده به حساب نمي آورم؛ چرا؟ براي اينكه جرأت ندارم كه بگويم يك رزمنده هستم...
خطاب به همسرم:
شمايي كه در مدت زندگي با سختي و راحتي ساختيد، با مشكلات، خنده و گريه هايمان همراه بوديد و من افتخار مي كنم همسري مثل شما دارم.
اميدوارم به لطف خداوند كه فرداي قيامت پيش حضرت زهرا (س) شما را روسفيد ببينم ... اميدوارم كه دعاي خير اين حقير بدرقه راه شما و ديگر عزيزاني باشد كه همسرانشان را در راه خدا به جبهه فرستاده و مي فرستند. من زبانم قاصر از بيان فداكاري و گذشت شماست، با اينكه به علت مشكلات ـ نتوانستيد معلومات لازم را كسب نماييد ولي شما گاهي استاد من بوديد، گاهي به من درس مي داديد ...
اگر شما مخالفت مي كرديد شايد من همچه روزي، هم چنين وضعيتي نداشتم و اگر شما مانع حركت من بوديد شايد نمي توانستم اينطور موفق بشوم كه بتوانم وضعيت خود را در اينجا درك كنم، شايد اگر مانع بوديد نه تنها از نظر توفيق حضور در جبهه، بلكه در بيشتر چيزها عقب مي افتادم ... اين گذشت شما و فداكاري شما باعث شد كه ما را در اينجا ثابت قدم نگهدارد و خداوند ياريمان كرد و تحويلمان گرفت ...
اينكه اينجا ماندن نظم خداست شكي نيست . اينجا ماندن، سعادت مي خواهد و شكي در آن نيست ولي اگر همه سعادت ها را بررسي كنيم بيشترين مانعي كه انسان مي تواند جلويش داشته باشد خانواده اش است اگر توانست موفق شود اولين مانع را پشت سر بگذارد ،دومين مانع نقش خودش است، خواسته هاي درونيش است. اگر توانست اين را پشت سربگذارد ،سومين مانع گرفتاري ها و وضعيت روزگارش است. و اگر آن را پشت سرگذاشت چهارمين مانع خود خط و ماندن در خط و مواجهه با مشكلات جبهه است و همه اين مشكلات را براي رضاي خدا به اميد اينكه بتوانيم قيامت نزد ائمه اطهار (ع) سربلند باشم تحمل كرديم.
خودت مي داني كه به اسلام بدهكار هستيم . خودت مي داني كه چقدر به اين انقلابمان بدهكار هستم . انقلابي كه از شروعش شهداي زيادي در راه خدا داده است.
كوچه پس كوچه هاي كشورمان از خون عزيزانمان رنگين شده است، از محله خود گرفته تا محله هاي ديگر، شهر و شهرستان هاي ديگر و ساير نقاط كشورمان همه از خون بدن هاي مطهر شهدايمان رنگين شده است. من نمي توانم در مقابل آنها اظهار وجود بكنم، چرا؟ براي اينكه اين شهدا بودند كه خونشان را در راه خدا داده اند، ما مي توانيم موقعيتي را خلق كنيم كه در جبهه بمانيم و از حقوق حقه خود كه همان اسلام هست دفاع كنيم .اگر اين شهدا نبودند، علما نبودند اماممان نبود ما نمي توانستيم وضعيت خود را در اينجا آنچنان كه هست شكل بدهيم كه بتوانيم قد علم كنيم ،در ميان اين همه دشمنان اسلام.
خداوند اين عزت و آبرو را با قيمت زيادي به ما داد با قيمت خيلي زياد. اگر خوب حساب كنيم از قيمت خون علي بن ابيطالب در محراب گرفته تا خون امام حسين (ع) و همه يارانش در كربلا و همه اطهار عليهم السلام و تا جنگ هاي بعد از آن كه مجاهدين حركت مي كردند و جهاد مي نمودند نواب صفوي ها، چمران ها، شهيد بهشتي ها، شهيد صدوقي و دستغيب ها، و حال همه شهيداني كه خونشان خاك هاي غرب و جنوب كشورمان را رنگين نموده است.
پس اين عزت را شهدايمان به ما داده اند پس اين حركت را شهدايمان به ما داده اند پس اين شوكت، جلال و استقامت را شهدايمان به ما درس داده اند، پس خود هيچي نداريم و هيچي نداشتيم، اگر هم داريم مال شهداست؛ اين است ما به اين انقلاب بدهكاريم، اين است كه ما به اين اسلام بدهكاريم .
اينكه من خود را بدهكار مي دانم و نمي توانم خودم را قانع كنم يك رزمنده باشم براي اين است كه مي دانم همه آن عزيزاني كه جلوتر رفتند كساني بودند كه به ما عزت دادند، چون عزت از آنهاست پس من كاره اي نيستم، آنان در راه خدا به شهادت رسيدند تا استقلال و آزادي و جمهوري اسلامي امضا شود. اگر الآن ناموس من و شما حفظ است به خاطر شهادتهايشان است؛ اين است كه من خود را بدهكار مي دانم و نتوانستم هنوز خور را تطبيق بدهم، مگر اينكه به آنها ملحق بشوم تازه آن موقع مي توانم بگويم من شريك آنان هستم ... و تو هم همچنين ... اگر مي خواهي يك فردي باشي كه خدا از تو راضي باشد، اگر مي خواهي فردي باشي كه فرداي قيامت حضرت زهرا (س) ترا نگاه كند بايد همچون گذشتي داشته باشي ، داري، بيشتر داشته باشي وضعيت و نصيحت خودم را به شما عرض مي كنم تا صبر، شكيبايي و پرهيزگاري را كه داشتي منبعد دخترهايت را نيز همينطور بار بياوري، صبر و شكيبائي را به آنان هم بياموزي ... نگذار فرزندي ناراحت شود، نگذار فرزندي دلخور شود، با آنان به مهرباني و خوشرويي رفتار كن اين نيست كه هر كس شهيد شود و يا هر كس بميرد همه مطالب به هدر رفته، ناديده گرفته شود مگر اينكه در راه باطل باشد كه ما بر حقيم، ما كه حق با ماست، ما كه خدا با ماست چرا قاطعانه صحبت نكنيم وقتي بر حقّيم، وقتي خدا با ماست چه باكي از دشمن داريم ـ چه دشمن داخلي چه دشمن خارجي ـ چه دشمن دروني چه دشمن بيروني، به خدا اتكاء كنيد، به خدا دل ببنديد و متكي به هيچكس نباشيد.
خطاب به فرزندم فرشته:
و اما فرزندم فرشته، تو دختر بزرگم هستي، اميدوارم كه خوشبخت كه هستي خوشبخت تر شوي. اميدوارم تو و فرزندت محمد جواد كه نديدمش و دوست دارم يك لحظه هم كه شده زيارتش كنم و شوهرت مرتضي كه فرزند آن خيابان، كوچه و آن محله است فردي است كه داراي خصوصيات خوب و ارزنده يك رزمنده است
يك فردي است كه نياز به توضيح و توصيف من نيست، همه او را مي شناسند اين را بايد به تو بگويم كه رضايت او را از جنبه معنوي كه در جبهه است جلب كن؛ نكند مانع حركت او بشوي كه مي دانم نمي شوي او براي رفتن به جبهه خواسته هميشه بر اين است كه در جبهه باشد؛
آفرين بر تو دخترم، درود بر تو كه مثل مادرت فداكار و با گذشت هستي و با اينكه تازه ازدواج كردي، شوهرت را به جبهه فرستادي، من خوشحالم ـ اميدوارم كه خداوند از تو راضي باشد كه هست انشاء ا... فرداي قيامت پيش حضرت زهرا (س) رو سفيد باشي و آنجا شفاعت ما را هم بكني .
صحبتي دارم با دخترم زهرا ،دخترم حجاب را سرلوحه زندگي خود قرار بده، اميداورم كارهاي ديني و مذهبي را به خوبي انجام بدهي چون همه اين حركت ها و جاده ها ، در راه خدا ، براي پياده كردن احكام اسلامي است و همه شهيدان خون داده اند تا ظالمي نباشد، ستمكاري نباشد، فاسدي نباشد كه در كره زمين فساد كند بي بندوباري را از خود دور كنيد، دروغ گفتن را از خود دور كنيد حرف هايي كه مي زنيد رضايت خداوند را در نظر بگيريد آن گونه كه همه كارها و برنامه هايتان با احكام الهي تطبيق كند زيرا شما هستيد كه مي توانيد آينده را در وضعيتي قرار دهيد كه واقعيت بيشتري را در خود داشته باشد و شما كه اينجا (اهواز) هستي مي تواني مسايل و مطالبي را كه ديديد ـ فداكاري رزمندگان اسلام ـ در آنجا نشر بدهيد شما رسالتي سنگين را بر دوش داريد، گريه كردن اگر در راه خدا و براي امام حسين (ع) و اهل بيتش باشد خوب است، گريه كردن براي مظلوميت امام حسين (ع)، گريه كردن براي مظلوميت حضرت زهرا (س) شايسته است ... گريه براي كسي نيست مگر اينكه انسان به مراد مطلوب خود نرسد انسان بايد براي خودش گريه كند چون كه وضعيت خودش معلوم نيست كه، چطور مي ميرد؟ بايد از خداوند طلب آمرزش كند و از او بخواهد طوري به شهادت برسد كه خداوند قبولش نمايد يا اقلاً طوري بميرد كه خدا قبولش داشته باشد مردن مومن بايد مردن خدايي باشد انسان وقتي مي ميرد بايد طوري زندگي كرده باشد كه نه از كسي آزار ببيند و نه به كسي آزار برساند، مردم از او راضي باشند. دخترم با خانواده شهدا بيشتر رفت و آمد كن. با فرزندان شهدا ارتباط بيشتري داشته باش، چرا؟ براي اينكه ممكن است آنان در دل احساس كمبودي بنمايند ولي اگر به حقيقت شهيد و ارزش شهادت آشنا شوند مي فهمند كه پيش خداوند رو سفيد و سربلند هستيد آنان چيزي را از دست ندادند بلكه چيزي را به دست آورده اند كه دنيا و آخرت را با هم دارند.
محدثه، دختر خوب و مهربان من باش
، دختري باش كه به حرف هاي مادر، خواهر و برادرت گوش مي كند. سعي كن در زندگيت احكام اسلام را بيشتر در نظر داشته باشي. سعي كن زندگي خود را بر آنچه كه ائمه اطهارمان حضرت زينب (س) و حضرت معصومه (س) فرمودند تطبيق بدهي حجاب و عفت را سرمشق زندگي خود قرار بدهيد كاري نكنيد كه خداي نكرده كسي از شما رنجيده شود، خوش رو و خوش اخلاق باشيد.
زينب دخترم من تو را نديدم ولي دوست دارم ترا ببينم. شما هم مي توانيد يك دختر خوب باشيد. بعد از اينكه بزرگ شدي نگويي كه بابايم را نديدم، من شايد ظاهراً ترا نديده باشم ولي باطناً ترا ديدم، من در خواب ترا ديدم كه دنيا آمده بودي؛ انشاء ا... اميدوارم كه همديگر را ملاقات كنيم و با حجاب و عفت باشي، وقتي كه بزرگ شدي؛ براي خود خانمي باش.
و اما مهدي فرزندم،
پسرم اميدوارم كه فرزندي صالح و پاك در جامعه باشي، اميدوارم كه از پليدي ها و ناپاكي ها دوري كني و آنچه اسلام مي پسندد آنرا پياده كني، الآن ما نياز به شعور بيشتر و منطق بيشتر و كار بهتر و پربارتر داريم؛ فكر شما مي تواند خدمت زيادي به اسلام بكند شما جوانيد مي توانيد هم عقيده و اراده اي كه بنماييد به آن دست پيدا كنيد شما الآن مي توانيد وضعيت زندگي خود را طوري تطبيق كنيد ك وضعيت زندگي صدر اسلام باشد براي الگو گرفتن شما ميثم تمارها را در نظر بگيريد، عمار و ياسرها را در نظر بگيريد، شما بلال حبشي و سلمان فارسي را در نظر بگيريد شما اباذر غفاري را در نظر بگيريد در آن زمان خفقان، آنچنان به حضرت علي (ع) بودند كه حاضر بودند همه وجودشان فداي اسلام شود حتي يك كلمه بر عليه علي (ع) حرف نمي زدند شما هم همينطور باشيد سفت و خيلي محكم، استوار، وفادار به انقلاب و اسلام و وفادار به امام عزيز ،گوش به فرمان امام و گوش به حرف روحانيت و گوش به حرف مسئولين مملكتي داشته باشيد شما مي توانيد آينده را طوري براي خودتان رقم بزنيد و جامعه اي براي خودتان درست كنيد آنگونه كه جنگ را لمس كرده ايد ... از كوچكي وارد عرصه جنگ شده اي، ترا به آبادان آوردمت تا بفهمي جنگ يعني چه؟ و پدرت براي چه دارد مي جنگد؟ و رزمندگان براي چه مي جنگند تو بايد اين مطلب را درك كني كه جنگ با كفر، جنگ با الحاد و جنگ با كافران همه جنگ ها و عمليات كوچكي هستند كه انسان انجام مي دهد ولي آن چه عمليات بزرگ است نقش مهمي است كه انسان دارد .ما اگر توانستيم اين نقش مهم را خوب ايفاء كنيم آن وقت يك نيروي جنگي هستيم؛ آن موقع مي توانيم سربلند كنيم و بگوييم يك رزمنده هستيم؛ من كه پدر تو هستم هنوز نتوانستم خود را با اين وضع تطبيق بدهم . انسان موقعي مي تواند خود را يك رزمنده به حساب آورد كه بتواند واقعاً با درون خودش بجنگد يك آرپي جي زن اول بايد آر پي جي را به نفس خود بزند . يك آرپي جي زن اولين شليك را بايد به خودش ، نفسش، بكند تا بتواند شليك هاي بعدي را به دشمن نابكار، بعثي متجاوز ،داشته باشد آن موقع است كه آر پي جي زن يك رزمنده است و اينهايي كه بيشترين تلاش را در جبهه مي كنند و انشاء ا... توانستند سرباز واقعي امام زمان (عج) باشند همين كار را كرده اند. اولين شليك را بر نفسشان انجام داده اند؛ اولين گلوله را بر نفسشان زدند آري اينگونه عمل كردند تا به مطلب رسيدند، شهيد باقري را مي گويم، شهيد اسماعيل شيرزاد را مي گويم، شهيد اسماعيل نجات بخش را مي گويم. محسن آقا برابرنژاد را مي گويم. اميني را مي گويم، محمد عباس زاده و محمد تيموري و ديگر شهيدانمان را مي گويم ... ما بايد ادامه دهنده واقعي راه اين عزيزانمان باشيم ما بايد پيرو واقعي مكتبشان باشيم.
وقتي راضي شدي براي خواندن درس طلبگي، من خوشحال شدم و اميدوارم كه درست را ادامه بدهي، طلبگي ات را ادامه بدهي كه بهترين كارهاست، هم رضايت خداوند را بدنبال دارد و هم مورد رضايت ماست؛ همه ائمه اطهار (ع) انشاءا... نظرشان به شماست. توكلت را به خداوند بيشتر كن، حالا كه در اين وضعيت قرار گرفتي طوري عمل كن كه بيشتر فكرت خدا باشد بيشتر ذكرت ذكر خدا باشد، اول كارت را با زندگي ائمه عليهم السلام تطبيق ده ... خوش پوشيدن، خوش رفتن، خوش خوردن مطلبي را درست نمي كند؛ خوش گشتن و خوش رويي با بعضي ها نمي تواند به انسان آگاهي بدهد ولي انسان مي تواند با توكل به خدا و توسل به ائمه اطهار (ع) هم دنيا را داشته باشد و هم آخرتش را تأمين كند. تو مي تواني آينده اي را براي خودت ترسيم كني كه همه كارهايت در جاي خود مهيا شده باشد . اگر وضعيت زندگي پدرت را خواستي مطالعه كني و شايد هم مطالعه كردي كار سختي نيست وضع زندگي پدر بزرگ، مادر بزرگ و فاميل هايت را اگر خواستي مي تواني مطالعه كني، اين وضع بهتر مي تواند انسان را اميدوار كند چون با اين مطالعه بن و ريشه شناخته مي شود و انسان پايه اش محكم تر مي گردد و اگر بنيه اش قوي شود قادر خواهد بود به مسأله هاي ديگري هم دسترسي پيدا كند، به اين ترتيب تو راه هاي خوبي را براي خودت مهيا خواهي نمود؛ بهترين كار اين است كه همان درس طلبگي را پي بگيري و آن را دنبال كني كه انشاءا... هم رضايت خداوند و هم رضايت ائمه اطهار (ع) بدنبال دارد. مبادا وقتي رفتي حرف اين و آن را گوش كني در مكتب مطالبي را ياد بگير كه به سود اسلام است. آني را كه امام فرمود ـ همان را دنبال كن مطالب نامأنوسي را كه بعضي عنوان مي كنند و خلاف است از يك گوش در كن و از گوش ديگر دروازه ، از دايي عزيزت كه يك روحاني خوب، مبارز و واقعاً دوست داشتني است كمك بگير، با كمك او مي تواني از وضعيت خوب و بهتري برخوردار شوي حاج آقا براري، جناب عبدالحق، استاد عزيزم اميدوارم كه شما هم در زندگي تان موفق باشي و اگر بدي از من ديدي با بزرگي خودتان مرا عفو كنيد، همچنين پدر بزرگوار شما حاج آقا براري، حسين آقا و آقا محمود، احمد آقا و ديگر برادران و خواهران، انشاء ا... اميدوارم كه مرا عفو كنند و خصوصاً مادر عزيز شما اميدوارم كه مرا به بزرگي خودشان عفو كنند اگر اشتباهي از من در طول زندگي سرزده، حرفي از من شنيده اند كه رنجيده شان كرد اميدوارم به بزرگي خود مرا ببخشيد اميدوارم فرداي قيامت پيش ائمه اطهار (ع) رو سفيد باشيم و در آنجا پيش شهيدانمان و مومنين رو سفيد باشيم انشاء ا... خدا يار و نگهدار همه شما باشد.
شما رزمندگان هستيد كه بايد در آينده اين جنگ را به پيروزي برسانيد؛ شهدايمان كه رفته اند، ارزش آنان را خدا مي داند و بس، مقامشان را هم خدا مي داند و بس. و ما اگر لياقت داشتيم كه در كنارشان باشيم، سعادتي بود كه خداوند نصيب مان كرد .اگر با شما هم سنگر بوديم باز هم اين سعادت بزرگي بود كه خداوند نصيب ما كرد و جز اين چيز ديگري نبود؛ من وصيتي براي شما ندارم و صحبت خاصي هم براي شما ندارم ولي خاطراتتان در ذهنم هست؛ بياد مي آورم وقتي در حمله بوديم دوش به دوش هم جنگ مي كرديم، همديگر را تنها نمي گذاشتيم، با درد و رنج همديگر آشنا بوديم، دلسوز همديگر بوديم، نسبت به هم گذشت و فداكاري داشتيم؛ همه اينها را به ياد دارم و به آنها عشق مي ورزم،شما جوانيد و نيرو داريد و شما مي توانيد تا سال هاي بعد مبارزه كنيد با اينكه بدنهاي عزيز شما مجروح است تا آن اندازه كه گاهي از حركت باز مي افتيد. با اين همه عشق خدايي شما را به وجد مي آورد و شما را حركت مي دهد، شما را به سوي جبهه روانه مي كند.
خاطرات زيادي از شما دارم، از خاطرات آبادان، گيلان غرب، سرپل ذهاب، كردستان، جبهه هاي جنوب و غرب سرزنده ام، از جفير، از هور الهويزه، هور العظيم، از تبور، از عمليات والفجر 4،عمليات والفجر 6،عمليات ثامن الائمه (ع)،عمليات بدر،عمليات قدس، عمليات والفجر 8، عمليات يا صاحب الزمان (عج) ادركني، كربلاي 4 ، همه اينها برايمان خاطره است و در هر كدام دنيايي مطلب نهفته است،فداكاري هاي شما كه لحظه به لحظه بود در عمليات مختلف مردانگي، شرف و اسلام خواهي را به ذهن متبادر مي سازد وليكن قدرت بيان را از انسان سلب مي كند. وقتي برادر يزدان خواه پدرش را شهيد مي بيند در حين عمليات پيش من مي آيد و مي گويد پدرم به شهادت رسيد آنگونه كه احساس كردم كه خوابيده است، گفتم كجا؟ گفت همين جا ، گفتم چرا به عقب نبرده اي؟ گفت چطور ببرم؟ هستند مي برند. او راهش را رفت، من بايد كار خودم را انجام بدهم او مأموريتش تمام شد ،من بايد مأموريت خود را تمام كنم، من چون توي عمليات بودم در حرف هايش دقيق نشده بودم كه چه مي گويد؟ بعد از مدتي شنيدم كه او هم به شهادت رسيد حتي جنازها يشان را نگرفتند و به عقب نياوردند. مطلب زياد است كسي در حال تيراندازي به دشمن، هدف گلوله قرار مي گيرد، ديگري مي آيد جايش را پر كند. چون سنگر نبود، شهيد را از سنگر خارج مي كند و خودش داخل سنگر مي شود، شروع به تيراندازي مي كند تا بتواند نيروهاي بعثي را به جهنم بفرستد و آن هم به شهادت مي رسد . اين نوع فداكاري و گذشت را در جبهه زياد ديديم، در عمليات والفجر 8 وقتي بچه ها زخمي مي شوند با بدن زخمي نارنجك به دست مي گيرند تا بتوانند اقلاً يك سنگر دشمن را به هوا بفرستند مي روند تا شايد بتوانند سنگرهايي از دشمن را منهدم كنند دوباره گلوله دشمن به آنان اصابت كرده، به شهادت مي رسند.
اين فداكاري هاي شما را نمي توانم از ياد ببرم. اميدوارم هر چه زودتر راه بسته شده كربلا به همت شما و بازوان پرتوانتان باز شود و خانواده شهدا را به كنار قبر شش گوشه امام حسين (ع) ببريد تا عرض ادب نمايند و غم هاي خودشان را فراموش كنند سفارشم اين است كه امام را كه پشتيبان بوده ايد بيشتر پشتيباني كنيد، گوش به حرف رهبرتان باشيد و سنگر را خالي نگذاريد انشاءا... با تشويق برادران ديگر سنگرها را گرم نگه داريد خودتان هم بيش از گذشته سنگرها را گرم نگهداريد و همانطوري كه امام عزيز فرمودند سنگرها را گرم نگه داريد شما هم بيش از اينها حفظش كنيد. سنگر نه اين است كه انسان چهار تا كيسه خاك را روي هم بگذارد و الوار و پليت رويش بگذارد و رويش را خاك بريزد و اين را فقط سنگر بداند، سنگر، همان سنگر دفاع از اسلام است همان دفاع از قرآن است همان سنگري است كه شهيد چمران با همه وجود حفاظتش مي كرد، همان سنگري است كه شهيد بهشتي با تمام وجودش اين سنگر را حفظ مي كرد همان سنگري كه شهيد صدوقي و شهيد دستغيب پير مرد ولي قوي و محكم از اين سنگر حفاظت مي كردند سنگري كه حافظش شهيد مدني بزرگوار بود كه وقتي نماز را اقامه مي فرمود مي لرزيد، گريه مي كرد آنهم براي ترس از خدا و ترس از اينكه نكند نتواند مسئوليتي را كه به او واگذار شده است انجام وظيفه بكند، آن سنگر، سنگر اسلام است سنگر اسلام بايد در وجود انسان باشد در فكر و ذهن انسان باشد.
و اما، مسئولين وبرادران عزيزي كه در اين لشكر با آنان بوديم و افتخار در خدمت آنان بودن را داشتيم، از همه و از تك تك آنان عذر مي خواهم خصوصاً برادر بسيار بزرگوارمان مرتضي قرباني فرماندهي لشكر 25 كربلا و برادران ديگر حاج آقا نوريان و حاج آقا بابايي و برادر كسائيان و برادر طوسي و برادر كميل نور چشم همه ما، و تك تك برادرها كه اگر بخواهم اسم ببرم و همه عزيزاني را كه با آنان بوديم و افتخار حضور در خدمتشان را داشتيم فراوانندو خداوند به ما توفيقي داد تا در ركابشان باشيم، سرداران بسيار بزرگ سپاه اسلام، خصوصاً فرماندهان عزيز گردان ها، تيپ ها و گروهان ها، دسته ها و نيروهاي رزمنده لشكر 25 كربلا، همه واحدها و همه عزيزاني كه در اين جنگ زحمت هاي فراواني را كشيده اند تا جنگ را به اينجا رسانيده اند؛ اميدوارم كه با برنامه ريزي هاي بهتر، با فكري بازتر، با قوت و قدرت بيشتر بر عليه كفر بتازيم تا بتوانيم اين آخرين جرثومه فساد را در منطقه خفه كنيم به فرمايش حضرت امام آخرين سيلي را بر بدن كثيف و بي ارزش صدام بزنيم تا ظالمان ديگر و زورگويان انديشه نكنند كه مظلومان را تحت فشار خودشان قرار بدهند.
حاميان صدام بايد بدانند كه ملت ما، مكتب دارد، قرآن دارد، اسلام دارد،خدا دارد و امام زمان (عج) پشتيبان اوست. قدرت ها اگر اسلحه دارند مغرورند. در عمليات كربلاي 5 مشاهده شد كه تانك هاي دشمن چطور با پرتاب يك آر پي جي به هوا رفت يك آر پي جي شايد 14000 تومان يا 7000 تومان باشد ولي قيمت يك تانك دشمن 50000 تومان است با يك آر پي جي 50000 تومان به هوا مي رود؛ اين قدرت را چه كسي به اين رزمنده داده است جز اينكه خداوند داده است جز اين است كه به بركت فرماندهي، فرمانده كل سپاه اسلام حضرت امام زمان (عج) است جز اين است كه ائمه اطهار (ع) نظر دارند همه ابرجنايتكاران بايد بدانند كه كلك همه شان كنده مي شود و همه به گور سياه مي روند و شايد هم در تاريخ اسمي از آنان برده نشود همانطوري كه شاه رفت ... سادات رفت ايادي شان هم رفتند و اثري از آنان باقي نماند، اين قدرت اسلام است اين قدرت قرآن است اين حكومت عدل الهي است كه بايد در كره زمين گسترش يابد و انشاءا... شما رزمندگان اسلام كساني باشيد كه وقتي امام زمان (عج) ظهور مي فرمايد و حكومت اسلامي تشكيل مي دهد پشت سر حضرت حركت مي كنيد انشاء ا... به زودي خداوند لباس فرج را بر اندام مباركش بپوشاند و همه ما را سربازان واقعي آن حضرت قرار دهد و ما را نيروي واقعي مكتب سرخ تشيع قرار دهد و خداوند امام عزيزمان را تا ظهور حضرتش و در كنار ايشان نگهدارد.
صحبتي است با امام عزيزمان ،
امام اي قلب تپنده همه ملت مظلوم، اي كسي كه همه محرومين چشم به تو دوخته اند ، بنام تو و به نگاه تو و صحبت هاي تو اميد بسته اند امام عزيز اگر اين حقير اكنون چيزي دارم مال من نيست مال شهيد است از وجود مبارك و رهبري تو بوده است از وجود راهنمايي ها و ارشادات تو بوده است.
امام عزيز
از تو خيلي ممنون هستم خداوند را شكر مي كنم كه خداوند ترا مأمور بر اين نموده است كه ما را نجات بدهي، ما به كجا مي رفتيم، چه بوديم و حال در كجا هستيم؟ عزت پيدا كرديم، شوكت پيدا كرديم، عظمت پيدا كرديم، همه اينها اول از وجود خداست و دوم از رهنمودهاي تو امام عزيز بوده است از تو خيلي ممنون هستيم و انشاء ا... اميدوارم كه خداوند تبارك و تعالي وجودت را هميشه در پناه خودش محفوظ بدارد و فرداي قيامت شفيع ما بنمايد و ما در آن زمان دامن ترا بگيريم و از تو استمداد بخواهيم و از تو ياري بجوييم و از تو كمك بگيريم و تو آنجا دستمان را بگيري و آنجا ما را كمك كني همانگونه كه اينجا ما را كمك كردي، رهبر ما بودي، آنجا هم پيش جدت كمك كني و از جدت بخواهي كه ما در آنجا شرمنده نباشيم، رو سفيد باشيم. امام عزيز من با چه زباني از تو تشكر كنم كه لياقت تشكر كردن را هم ندارم من نمي توانم خودم را به عنوان يك شاكر آن هم در مقابل وجودت، در مقابل خوبي هايت مقاومتت، استواريت و گذشتت قرار بدهم، آن قدر آقايي و آن قدر مولايي كه حتي به آن افرادي كه منافق بودند و بر عليه اسلام قيام كردند فرمودي اسلحه هايتان را تا جنايت نكرديد بر زمين بگذاريد و به آغوش مردم بازگرديد؛ اين قدر مهرباني و اين قدر عفو مي كني ، امام عزيز تو ما را حيات بخشيدي خداوند به ما منت گذاشت كه ترا به هدايت ما فرستاد ما خدا را شكر مي كنيم و او را شاكريم.
خدايا خدايا تا انقلاب مهدي حتي كنار مهدي خميني را نگهدار.......
و اما صحبتي است با خانواده معظم شهدا، سلام عليكم،
اي كساني كه در راه خدا شهيد داده ايد چه يك نفر، چه چند نفر، همه تان الآن خون هايتان با هم يكي شد شما خانواده هاي شهدا خونهايتان با هم عجين شده است خداوند لطفي به شما نمود كه اين لطف را به همه كس نكرد خداوند شما را در وضعيت ارزشمندي قرار داد ارزشمندي همان بود كه عزيزتان را در راه خدا هديه كرديد، حضرت ابراهيم (ع) وقتي حضرت اسماعيل را به قربانگاه مي برد آن موقعي ارزشش پيش خدا زياد مي شود كه خنجر بر گردن اسماعيلش مي گذارد چرا خداوند گوسفندي فرستاد تا حضرت اسماعيل در آنجا قرباني نشود براي اينكه از نسل حضرت ابراهيم بماند و حضرت اسماعيل خود پيغمبر است، امام و رهبر است اين امتحاني از جانب خداوند براي حضرت ابراهيم (ع) بوده است و شما هم در اين راه امتحان شده ايد، قرباني در راه خدا داديد اين قرباني را به عنوان يك قرباني كه امام حسين (ع) در روز عاشورا در راه خدا داد قبول كنيد، وقتي مادر وهب فرزندش را به جبهه مي فرستد خيلي فرزندش را دوست داشت بخاطر اينكه دشمن دل مادر را به درد بياورد و بشكند وقتي وهب جنگيد سر مباركش را از بدن جدا مي كنند و پيش مادرش مي آورند مي گويند بيا اين هم فرزندت، مادر وهب نگاهي به سر فرزندش مي كند و سر را جلويشان پرت مي كند و مي گويد من سري را كه در راه خدا داده ام پس نخواهم گرفت من هديه در راه خدا داده ام.
برادران، خواهران، همسران شهيدان، پدر شهيد، مادر شهيد
خداوند امانتي به شما داد كه وظيفه داشتيد حفظ كنيد اكنون وضعيتي را خداوند به شما داد كه بايد تا زماني كه جان در بدن داريد براي رضاي خدا محفوظ داريد نكند شيطان شما را گول بزند، نكند هم مطلبي را كه مي خواهيد مطرح كنيد بگوييد من شهيد داده ام هر مسأله و مشكلي داريد بگوييد من شهيد داده ام اين حرف ها و كلمات رانزنيد چون شما صاحب داريد، صاحب شما امام زمان (عج) است شما تحت تكفل خدا هستيد و امام زمان به شما عنايت دارد خودتان را مواظبت كنيد نكند خداي نكرده اعمالي از ما سر بزند كه خداوند ناراحت شود و اعمالمان نزد او مقبول نباشد بايد سعي كنيم اعمال ما پيش خداوند ارزش داشته باشد درست است كه هديه در راه خدا داده ايم ولي هنوز هم بدهكاريم اگر شوهر، فرزند پدر يا برادرت در راه خدا به شهادت رسيد اگر كشته مي شد آن موقع هم داد و فرياد مي كرديم كه خدايا چرا او را از ما گرفتي؟ يا طلبكار بوديم؟ آنهايي كه مي ميرند وضعيت زندگي شان را بررسي كنيد وضعيت شما ـ خودتان ـ را هم بررسي كنيد ببينيد واقعاً ما پيش خدا و پيش ائمه اطهار (ع) و پيش قرآن و انقلاب ارزش داريم تا كه اينطور نيست؛ عزيزان همه ما بايد بميريم چه بزرگ، چه كوچك، پير يا جوان، فقير يا غني؟ سرمايه دار يا بي پول، بهتر اين است انسان در راه هدفي بميرد كه مقدس باشد. خدا گونه باشد و خدا پسندانه باشد پس ما چيزي را نباختيم و چيزي را از دست نداديم بلكه عزت پيدا كرديم شما به ياد امام حسين (ع) باشيد. امام تمام يارانش را در راه خدا هديه كرد همه يارانش را در راه خدا فدا كرد؛ وقتي زن و بچه اش را در راه خدا به اسارت بردند ما بايد خودمان را با زندگي آن امام عزيز تطبيق بدهيم و برگرديم به زندگي امام حسين (ع) و حضرت زينب (س)كه آنها بيشتر رنج ديده اند يا ما؟ ببينيم آنان بيشتر شكنجه ديدند يا ما؟ ببينيم آنان بيشتر در به دري كشيدند يا ما؟ بيبنيم آنان بيشتر به اسارت رفته اند يا ما؟ ما اگر كسي را اسير داده ايم، خودمان كه اسير نشديم ... اگر كسي از ما به شهادت رسيد ما عزت پيدا كرديم آبرو پيدا كرديم نكند خداي نكرده زبان و عمل ما طوري باشد كه بعضي ها سوء استفاده بكنند، اين مطالب را نمي خواستم به شما عرض كنم چون علاقه و اطمينان به شما دارم اين چند كلمه را فضولي كردم مرا ببخشيد، من خيلي به شما علاقمند. بعضي هاتون را كه بيشتر مي شناسم خيلي به شما علاقمندم و خدا مي داند كه چنين است.
اميدوارم كه خداوند تبارك و تعالي فرداي قيامت پيش ائمه اطهار (ع) انشاء ا... رو سفيد باشيم و آنجا سربلند و سرافراز باشيم فرزندانتان را خوب تربيت كنيد و نگذاريد فرزندانتان ناراحتي بكشند گريه نكنيد و اگر هم خواستيد گريه كنيد درجاي خلوت و براي امام حسين (ع) و حضرت زينب (س) و يارانش و به اسارت رفتن بچه هاي امام حسين (ع) گريه كنيد كه آن گريه ارزش دارد اون گريه به حساب شما نوشته مي شود نه گريه اي كه شوهرم را از دست داده ام يا فرزندم را از دست دادم اين گريه هست دوري درست است ولي آن گريه ـ گريه بر حسين (ع) ـ ارزش بيشتري دارد اميدوارم كه خداوند همه شما را تأئيد كند
.
امام حسين (ع) پس از اينكه خودش را معرفي مي كند لحظه هايي كه اراده فرمود تا خود را فداي اسلام كند از اهل بيتش خداحافظي مي كند، با زن و بچه هايش خداحافظي مي كند؛ با دخترش خداحافظي مي كند يك وقت مي بيند حجت را تمام كند حجت هاي او ـامام حسين (ع) ـ برادرش بچه هايش بودند آوردن زن و فرزندش در ميدان جنگ بود، خودشان همه برادرزاده ها و خواهر زاده ها و همه عزيزاني بود كه اعضاء و ياران امام بودند ـ حبيب بن مظاهر ها، مسلم بن عوسجه ها، زهيرها و همه آنهايي كه مدتي زياد با امام عزيزشان بودند و فدا شدند حالا بايد خودش وارد ميدان شده، وارد كارزار شود در اين زمان به در خيمه خواهرش زينب (س)مي آيد و صدا مي زند زينب جان، خواهرم فرزندم را بياور، علي اصغر را بياور ... فرزند را در آغوش مي گيرد. نظاره اي به او مي كند و قنداقش را به دست مبارك مي گيرد و به سوي ميدان حركت مي كند امام قبلاً خود را معرفي كرده بود. فرمود من پسر پيغمبرم، من پسر زهرايم من پسر علي مرتضي ام. وقتي وارد ميدان شد لشكر كفر به او نگاه مي كنند چيزي را در دستش مي بينند حسين (ع) اصغرش را روي دست مي گيرد و مي گويد: مردم اين فرزند كوچك از خاندان من است مدتي است كه آب نخورده و تشنه است لبش خشكيده، مي خواهم بگويم اگر به نظر شما ما گناهكاريم، اگر به نظر شما كشتن ما حلالتان است، اين فرزند كه گناهي نكرده است مي خواهم سيرابش كنيد آن شيطان ها و بچه شيطان هاي بزدل و ترسوهايي كه منتظر بودند تا جنگ تمام شود و هر كدام فرمانده و زمامدار بشوند، رئيس بشوند و زندگي خودشان را بكنند، بروند دنبال خوشگذراني و لذا ميل داشتند جنگ را هر چه زودتر به نفع خودشان خاتمه دهند تا چند صباحي خون ملت را مكيده، حكومت كنند و حكومت شيطاني خود را پياده كنند هرمله را مامور كردند و او جلو آمد خوش دستي كرده، خودي نشان داد تا در دنيا بگويد بله من مي توانم فرزند امام حسين (ع) رانشانه بگيريم با نشانه به گلوي مباركش تير انداخت و علي اصغر روي دست بابا پر زد و به شهادت رسيد. اين آخرين صحبت امام در ميدان عمل بود كه به مانور گذاشت به نمايش عمومي گذاشت اين اقدام پيامي بود به همه انسان ها و آيندگان كه اي كساني كه دم از اسلام مي زنيد، اي همه آنهايي كه پيرو واقعي خدا هستيد و خود را مسلمان مي دانيد آگاه باشيد كه من آخرين حجت خود را در ميدان عمل فدا كرده ام شما حواستان جمع باشد نيايي فرداي قيامت بگويي تو چه دادي؟ كه من بدهم اين هشدار به من و تو مسلمان است كه من و تو شيعه علي (ع) كه فرداي قيامت نگوييم حسين (ع) چه داده است از امام حسين طلبكار نباشيم بايد طوري عمل كنيم كه بتوانيم بگوئيم حسين جان يك سال، دو سال، سه سال، پنج سال و، جنگيديم . در مقايسه با آن امام ما چه در اين جنگ داده ايم امام حسين (ع) امام است امامت در وجودش مباركش است رسالت از جانب خدا دارد كه بايد به مردم برساند او وجودش و بدن مطهرش را فداي اسلام كرده است او اين درس را داده است كه بايد تمام وجودمان را فداي اسلام بنمائيم زن و بچه هايمان ،پدر و مادرمان، دوستان و رفقايمان را فداي اسلام نماييم و ناراحت نباشيم از اينكه از آنان دوريم ناراحت باشيم ولي از اينكه به شهادت رسيده اند ناراحت نباشيم. خوشا بحال آن كساني كه اسلام را درك نمودند و توانستند در اين موقعيت حساس خدمتي به اسلام بنمايند قدمي براي اسلام بردارند، ما كه بوديم؟ چه كار مي كرديم؟
كجا مي رفتيم، امام عزيزمان به ما جان وروح جديدي بخشيد به ما حركت داد و مكتب رهايي بخش را به ما نشان داد و هدف را براي ما مشخص كرد دشمنان را به ما نشان داد و دوستانمان را به ما نشان داد و هدف را براي ما مشخص كرد دشمنان را به ما نشان داد و دوستانمان را به ما معرفي نمود سختي ها و مشكلات را به ما گفت همه اين درس ها را به ما داد و ما هم حركت امام را قبول كرديم و به جان و دل خريديم و مشت هايمان را در ميدان عمل بلند كرديم ميدان عملي كه از كوچه ها و خيابان ها شروع شده بود به امام گفتيم اگر همه وجودمان را در راه اسلام از دست بدهيم ترا تنها نخواهيم گذاشت ما مردمان كوفه نيستيم كه بخواهيم امام خود را تنها بگذاريم گفتيم ما ترا تنها نخواهيم گذاشت امام. فرمان تو فرمان پيامبر گونه است، امام گونه و نشأت گرفته از انديشه خدايي است با دل و جان خريدار پيام تو هستيم پيام را كه قبول كرديم حركت را شروع كرديم عده اي در حركت ثابت قدم ماندند وعده اي در ميانه راه بازماندن برگشتند و يا در جا زدند مثل غربال كردن، نيم دانه ها و آشغال ها افتادند ... آنهايي كه دروغ مي گفتند كه ما با شما هستيم، ما مردمي هستيم، ما مرد عمل هستيم، همه آنها در وسط راه بريدند كمونيست ها (اكثريت يا اقليت) منافقين همه چهره هايشان را لعاب مسلماني دادند و عاقبت رسوا شدند آنان از راه بازماندن و دست بيعت با ابرجنايتكاران دادند شيطان بزرگ و كوچك ـ همه آنهايي كه منافعشان در خطر بود ، خواستند سر سپرده ها، معدومي ها، ملي گراها چهره خودشان را به صورت مسلمان نشان دادند دستشان رو شد آنها فكر مي كردند اگر وارد ميدان شوند منافع آنان حفظ مي شود به زودي فهميدند كه اسلام به فكر منافع اسلام و آناني كه در خط اسلام هستند مي باشد، كاري كردند كه چهره هاشان مشخص شد وضعيت آنان بر مردم معلوم گرديد و مردم آنان را شناختند يكي پس از ديگري طرد گرديدند، رشته همبستگي، دوستي و محبت خودي ها در جبهه ظاهر شد، جنگي كه آمريكا براي ما به وجود آورد از طريق عراق بر ما تحميل كرد. در جريان جنگ آناني كه حزب ا... بودند، در خط امام بودند حركت كردند و هم آن عزيزان در اين جا گرد هم جمع شدند دست به دست هم دادند و عهد كردند از هم قول مي گرفتند وقتي به بهشت مي روند در جوار ائمه اطهار (ع) سفارش ديگران را بنمايند رفاقت فقط در اينجا نباشد اگر در اينجا همسنگر و دوست هستيم وقتي در جوار ائمه (ع) رفتيم يكديگر را به ياد بياوريم اين نحوه همدلي در جبهه يك حركت دروني براي نيروها ايجاد نمود خودشناسي و خداشناسي معيار گرديد وقتي خود و امام خود را شناختند و خدا را شناختند فهميدند جبهه يعني چه؟ جنگ يعني چه؟ و همه اينها يك حركت دروني بود و وقتي در جبهه بودند به فكر پشت جبهه نبودند كه وضعيت خانواده و زن و بچه هايشان چگونه است؟
زيرا با زن و بچه هايشان وداع كرده بودند آناني كه پدر و مادر داشتند و فرزند يكي يك دانه آنان بودند با پدرشان و مادرشان وداع كردند آناني كه مادري پير داشتند به او فهماندند مادر امام ما ـ امام حسين (ع) ـ فداي اسلام شد و همه زندگي اش را فدا كرد تو بايد راضي بشوي و از خدايت بخواهي كه من بتوانم در جبهه و جنگ از دين خدا حمايت كنم و برايم طلب آمرزش نمايي ... او مادر پيرش را راضي مي كرد و به جبهه مي رفت پدري كه فقط يك فرزند داشت او را در راه خدا هديه نمود خانمي كه فقط چند روزي با شوهرش زندگي نمود بعد از چهارده روز زندگي مشترك، وي را به جبهه فرستاد اين ها همه سندهاي زنده و تاريخي عصر ما هستند اين همه سندهاي زنده حركت هاي اسلامي در سرتاسر جبهه هاي جنگ هستند من چون مقداري در اينجا ـ داخل ماشين ـ صحبت كردم و با اينكه گلويم اجازه نمي دهد اينگونه سخن بگويم ولي احساسات و عاطفه باعث مي شود كه بلند صحبت كنم و البته دور و بر من كسي نيست جز خدا و ملائكه هايي كه همه ما بهمراهمان داريم ... بايد اين ملائكه را واسطه قرار بدهيم و از خدا بخواهيم كه از ما راضي باشد و آنان عمل صالح ما را به خدمت امام زمان (عج) ببرند و بتوانيم پيش امام خودمان سربلند باشيم و رضايتش را جلب نماييم. امام زمان (عج) منجي عالم بشريت، پناه بي پناهان، ياور مظلومان، نجات دهنده محرومان جهان، حامي مظلومان، انتقام گيرنده از همه ستمكاران و همه آنهايي است كه به اسلام ظلم كرده اند به ائمه اطهار (ع) ظلم كرده اند... امام زمان قيام مي كند تا انتقام همه آنان را بگيرد. و همين امام كسي را مي خواهد كه پيروش باشد خود را عملاً وارد مرحله كارزار كرده، و با شيطان صفتان بجنگد: جنگ عملي داشته باشد بعضي منتظر آقا هستند كه بيايد و جنگ را شروع كند و به همين دليل وارد جنگ نمي شود امام زمان (عج) به كسي كه اين عقيده را دارد نگاه نمي كند منتظر آقا كسي بايد باشد كه الآن در غربت اسلام و مظلوميتي از آن كه سراسر جهان را فرا گرفته است، مسلمان را شكنجه مي كنند و او زير چكمه ابرقدرت ها له مي شود بپاخيزيد! اي مسلمان، كسي كه دم از شيعه ميزني بلند شو حركت كن، تو مرد مبارزه و عمل باش، تو مرد مبارزه در ميدان جنگ باش مرد مبارزه ميدان كارزار باش، تفنگ و اسلحه ات را به دست بگير و در دست ديگر قرآن را بگير، پيرو مكتب اسلام و دنباله رو امامت باش ... امام عزيزمان در جماران نداي هل من ناصر ينصرني سر مي دهد و مي گويد گوشهايت را باز كن اگر نشنوي صداي مظلومانه اش را و حركت نكني آن وقت ديگر در صف شيعيان و مسلمين نيستي ... تو بايد خود را آماده كني ـ تو بايد خود را مهيا كني براي عملي كه امروز جهان درگيرش است يعني همه كفر به ميدان آمد و تو بايد با همه وجودت اسلامت را دريابي و با همه زندگي، قوت، قدرت كه داري در معرض عمل حاضر شوي، بايد اسلحه ات را پر از فشنگ كني مهماتت را برداري، چه مهمات معنوي و چه مهمات تداركاتي و تسليحاتي، بايد مهمات برگيري، فردا به خانواده شهدا جوابي نداري كه بگويي چرا كه فرداي قيامت خانواده شهدا جلوي ما حاضر مي شوند و با شهدايشان كه سندهايشان است...
عزيزاني ،رزمندگاني، كه بدون هم جايي نمي رفتند اگر مي خواستند مرخصي بروند، استراحت كنند، زيارت بروند حتي در عمليات شركت كنند با هم بودند، با هم مي جنگيدند ولي حال عزيزان برگشتندوبدون دوستان و رفقا، امروز روز شهادت حضرت زهرا (س)است و من در داخل ماشين نشسته ام و از هفت تپه به اهواز در حركت هستم ماموريتي دارم به همراه خود ضبط صوتي آوردم و مي خواهم حرف هايم را ضبط كنم تا براي آيندگان بماند شايد لياقت شهادت را نداشته باشم ولي مي خواهم داشته باشم كه اگر يك وقتي دلم گرفت اين صداها خيلي چيزها را به خاطرم بياورد، رفقا و دوستان را به ياد بياورم كه در عمليات چه مي كردند چه عملي را در خط مقدم از خود بروز مي دادند چه ايثارگري ها و فداكاري هايي داشته اند چطور مي جنگيدند؟
يادم بيايد آموزش ديدن، نيروي ويژه شدن، خط شكن شدن و دقت كردن آنان در آموزش و يادگيري شان. مسايلي است كه بايد ضبط شود فداكاري برادران بايد گفته شود شايد يك روزي ما نبوديم خانواده هاي معظم شهدا خاصه شهدايي كه با هم بيشتر بوديم بيشتر تماس داشتيم صداي گنهكاري مثل من را بشنوند و به فرزندان معصومشان كه اين همه فداكاري نموده اند توجه بيشتري بفرمايند بدانند چقدر موفق بودند و در مورد آنان حرف و مطلب زياد است زيرا هفت سال از جنگ مي گذرد و آنان با رشادت هاي پي در پي و شركت در عمليات متعدد، متحدانه، با يكپارچگي، اخوت و محبت منطقه جنگي و جنگيدن را لمس كردند بياد زندگي و دنيايشان نبودند به ياد همه آنهايي كه در پشت جبهه است پدر،مادر، تحصيل، كارگاه، دانشگاه، مدرسه، اداره، مزرعه نبودند معلم، دانشجو، محصل، كارگر، كشاورز همه بودند كلاس و مدرسه، كارگاه و. مزرعه را رها نمودند فقط گفتند حسين و خواستند حسين (ع) را ياري دهند خواستند راهش را ادامه بدهد خواستند شجاعت ها، ايثارها و حركت شهادت گونه امام حسين و يارانش را به نمايش گذاشته، امتحان پس بدهند هر چند اين حقير لياقت وصف وضعيت رزمندگان را ندارم و شناخت لازم را براي وصف رزمندگان ندارم و نمي توانم يك پاسدار واقعي اسلام را شناسايي كنم و واقعيت را از دورنشان دريافت كنم تا براي خودم درس باشد. و براي زندگي خودم برنامه ريزي كنم . اسرار زيادي در ميان بسيجيان نهفته است كه هر كدام از آنان خط درست را فهميده اند انقلاب را فهميده اند، اسلام را شناختند امامشان را درك كردند ارتباط خود و خدايشان را درك كردند صحبت كردن پيرامون تك تك اين عزيزان مشكل است در خط بودنشان، در عملياتشان، آموزششان، مطيع و گوش به فرمان بودنشان. همه اش هوش بودند و حافظه كه مطلب را بگيرند و در جايش مصرف كنند هدف اين بود كه تجربه چند سال جنگ به عزيزان ديگر انتقال داده شود روحانيون در خط امام و مبارز بي وقفه در جبهه ها هستند عمامه به سر مي گيرند، سلاح بر دوش و قرآن در دست جلوي صف ها حركت مي كنند و مثل ستاره مي درخشند آنان از خدا، ائمه، بهشت و رستگاري سخن مي گويند و در خط مقدم از وعده هاي خداوند به مومنين و مجاهدين سخن مي گويند همه رزمندگان به گوش هستند اينجا همه مطالب را مي گيرند وقتي از جهنم و خشم خدا صحبت مي شود سر را به زانوان مي چسبانند، گريه مي كنند، ناله مي كنند و با خدايشان العفو العفو مي گويند خدا مگر مي شود انسان گناه نكند من گناهكار آمدم در اين جبهه آدم بشوم آمدم در دانشگاه امام حسين (ع) ثبت نام كردم تا در صف مجاهدين قرار گيرم رزمنده مي گويد خدايا مي شود من آن فردي باشم كه توبه اش را قبول كني؟ مي شود كسي باشم كه بتوانم ترا از خود راضي كنم... همه اش در دلش راز و نياز است و استغاثه به درگاه خدا دارد با خدايش ناله و گريه مي كند مثل آدمي كه يك دنيا گناه كرده باشد مثل آدمي كه تمام وجودش گناه است ضجه مي زند به سجده مي افتد و حسابي گريه و ناله مي كند آنقدر كه چشمانش از گريه اي كه مي كند پر از خون مي شود در همين حال اگر فرمانده دستور دهد كه بلند شو رزم شبانه است بايد حركت كنيم در دل شب حركت مي كند لباس رزم مي پوشد و گوش به فرمان فرمانده اش است چند ساعت با كوله بار مهمات، اسلحه و ... حركت مي كند پشتش به درد مي آيد ولي اظهار خستگي نمي كند
چرا؟ براي اينكه عشقي در دل دارد كه عشق رزمندگي و دفاع از اسلام است دفاعي كه از حضرت آدم (ع) تاكنون به پاي اسلام صرف شد و خون هاي فراواني ريخته شد. در اين راه همه ائمه اظهار (ع) ما شكنجه ديده اند. زندان رفتند و به شهادت رسيدند تا اينكه اسلام باقي بماند همه پيغمبران به عناوين مختلف به دست جلادان شكنجه شدند و همه آنان را به دردها و رنج ها مبتلا مردند ولي آنان فقط خدا را صدا مي زدند... فقط خدا را داشتند هدفشان فقط خدا بود فقط الله بود هدفشان پياده كردن احكام الهي بوده است، خواستند حاكميت خداوند را در كره زمين پياده كنند حاكميت خداوند و قرآن را در زمين گسترش بدهند پرچم توحيد را به اهتزاز در بياورند چون حركت، حركت الهي و خدايي بود معلوم است كه دشمن دارد اين حركت موانع زيادي دارد كه شيطان در جلويش مي گستراند همه بچه شيطان ها دنبال شيطان بزرگ حركت مي كنند تا بتوانند اين حركت الهي را توقف بدهند و اين همان حركتي بوده است كه انبياء الهي و ائمه اطهار شروع كرده بودند و خدا و قرآن به آن فرمان داده بود نوري درخشيدن گرفت خواستند نور هدا را بپوشانند و خاموش كنند ولي مجاهدين راه خدا، آنهايي كه جهادگر في سبيل ا... هستند حركت كردند دنباله روي روحانيت و امامشان بودند نگذاشتند نور خدا خاموش شود.
آنهاخود را آماج گلوله هاي دشمن ، شيطان بزرگ و بچه شيطان ها ، كردند و فدا شدند. سينه هايشان را به امواج گلوله ها سپردند و به شهادت رسيدند. آنچنان غريدند و جنگيدند كه روح قوي و الهي آنان كه بر بدن سواري مي گرفت رو به ضعف رفت. تا نفس داشت ،مي خواست اعلام كند كه فدايي اسلام است در گوشه اي مي نشست تا نفسي تازه كند تا بتواند دوباره جنگ كند همان جنگ و دفاعي كه سفارش خدا و پيغمبر بوده است و امام خميني به پيروي از رسول گرام (ص) توصيه اش فرمود.
پيامبران در اين راه فرزندانشان را فدا مي كردند.خانواده شان را فدا مي كردند، امام حسين (ع) همه هستي خودش را به ميدان آورده همه خانواده اش، زن، بچه، برادر، برادرزاده ها، خواهرش، دخترش، طفل شيرخوارش را به ميدان آورد اين منتهاي درسي بود كه مي خواست به ما شيعيان بدهد درس بدهد كه اي شيعه نبايد زير بار ظلم بروي، تو نبايد زير بار ستم، تجاوز كاران بروي، تو نبايد گول شيطان و شيطان بچه ها را بخوري، تو انساني، آزاده اي ، بايد در دنيا سربلند باشي، بايد در دنيا سرت را بلند كني و به همه مسلمين بگويي من خود را فداي اسلام كردم بايد همه ما فداي اسلام بشويم امام حسين (ع) با كفار، مشركين و نابكاران ـ آنهايي كه كشتن وي را حلال مي دانستند و مي گفتند كه اگر امام حسين را بكشيم بهشت را براي خود خريده ايم ـ جنگيد همانهايي كه به قول خودشان تسبيح و سبحان ا.. مي گفتند ولي كمر به قتل امام حسين (ع) بسته بودند. امام حسين حجت خود را در كربلا تمام كرد موقعيت كربلا را بپا نمود مردانگي، شرافت، حريت و آزادگي را در آنجا پياده كرد. قدرت اسلام را در معرض ديد همگان قرار داد. همه وجودش را در راه اسلام در معرض نمايش گذاشت امام حسين وقتي وارد ميدان مي شد سخنراني مي كرد ... مردم اگر مرا نمي شناسيد بشناسيد اگر كسي تا به حال مرا نشناخت، بشناسد اگر هم مي شناختيد بهتر بشناسيد من فرزند زهراي مرضيه هستم من فرزند كسي هستم كه پدرش پيغمبر است من فرزند كسي هستم كه پدرش ـ پدر من ـ علي مرتضي است و برادرم امام حسن مجتبي (ع) است .
خداوندما را ياري فرمايد تا مسايلي را مطرح كنيم كه به نفع اسلام و جامعه اسلامي باشد. قطعه شعري است كه يادم آمد براي همه مايي كه بايد در ميدان عمل و نبرد با دشمن كارزار كنيم ودر اين ميدان كه نمايانگر حقايقي ارزنده است، مفيد خواهد بود:
با بيرق خون بيا به ميدان نبرد درهم بشكن سپاه دشمن اي مرد
مردانه به پيش چشم هر چه نامرد بشوي با سرخي خون خويش، گونه زرد
دل مي تپد از ترانه خون شهيد بر خاك ببين گونه گلگون شهيد
در دفتر روزگار از روز نخست با جوهر خون نوشته قانون شهيد
وصیتنامه شهید با صدای خودش ضبط شده است
بنام خدا و بنام هستي بخش دانا و به ياد شهداي گرانقدر اسلام و به ياد شهداي كربلاي امام حسين (ع) و شهداي كربلاهاي ايران. امشب در اين خانه به خاطر ضبط وصيتنامه خود تنها هستم و پيش بيني قبلي هم نداشتم كه چه مطالبي را عنوان نمايم ولي اميدوارم خداوند كمك فرمايد تا بتوانم همه مطالبي را كه لازم است عنوان كنم تا همانطور كه عرض شد آن مطالب به نفع اسلام باشد.
اين حقير حسين بصير متولد 1322 شماره شناسنامه 108
تاريخ جنگ دراسلام تاريخي است كه براي ما و آيندگان درس است و مكتبي است براي همه انسان هاي در خط خدا و مسلمانان جهان ،و يك حركتي است كه نوع نگاه و حركت انسان را در صحنه كارزار معين مي نمايد و هدف ها را در آن حركت ها معلوم مي دارد. چه هدف آن كسي كه هدف نامقدس و پليدوشيطاني ، براي خود درست مي كند، هدف مقدس ندارد .بلكه انديشه هاي شومي در سر دارد كه آن هم زور گفتن و تعدي كردن به مال و نواميس مردم است. حركت اسلامي، حركتي انسان ساز است و براي آينده و بشريت درس و كلاسي آموزنده است كه انسان مي تواند با اين حركت و جنگ ، با اين جهاد ، همه مسائل انساني را تأمين كند. اين است كه خداوند بر ما جهاد في سبيل الله را واجب كرده است. همه ارزش ها را در مقام مجاهدين به انسان داده است كه بهشت جاودان است. مجاهدين في سبيل الله افضل بر مردمي هستند كه دائم به عبادت خداوند مشغولند از همه آنهايي كه به خداوند ايمان دارند افضل هستند. اين است كه بايد نواري را پر كنم كه برخي از مسايل جبهه در آن ضبط شود و برخي از مسايل خودمان هم گفته شود اين حرف ها را با ياد خدا شروع مي كنم و با ياد خدا و ياد امام زمان (عج) به اتمام مي رسانم. حدود 6 سال و خرده اي شايد حدود 7 سال است كه ما در جنگ هستيم و در اين مدت جوانان رزمنده فراواني به جبهه آمدند و رفتند مجاهدين راه خدا براي رضاي خدا دست از خانه و زندگي شان دست كشيدند و در اين ميدان عمل حاضر شدند تا بتوانند وظايف ديني خود را به انجام رساند به امام عزيزشان لبيك بگويند بتوانند پرچم لا اله الا الله را به اهتزاز در آورده حسين وار خود را در معرض خطرات، شدايد و سختي ها و آزمايشات قرار دهند شايد بتوانند در زمره پيروان واقعي امام حسين (ع) قرار بگيرند.
من عذر مي خواهم از اينكه اين نوار را پر مي كنم ، بخاطر اينكه قدرت بيان و قدرت حرف ندارم كه بتوانم مسايل را مطرح كنم.
اول اينكه اين بسيجيان و پاسداراني را كه در خط مقدم و جبهه و پشت جبهه عاشقانه جهاد مي كنند و احكام اسلامي را اجرا مي نمايند بشناسيم آنان شيفتگان حقيقت هستند مي خواهند هميشه صداقت، پاكي و درستي در وجودشان و محل كارشان موج بزند اگر پليدي و ناپاكي را ببينند آزرده خاطر مي شوند. آن قدر نسبت به اين ارزش ها حساس هستند كه حاضرند تمام وجودشان را در اين راه بدهند ،تا ديگران را صادق،پاك و درستكار ببينند متأسفانه عده اي صداقت آنان را درك نكرده اند تا حمايت لازم را از آنان داشته باشند آناني كه درك كرده اند همان مسئولان مستقيم شان است كه ارزش آنان را مي دانند و نظرشان به آنان است و همه ورد زبانشان اين است كه وجود اين عزيزان ، رزمندگان ،سالم باشد بايد شرايطي حاصل شود كه به زندگي و كارهايشان رسيد هنوز هستند كساني كه آنان را درك نكرده اند و نتوانستند بفهمند بسيجي يعني چه؟ بسيجي ها وقتي به جبهه اعزام مي شوند واحدها را خودشان اعلام مي كنند وقتي از آنان مي خواهي در فلان واحد كار كن مي گويد من در ادوات ورزيده ام آنجا بايد مشغول بشوم يا در گردان آر پي جي زن بايد باشم يا فلان واين عشق توي دلش هست از همانجايي كه دارد مي آيد به عشق همان واحد حركت مي كند وقتي واحد مورد علاقه اش را انتخاب نمود شروع به آموزش و يادگيري مي كند آموزش هاي مختلف را ياد مي گيرد شب تا صبح و صبح تاشب به كار و آموزش امور جنگي مشغولند اگر در كارش نواقصي است سعي دارد آنها را برطرف نمايد اگر در آموزش چيزي را جا گذاشته است سعي مي كند ياد بگيرد تا قادر باشد كار بهتري را عرضه كند چون عمليات كوهستاني، دشت باز و ديگر عمليات به يك صورت نيست هر كدام تاكتيك هاي مربوط به خود را دارد بايد از تجربيات گذشته استفاده شود و آنها را با شرايط جديد تطبيق داد و در اين صورت مي تواند خود را به خوبي براي عمليات آينده آماده سازد مثلاً زماني عمليات ما آبي خاكي شد از اين جهت خيلي از امور لازم براي خودمان روشن نبود ولي الحمدلله روشن شد خيلي از مسائل بود كه ما متوجه آنها نبوديم ولي وقتي در عمليات قرارگرفتيم متوجه شديم كه اين جنگ برايمان منفعت داشت منفعت هاي زياد، ما قرارشد روز اول به تبور برويم و آنجا را تحويل بگيريم كيلومترها با بلم راه رفتيم در داخل هور العظيم متوجه شديم كه در اينجا بايد يك طور ديگر جنگيد تاكتيك هايي را به كار ببنديم كه بتوانيم مقاومت كنيم حداكثر مقاومت را داشته باشيم روزهاي اول وضعيت داخل آب برايمان مأنوس نبود شايد هم فكر مي كرديم كه نتوانيم در اينجا خوب بجنگيم نتوانيم خوب مقاومت كنيم ولي با رفتن و حضور يافتن در آنجا و با آموزش هايي كه برادران ما ديدند باورمان شد كه مي توانيم دو عمليات انجام شد آنقدر اعتماد به نفس و قدرت يافتيم كه مي توانستيم ادعا كنيم در اقيانوس ها هم مي شود جنگيد با همين امكانات كم خود مي توانيم خيلي كارها بكنيم. حتي كشتي هاي دشمن را ساقط كنيم حتي ناوگان هاي دشمن را از كار بياندازيم حتي در مقابل همه قدرت هايي كه بر عليه اسلام بلند شدند قد علم كنيم اين را دشمن هم فهميده بود، دشمن قدرت اسلام را فهميد موقعيت و وضعيت اسلام را و خلوص بچه هاي بسيجي را متوجه شد در وجود بسيجي ها عشقي زبانه مي كشد كه همه چيزشان را فرا مي گيرد ايثارشان، فداكاري هايشان همه و همه به عشق به مكتب وابسته است كه انسان را عاشق مي كند اين مكتب است كه انسان را اميدوار مي كند؛ او را پا بر جا و استوار نگه مي دارد يادآوري جنگ هاي گذشته در صدر اسلام براي نيروهاي مان لازم است ما مي توانيم با يادآوري جنگ هاي بدر، احد، خيبر و ديگر جنگ هاي صدر اسلام كه در بيشتر آنها مولايمان علي مرتضي (ع) شركت كرده بود پيامبر اكرم (ص) در آن جنگ ها حضور داشته اعتقادشان را ريشه دار كنيم و بگوييم بعد از آن نبردها، امام حسين (ع) در كربلا حماسه اي بپا نمود و بر عليه ظلم قيام جانانه كرد؛ او بر عليه ستم پيشگان و ستمگران قيام كرد مظلوميت خود را به عالم نشان داد. به ما درس داد كه چگونه بايد در آينده زندگي كنيم و قدرت مكتب خود را به عالم بشناسانيم امام حسين (ع) در روز عاشورا يك عمليات نكرد چندين هزار عمليات انجام داد.
عمليات امام (ع) جنبه هاي معنوي، اقتصادي، اجتماعي، رزمي، تاكتيكي و ... را در خود داشت وضعيت خود، موقعيت خود و مشخصات خود به مردم و مردم را به آينده اي كه در پيش دارند آگاه نمود گذشته و جاداد خود را معرفي فرمود. با همه آنهايي كه كمر به قتل او بسته بودند اتمام حجت نمود تا نگوئيد نمي دانستيم چه كسي را كشته ايم وقتي توطئه هاي آنان در قتل امام حسين (ع) در خانه خدا برملا شد و رسوا شدند جنگ روي در روي را آغاز نمودند و امام حسين (ع) همه ياران خود را يكي پس از ديگري فداي اسلام كرد و زن ها و بچه ها را به صحنه آورد تا به آيندگان بياموزد وقتي اسلام در خطر است اهل و عيال ارزش ندارند و بايد خدا شوند ...
زينبي كه در دامان پر مهر و محبت چون دامن پاك فاطمه زهرا (س) پرورش يافت و از او درس ها آموخت از پيامبر اكرم (ص) و از پدرش علي مرتضي (ع) درس گرفته بود از برادرانش حسن و حسين (ع) چيزهاي فراواني آموخت در عاشورا حضور يافت و همه آن دانسته ها را در صحنه عاشورا و در اسارتش پياده كرد؛ اسارتش يك كلاس درس بود رشادت و بزرگواريش و قدرت بيانش درس بود، خطبه اش دانشگاه بود اين ها همه اهدافي هستند كه رزمنده به آنها عشق مي ورزد، و مفتخر است كه آن درس ها را از ائمه گرفته است.
حركتي كه يك رزمنده در جبهه مي كند اين است كه آر پي جي بر دوش به دنبال شكار تانك مي رود چون مكتب دارد و به خاطر مكتب آر پي جي بر دوش مي گيرد تا شكارش نكند آرام نمي گيرد اين رشادت، جسارت و قدرت را مكتبش به او داده است دليري به او داده است. مكتب به او قدرت و جسارت داد تا بتواند از حريم مقدس اسلام دفاع كند.
در عمليات والفجر 8 مسايلي را در عمليات آبي خاكي داشته ايم كه همه اش را نمي شود بيان كرد ولي گوشه اي از آموزش هاي را كه آنان ديده اند نقل مي كنم براي اولين بار در آب بهمن شير افتادند وقتي اولين بار داخل آب شدند تصور نمي كردند كه بتوانند از اين طرف آب به آن طرف بروند با آموزش هايي كه ديدند بعد از چند روز توانستند عليرغم جزر و مدي كه آب داشت به آن طرف آب بروند روزهاي بعد رفتن و آمدن ها چندين بار تكرار شد و همين تمرين در شب و شب هايي كه هوا تاريك بود انجام مي شد.آنان در آب سردي كه جزر و مد هم داشت تمرين مي كردند، مي لرزيدند ولي با اين همه اميد به چيزي داشتند، اميد به پيروزي، اميد به رسيدن هدف، اميد به اينكه حرف امامشان اطاعت كرده باشند اميد به اينكه حرف و فرمان خدا را اطاعت كرده باشند و وعده هايي را كه خداوند داده است تحقق يابد ... آنان اين تلاش را داشتند تا بلكه خانواده شهدا را خوشحال كنند روح همرزمان شهيدشان را آنان راضي و خشنود باشد چون پيمانهايي بسته بودند كه آنان كه مانده اند راه را ادامه بدهند و شوق ادامه دادن راه است كه آنان اين همه خطرها را پشت سر مي گذارند و بعد از آموزش خسته و كوفته برمي گردد به سنگرهاي خودشان، همانجايي كه گرد هم مي آيند با هم غذا مي خورند، حرف مي زنند دعا و مناجات مي كنند، نماز اقامه مي كنند همانجا آقايي بلند مي شود نوحه مي خواند و بقيه به سينه مي زنند البته نوحه خواندن و سينه زدن در آنجا حالت ديگري دارد چون نوحه و سينه در ميدان عمل است و با شرايط عادي فرق دارد حالتي كه يك رزمنده در محوطه جنگش دارد نمي تواند با بيرون از اين حالت يكي باشد چون در ميدان عمل حالتي پيش مي آيد كه خود رزمنده متوجه نيست حتي چشم نيز بين دوربين ها قادر به ثبت دقيق آن حالت نيستند صداها قادر به برداشتن همه صداها نيستند حتي نويسندگان قاصرند كه اين حركت ها و حرف ها و صحبت هايشان را روي كاغذ بياورند اين مسايل و حد ارزش آنها را فقط خدا مي داند غير از خدا كسي نمي داند كه حركت معنوي آنان چه اندازه بالاتر از حركت عملي آنان است آن حركت معنوي انسان است كه مي تواند حركت عملي اش را جهت بدهد اگر رزمنده حركت معنوي نداشته باشد حركت عملي اش ارزشي ندارد. اگر دقت كنيم همين حركت عملي و عملياتي را دشمن هم دارد ولي سوال اين است كه چرا به او مقاومت و استواري نمي دهد؟ ولي ما مقاوم هستيم چه فرقي است؟ فرق اين است كه ما در سنگرهايمان قرآن داريم مناجات داريم، دعا داريم، ياد و خاطره شهدا را داريم، امام حسين (ع) و عشق به ولايت را داريم به ياد مظلوميت علي (ع) زهرا (س) هستيم ولي دشمن اين حركت را ندارد. وقتي سنگرهاي دشمن را تصرف مي كرديم داخل آنها عكس، روزنامه ناجور و شيشه هاي مشروبات الكلي را مي ديديم ورق هاي مار و عكس ها مبتذلي كه به ديوار زده بودند!! عكس ها و نقاشي هاي مبتذل روي ديوارهاي سنگرهايشان كشيده بودند ولي در سنگرهاي ما عكس هاي امام امت نصب شده بود. مطالب ارزنده و آموزنده نوشته شده بود آنچه كه رزمندگان ما به همراه دارند قرآن، نهج البلاغه، مفاتيح و كتاب هاي شهيد مطهري و ...است ولي دشمن و سنگرهايش اين وضعيت را ندارد اين است كه ما پيروزيم، اين است كه ما استوار و مقاوم هستيم و مي توانيم ادعا كنم همه وجودمان صرف اسلام مي شود باكي ندرايم.
اين مقدمه اي بود از وضعيت ما و نيروهايمان وقتي كه وارد عمل مي شدند. وقتي عمليات والفجر 8 شروع شده بود و نيروهاي ما داخل آب افتادند غواص ها كه همان نيروهاي خط شكن ما بودند كار را آغاز نمودند. نيروهاي موج بعدي آنهايي بودند كه در قايق ها نشسته و آماده بودند تا اينكه غواص ها به سنگرهاي دشمن حمله كنند اين عمل آنان با ما امكان مي داد تا نيروهاي دوم ـ داخل قايق ها ـ را حركت بدهيم مي بايست حركت زماني و مكاني را دقيقاً محاسبه مي كرديم باشيد مشخص مي شد كه چه ساعتي بايد اين نيرو را حركت داد.
آن شب مقداري باران آمد ابر روي آسمان پيدا شد دشمن متوجه نشد كه ما قصد حمله داريم اطلاعي نداشت . نيروهاي عمل كننده همچنان به پيش مي رفتند چون عرض اروند زياد بود و نيروها مي بايست وقت زيادي صرف مي كردند با وضعيت سرد هوا اين حرف تو دل نيروها بود كه آيا مي توانند خوب عمل كنند آنان مي خواستند پيروز شوند و پيروزي را براي خانواده هاي شهدا به ارمغان ببرند بتوانند با اين پيروزي امام خودشان را شاد كنند.
بتوانند با اين پيروزي ملت محروم دنيا را اميدوار كنند حركت شروع شد وقتي به وسط آب رسيدند عده اي از برادرها ، چند نفري ، با صداي يا حسين و يا علي و يا زهرا از پا مي افتند گويا آب آنان را گرفته بود ولي حركتشان را ادامه مي دادند و جلو مي رفتند سر و صداي آب اين صداها را به گوش دشمن نرساند و آنان نتوانستند از موضع رزمندگان سر در بياورند تا اينكه به پاي كار رسيدند. تخريب چي ها يكي پس از ديگري معبرها را باز كردند نيروها وارد معبر شدند آمادگي خودشان را اعلام كردند تا دستور عمليات با رمز يا زهرا (س) داده شد و نيروها در آن وهله اول با نارنجك ها و سلاح هايي كه داشته اند به دشمن حمله كردند.
با اولين برخورد با دشمن، نيروهاي خودي روي سنگرهاي آنان رفتند زمان زيادي طول نكشيد كه قايق ها به حركت در آمدند و معبرهايي را كه از پيش تعيين شده بود باز كردند. قايق ها با دريافت علامت چراغ دستي به سمت معبرها رفتند و جنگ را شروع كردند. دشمن تا آن زمان متوجه اين مسأله نشد كه اين طور غافلگير بشود قبل از رسيدن غواص ها به سنگرها و باز كردن معبرها دشمن چند بار چراغ روشن و خاموش كرد با نور افكنهاي خيلي قوي اين كار را كرد. اول خيال كرديم دشمن از حمله ما آگاه شد بعد فهميديم دشمن متوجه مسأله نشد. برادران با اطمينان كامل معبرهايشان را باز كردند منورها يكي پس از ديگري زده شد تيراندازي آنها به چپ و راست مي شد باز خيال كرديم حمله لو رفت در اين عمليات بعد از اين غافلگيري برادران بالا رفتند و دشمن را به عقب راندند يك نفر از دشمن قادر به فرار نشد همه را به هلاكت رساندند فرماندهي گردانشان به فرماندهي تيپ پيام داد كه ما داريم اسير مي شويم ما داريم اينجا كشته مي شويم رزمندگان ايراني خيلي به سرعت آمدند و ما را غافلگير كردند فرمانده تيپ مي گويد مقاومت كن فرمانده گردان مي گويد من نمي توانم مقاومت كنم رسيدند، ديگر تمام شد صدا قطع مي شود و بعد از چند لحظه خود فرمانده تيپ به فرمانده لشكرش مخابره مي كند كه من هم دارم اسير مي شوم باورشان نشد كه اين اندازه سرعت عمل داشته باشيم و بتوانيم دشمن را غافلگير كنيم اين از عظمت روح اين رزمندگان است اين رزمندگان خداجو .
اين گوشه اي است از وضعيت والفجر 8، همينطور بودند عمليات يا صاحب الزمان ادركني از داخل آب عبور كرديم با اينكه دشمن مي دانست و مي توانست عزيزان ما را درو كند ولي اينجا خدا نخواست و برادران رفتند و كار دشمن را يكسره كردند و دشمنان را به جهنم فرستادند. بعد از آن عمليات هاي ديگر آبي شروع مي شود كه در گوشه و كنار خليج يا در جاهاي ديگر بود. تنها چيزي كه به اين عزيزان دلگرمي مي دهد عشق به خداست و عشق به لقاي پروردگار و عشق به ائمه اطهار (ع) است عشق به حقوق حقه اسلام است و هدف پياده كردن احكام مقدس اسلام و برافراشتن پرچم افتخار اسلام است.
اين عزيزان ـ اين پاكبازان در همه عمليات ها، پرشور و پرطراوت و با عشقي مملو از ايمان، ايثار، فداكاري و گذشت شركت نموده، مردانه ايستادند و جنگيدند.
خدا ما را موفق گرداند تا بتوانيم سرباز خوب و واقعي اسلام باشيم و بتوانيم فرداي قيامت نزد ائمه اطهار عليهم السلام سربلند باشيم.والسلام
پايان
درباره شهید
حسین بصیر در شب شام غریبان سال 1322 در فریدونکنار به دنیا آمد. وی در دوران کودکی و نوجوانی با جمع کردن کودکان و نوجوانان،مجالس عزاداری برگزار میکرد و بعدها پرتو گیرای ولایت او را محور سوگواران کرد و در همان اوان کودکی از مرثیه سرایان خاندان عصمت و طهارت (علیهم السلام) شد.
مادرش اظهار میدارد:«تولد او در غروب روز عاشورا (شب شام غریبان) بود و به خاطر همین ما نام او را حسین نهادیم و خدا میداند که محبت امام حسین (ع) در جان او خانه کرده بود و روی همین علاقه،از مداحان تراز اول شهر محسوب میشد و در دستههای سینهزنی روز عاشورا در همان ایام طاغوت،شعرهای او همهاش حماسی و انقلابی بود. درحقیقت حق امام حسین (ع) را در ایام اختناق با شعارهای حماسی حسینی، در حد توان ادا میکرد.
حسین دوران تحصیلات خود را تا ششم ابتدایی نظام قدیم پشت سر گذاشت و از آن پس به کار روی آورد و شغل آهنگری را انتخاب کرد و تا مرحله استادی پیش رفت. علیرغم اینکه سال سربازی او به علت مسائلی از طرف دولت وقت معاف اعلام شده بود ولی برای آمادگی نظامی داوطلبانه به سربازی رفت و دوران سربازی را در پادگان «منظریه» تهران زمانی آغاز کرد که نهضت حسینی امام خمینی مرحله پنهانیاش را طی میکرد. او هم به نوبه خود به خیل یاوران گمنام امام در روزگار عصیان و اختناق پیوست و با پخش اعلامیههای حضرت امام در پادگان، این رسالت عظمی را به دوش میکشید. فعالیت مؤثر حسین سبب شد که مأموران مزدور پهلوی جایگاه کاریاش را تغییر دهند، ولی هیچگاه او دست از مبارزه نکشید و حتی در تسلیحات ارتش هم دست از تکلیف برنداشت و باعث شد که بر او سختگیری شود.
بعد از گذراندن سربازی به استخدام تسلیحات (صنایع دفاع) ارتش وقت درآمد و بعد از مدتی به زادگاهش فریدونکنار بازگشت و با برگشت به فریدونکنار، تجربیاتی که در این مدت کسب کرده بود، جلسات مذهبی زیادی را در شهر تشکیل داد و از این طریق به مبارزه خویش، علیه رژیمم شاهی رونق بخشید. اینجا بود که بار دیگر توسط عوامل رژیم منحوس پهلوی دستگیر و به بازداشتگاه برده شد. حسین چندین بار در این مهلکه به زندان روانه شد اما دست از عقیده محکم و پولادین خویش بر نداشت. در ماههای پایانی سلطه رژیم پهلوی در شهر هستههای مبارزه و گروههای راهپیمائی را تشکیل و سازمان داد. برنامه تظاهرات را با حرکت مردم به پاخاسته تهران هماهنگ میکرد و چندین بار نیز با کفن پوش کردن مردم شهر، راهپیمائی کفنپوشان را به راه انداخت.او در این گیر و دار با چند نفر دیگر در مقابل فضای رعب و توحش طاغوت و سلاح آتشین مزدوران ایستادند و پاسگاه ژاندارمری فریدونکنار را در غروب 22 بهمن سال 1357 خلع سلاح و تصرف کردند.
حسین در دوران ظلمانی ستمشاهی هرگز لحظهای از پا ننشست و پرچم مبارزه همواره بر دوشش به اهتزاز درمیآمد تا اینکه انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید اما او باز از پای ننشست و با حساس شدن شرایط نهضت توسط خودفروختگان ضدانقلاب، با کیاست و دقت انقلابی به پاکسازی دانشگاهها از منافقین و گروههای ضد انقلاب همت گماشت و با همین انگیزه در تشکیل انجمنهای اسلامی شهر و روستا و مبارزه با منکرات و تشکیل دادگاه انقلاب شرکت فعال داشت. به محرومان و دردمندان میاندیشید و براین عقیده بود که صاحب اصلی این انقلاب آنها هستند و در تقسیم زمین برای محرومان دین خود را ادا کرد.
زمانی را که مردم مظلوم، بیدفاع و بیسلاح افغانستان مورد هجوم ارتش شوروی سابق قرار گرفتند، حسین بیتابانه به آن دیار سفر کرد تا تکلیف اسلامی خود را در قبال برادران همدرد و همدین خویش به انجام برساند و مدتی را در میان مجاهدان افغانی، به مبارزه علیه رژیم شوروی پرداخت.
همزمان با آغاز جنگ تحمیلی و تجاوز عراق به مرزهای مقدس میهن اسلامی، حسین بعد از بازگشت از افغانستان لباس خاکی عشق را بر تن کرد و از روز هفتم جنگ کولهبار سفر را بست و تا آخرین لحظه شهادت این لباس را از تن درنیاورد. همیشه میگفت:«دوست دارم لباس رزمم، کفنم شود، و در آن روز بزرگ که همه در پیشگاه محبوب سر به زیر میایستند در غافله پرشور شهیدان، سر بلند برحریر خویش مباهات کنم چرا که هر کسی با هر لباسی که به شهادت میرسد با همان لباس در پیشگاه رب وجود حاضر میشود».
او همراه گروه شهید چمران و نیروهای فدائیان اسلام که فرمانده آن همسنگر شهید چمران سردار شهید«سید مجتبی هاشمی» فرمانده نیروهای فدائیان اسلام بود به منطقه سرپل ذهاب در غرب کشور رفت و پس از مدتی عزیمت به جنوب و شرکت در عملیات مهم «ثامنالائمه (ع) » آبادان را دوشادوش رزمندگان اسلام، از محاصره دشمن خارج کرد.
او نیروهای فدائیان اسلام شهرهای بابل، بابلسر، فریدونکنار، آمل و محمودآباد را به جبههها اعزام میکرد، لذا بار دیگر همراه همین گروه دل به جبهه ذوالفقاریه سپرد و مدت زمانی فرماندهی جبهه ذوالفقاریه -آبادان تا ماهشهر- را به عهده داشت و در محورذوالفقاریه در مقابل، لشکر 20 عراق قرار گرفت و حماسه آفرید.
سردار بصیر در جبههها و مناطق مختلف زخمی و شیمیائی شد اما به مبارزهاش ادامه داد و عاشقانه به استقبال عملیاتهای سپاه اسلام رفت. سال 60 با عملیات «طریقالقدس» (فتح بستان) که حسین درآن نیز حماسه آفرید، گذشت و سال 61 از راه رسید و اوراق خاطرهانگیز خود را رویاروی سردار شجاع گشود. او ابتدا در این سال به کردستان، منطقه بانه و سردشت عزیمت کرد و رشادتهای زیادی را در این منطقه به یادگار گذاشت و در بهمن ماه سال 61 و هنگامه «عملیات والفجر مقدماتی»، وارد لشکر ویژه 25 کربلا در جنوب کشور شد و گردان یا رسول الله (ص) را تشکیل داد.
با آغاز سال 62 سردار جبههها از لباس خاکی بسیجی، به کسوت سپاه پاسداران درآمد.
سردار بصیر در عملیات والفجر «4» به سمت جانشین تیپ یکم لشکر ویژة 25کربلا منصوب شد و در عملیات والفجر «6» نیز با همین مسئولیت انجام وظیفه کرد و در سال «63» با تقلیل بعضی از تیپهای لشکر، بار دیگر، گردان یا رسولالله (ص) را تحویل گرفت و در همان سال به زیارت خانة خدا مشرف شد، در این مدت، «گردان یا رسول (ص)» تحت فرماندهی سردار شهید حمید رضا نوبخت، قرار گرفت.
با بازگشت حاج بصیر از سفر مکه، گردان یا رسول (ص) تحت فرماندهی او اولین گردانی بود که در خط آبی «تبور» مستقر شد تا جهت شرکت در عملیات «بدر» آموزشها و شناسائیهای لازم فرا گرفته و انجام دهد. بعد از شرکت در عملیات بدر و خلق حماسههای ماندگار در این عملیات، صحنه دیگر رشادت حاج حسین «عملیات قدس 1»؛ «بهار سال 64» بود که توانست با فرماندهی قاطعانهای پاسگاه (بلالیه وابولیله) عراق را تصرف کند.
با پایان این عملیات و پیروز شدن رزمندگان اسلام، گردان یا رسول (ص) به عنوان گردان نمونه، مأمور ادغام در لشکر 77 خراسان شد و بعد از اتمام این مأموریت، سردار خستگیناپذیر جبههها، نیروهایش را جهت آموزش غواصی و آمادهسازی برای شرکت در «عملیات والفجر 8» به منطقه «بهمن شیر» منتقل کرد و خود شخصاً به آموزش نیروهایش در رودخانه بهمن شیر پرداخت.
«عملیات والفجر8 » آغاز شد و قدمهای خسته، اما باز هم استوار حاج حسین بصیر «فاو» آن سوی «اروند رود» را لرزاند و با دلاوری غواصان دریادل و خط شکن لشکر ویژه 25 کربلا این عملیات به پیروزی رسید و پرچم مطهر بارگاه حضرت امام رضا (ع) به دست توانمند فرماندهی این لشکر(سردار مرتی قربانی) بر فرازمسجد امام رضا(ع) فاو برافراشته شد. دشمن سعی کرد شهر «فاو» عراق را با ضدحملههای پی در پی پس بگیرد که در این زمان فرماندهی وقت لشکر، بصیر را به علت لیاقت و شجاعتی که داشت به فرماندهی محور عملیاتی «فاو» منصوب کرد تا او با تدبیر خاص خود از این منطقه نگهداری کند و او در این دفاع جانانه نشانههائی ازعنایت حق دریافت کرد و سینه و بازوی توانایش مجروح شد.
سال 65 برای سردار جبههها، سالی استثنائی بود. حاج حسین با بهبودی نسبی جراحات سینه و بازو در «عملیات حضرت صاحبالزمان (عج)» شرکت کرد. او در این عملیات فرماندهی «تیپ یکم» لشکر ویژة 25 کربلا را بر عهده داشت و تا آن هنگام مسئولیتهای متعدد فرماندهی، از دسته و گروهان تا گردان و محور را تجربه کرده بود. او از صدق و صفائی که داشت هیچگاه به دنبال مقام و عنوان نمیرفت بلکه این مسئولیت تکلیف الهی بود که او را لایق مییافت و نام فرماندهی را به روی وی میگذاشت.
به گواهی دریابان شمخانی، «معمولاً برای سختترین عملیاتها لشکر ویژه 25 کربلا انتخاب میشد و وقتی حاجبصیر فرمانده گردان بود از گردان او و زمانی که فرمانده تیپ بود از تیپ او استفاده میشد.... با این حال هرگز از عناوین خود نامی نمیبرد و زمان فرماندهی گردان در جواب خانوادهاش که پرسیدند در جبهه چه عنوانی دارد، گفت:« مثل رزمندگان بسیجی، من هم دارم میجنگم». سردار بصیر حتی در ایام مرخصی هم از اصحاب جبهه غافل نبود و به سرکشی خانوادهایشان و دلجویی از یادگاران جنگ و جبهه و شهادت و فرزندان شهدا همت میگماشت و همیشه برای مردم از جبهه و رشادتهای بسیجیان میگفت.
عملیات دیگری که سردار حاج حسین بصیر در آن درخشید «عملیات کربلای1»- آزادسازی مهران – بود. سردار همراه برادرش علی اصغر فرماندة گردان یا رسولالله (ص) به ضیافت این عملیات رفت و در همین عملیات بود که خبر پرواز برادر را به او دادند.
با آغاز «عملیات کربلای 4» حاج حسین در این عملیات نیز مانند همیشه حاضر شد و به همراه نیروهایش در منطقه امالرصاص در محاصره دشمن افتاد و بعد از 10 ساعت با رشادت برادران بسیجی حلقه محاصره شکسته شد. سردار بصیر 22 روز در کربلای شلمچه و غرب کانال ماهی، علم پایداری لشکر ویژه 25 کربلا را به دوش داشت. یکی از همان روزها دشمن بعثی با تمام قدرت نظامی دست به ضد حمله زد و در حالی که وزیر دفاع و فرمانده سپاه چهاردهم عراق یعنی «عدنان خیرالله» برای روحیه دادن به نیروهایش با هلیکوپتر به منطقه آمده بود و با بیسیمی که صدای آن شنود میشد، میگفت: «دیگر هیچ کس در خط وجود ندارد، ما همه را خاکستر کردیم، حتی یک ایرانی وجود ندارد!» در این نبرد مرگ و زندگی، حسین بصیر به اتفاق دو پاسدار و دو طلبه بسیجی، رودرروی دو تیپ کماندویی دشمن، آنچنان مقاومت کردند که آنان را به عقب راندند.
بصیر به سردار قربانی (فرماندة وقت لشکر 25 کربلا) گفته بود: «ما پنج نفر به تعداد پنج تن آل عبا(س) با ذکر «یا فاطمه الزهرا (س)» جلو میرویم، حال یا شهید میشویم یا پیروز. » بعد از این درگیری اسرای دشمن میگفتند: « شما حدود 10 الی 15 گردان و تقریباً سه الی 5000 نفر وارد عمل کردید. این در حالی بود که نیروهای خودی کسی جز حاجی و چهار نفر دیگر نبودند.
بعد از «عملیات کربلای 5» برای تداوم و تکمیل عملیات، «عملیات کربلای 8» آغاز شد و حاجی در این عملیات به قائم مقامی لشکر ویژة 25 کربلا منصوب شد و در همین عملیات بود که بهترین یاران خود، از جمله سرداران شهید طوسی و نوبخت را از دست داد و به دلتنگیهایش بیش از پیش افزوده شد.
سال 66 از راه رسید. «عملیات کربلای 10» در پیش بود و سردار خستگی ناپذیر برای فراهم کردن مقدمات کار، در ارتفاعات برفگیر «ماووت» به سر میبرد. او شب عملیات با اینکه سه شبانهروز پلکهایش خواب را لمس نکرده بود، از تلاش باز نمیایستاد به طوری که در شب عملیات وقتی فرمانده وقت لشکر (سردار قربانی) گفت: «حاجی امشب جلو نروید، چون آتش سنگین است.» حاجی با لحنی که پرده از احساس وظیفهاش برمیداشت، گفت: «من فرمانده این محور و عملیاتم و باید در کنار بسیجیانم باشم تا از کار آنها و نحوة عملکردشان مطلع باشم تا انشاءالله مشکلی پیش نیاید.» آن شب حاج حسین با نیروها در قله ماند و گفت:« اگر مصلحت خدا باشد، ما دیگر رفتنی هستیم و شهید میشویم.»
عاقبت در شب عملیات کربلای 10 دوم اردیبهشتماه سال 1366 خمپارهای بر سنگر او فرود آمد و بصیر جبههها با بصیرت تمام بر قلههای ماووت تا جایی اوج گرفت.
شهادت حاج بصیر، شهر فریدونکنار و سراسر مازندران را تکان داد. جمعیتی انبوه به بدرقه پیکر شهید رشیدشان آمده بودند.