0

حکایتهایی از امام سجاد (ع)

 
masomezare4
masomezare4
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : بهمن 1390 
تعداد پست ها : 3091
محل سکونت : یزد

پاسخ به:حکایتهایی از امام سجاد (ع)
یک شنبه 3 خرداد 1394  8:35 AM

پذيرائى جنّيان از حاجيان

 

امام سجّاد، حضرت زين العابدين صلوات اللّه و سلامه عليه به همراه تنى چند از دوستان و ياران خويش عازم مكّه معظّمه گرديد، در اين بين ، حضرت با بعضى از دوستان مقدارى عقب تر و تعدادى نيز به همراه خدمه جلوتر حركت مى كردند.

آن هائى كه جلوتر بودند، چون به محلّ عَسْفان - منزل گاه واستراحت گاه حاجيان - رسيدند، در گوشه اى خيمه زده و چادر برپاكردند.

وقتى حضرت نزديك آن ها رسيد فرمود: چرا اين جا بار انداخته ايد! اين جا محلّ سكونت آن دسته از جنّيانى است كه از دوستان و شيعيان ما هستند؛ و بودن ما در اين جا براى آن ها موجب مزاحمت و ضرر مى باشد.

اصحاب گفتند: ما اين موضوع را نمى دانستيم ؛ و چون خواستند اسباب و وسائل خود را جمع كنند و از آن جا كوچ نمايند، ناگهان صدائى را شنيدند كه گفت : ياابن رسول اللّه ! حركت نكنيد و همين جا بمانيد، زيرا ما به وجود شما افتخار مى كنيم .

سپس طبقى را فرستادند و گفتند: دوست داريم ميهمان ما باشيد، و از آنچه برايتان فرستاديم تناول نمائيد.

همين كه اصحاب امام عليه السّلام ، نگاه كردند، ديدند در گوشه اى از خيمه حضرت طبقى از انواع ميوه هاى انگور، رطب ، انار، موز و ديگر ميوه ها قراردارد ولى كسى را نديدند، بلكه فقط صدائى را مى شنيدند و طبق ميوه ها را مشاهده مى كردند.

بعد از آن امام سجّاد عليه السّلام همراهان خود را دعوت نمود و همگى از آن ميوه ها ميل كردند؛ و پس از آن حركت كرده و از آن مكان كوچ نمودند و به سمت مكّه معظّمه رهسپار شدند.

تشکرات از این پست
ali_kamali
دسترسی سریع به انجمن ها