وصیت نامه شهید حسین حدادی
جمعه 22 خرداد 1394 4:09 PM
وصیت نامه شهید حسین حدادی
|
سلام بر مهدی (عج)
سلام بر نایبش امام خمینی ،سلام بر شهیدان و درود بر تمام مسلمین جهان، مادر وپدر عزیزم اگر شهید شدم برایم گریه نكنید چون من خود می خواستم و وظیفه ام بود. خدا من را به شما داد وظیفه شما بود كه مرا تربیت كنید و كردید ،پس ناراحت نباشید .پیام من به ملت ایران این است كه با گروهك های منافق بجنگید و نابودشان كنند و راه شهیدان را ادامه دهند. پیام من به دولت این است كه امام و شخصیت های مملكتی را از هر نقطه حفظ كنند تا ریشه آمریكا كنده شود . تمام ملت باید گوش به فرمان امام باشد زیرا كه نائب امام زمان است .امیدوارم كه تا به حال گناهی كرده ام خدا مرا ببخشد و مرا جزء یاران امام زمان گرداند....
عاشقم عاشق روی مهدی
شیفته ام شیفته روی مهدی
ای صبا از سر كوی مهدی
برمشامم برسان بوی مهدی
درباره شهید
حسین در سال 1339 در «معلم کلایه» به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی و راهنماییاش را در همانجا به پایان رساند و تا سوم متوسطه در رشته انسانی درس خواند.انقلاب که آغاز شد حسین ضمن حضور در راهپیماییها، توزیع نوار، اعلامیه حضرت امام(ره) و نوشتن شعارها بر دیوارها میپرداخت.او در ایام ماههای محرم و صفر نیز با همکاری دوستانش مراسم مذهبی و سینهزنی راه میانداخت.
وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی دست از مبارزه برنداشت و به فعالیت های خود ادامه داد و با تشکیل کمیته و پایگاه در منطقه الموت، مسئولیت آموزش نیروها و اعضای سپاه را برعهده گرفت.حسین در اوایل سال 1358 به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی قزوین درآمد و بعد از سپری کردن مدتی آموزش نظامی سبک و سنگین، به همراه گروهی از رزمندگان سپاه و بسیج به «تکاب» اعزام و مشغول نبرد با عناصر ضدانقلاب شد. سپس در سال 1359 با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران،به جبهه «سرپل ذهاب» رفت و به مدت سه الی چهار ماه در جبهه مشغول نبرد با دشمن بعثی شد. او بعد از پایان ماموریت و گرفتن مرخصی شش روزه دوباره به جبهه «میمک» اعزام شد و به عنوان فرمانده گردان، در این منطقه نقش آفرینی کرد.
حسین بعد از این ماموریت، به سپاه پاسداران قزوین بازگشت تا اینکه در اوایل سال 1360 به عنوان فرمانده عملیات سپاه مهاباد که یکی از شلوغترین شهرهای ایران در آن زمان بود منصوب شد.او بعد از انجام عملیاتهای گوناگون که داخل شهر و روستاهای اطراف مهاباد داشتند بسیاری از افراد کومله و دمکرات را به اسارت یا به هلاکت رساند.همین موضوع باغث شده بود تا ضدانقلاب برای سرش جایزه تعیین کنند.
عروج با ملائک
مادر در حالی که بغض خود را فرو میخورد قرآن را میآورد. حسین آن را با نهایت ادب میبوسد و بر پیشانی نهاده و آهسته از زیرش رد میشود.مادر شهید حدادی در گفتوگو با ایسنا میگوید: « اواخر اخلاقش عوض شده و به لطافتی دست نیافتنی رسیده بود».طبق معمول رفت سراغ درخت گردویی که خودش کاشته بود، آبش داد و با آن درد و دل کرد، انگار میدانست که دیگر بر نمی گردد.
روزی که برای شناسایی پیکر مطهر فرزندم، حسین رفتم، سخت ترین لحظه عمرم بود تا قزوین دعا میکردم شاید اشتباه شده باشد به خاطراینکه حسین تازه به عملیات رفته بود و من برایش کلی آرزو داشتم.انگار اردیبهشت 1361، که عملیات «الی بیتالمقدس» با رمز «یاعلی بن ابی طالب (ع)» آغاز شد همین دیروز بود که گرد و غبار خمپاره های 80 و 120 همه جای خرمشهر را گرفته و همه جا زیر آتش گلوله دشمن بود.
«برادر حدادی! نیروهاتو جمع کن و به مسئولان هر دسته اطلاع بده تا نیم ساعت دیگه خودشونو پشت گمرگ خرمشهر برسونن...»
هر لحظه که رزمندگان جلوتر میرفتند صدای گلوله و خمپاره بیشتر گوشهایشان را آزار میداد، دیگر صدای شنی تانک عراقی به وضوح شنیده میشد.حسین با حرکت دست نیروهایش را به محلهای مورد نظر هدایت میکند، نیروهای گردان «فتح» از جنوب و نیروهای گردان «نصر» از شمال منطقه، این بار کلیه خطوط را در دست می گیرند. حسین در حالی که دست خونیش را با چفیه میبست نیروها را به جلوی جاده رساند. در منطقه نزدیک به یک کیلومتر، گردان زیر آتش دشمن قرار داشت.یک لحظه صدای خمپاره 80 شنیده شد. دود و خاک جلوی چشمها را گرفت.
- کسی حسین را دیده است؟
- من دیدم؛ شهید شد!
حادثهای رخ داده بود که کسی باورش نمیشد، واقعا کسی حسین را به درستی نشناخته بود و هنوز جبهه به وجود او نیاز داشت. حسین چه زود به قربت وصل دست یافت و دوستان را در غربت فراق گذاشت، آن هم در اولین عملیاتش در جبهه جنوب!!
برادر! این را کنار حسین پیدا کردم انگار وصیتنامشه !
شهید حسین حدادی با سمت فرمانده گردان «امام محمدباقر» در خرمشهر بر اثر اصابت ترکش به کتف، صورت و سینه، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.