0

اشعاري از استاد شهريار

 
rassool
rassool
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1387 
تعداد پست ها : 471
محل سکونت : اصفهان

اشعاري از استاد شهريار
سه شنبه 24 شهریور 1388  2:30 PM


کسي نيست در اين گوشه فراموشتر از من
وز گوشه نشينان تو خاموشتر از من
هر کس به خيالي است هم آغوش و کسي نيست
اي گل به خيال تو هم آغوشتر از من
مي نوشد از آن لعل شفقگون همه آفاق
اما که در اين ميکده غم نوشتر از من
افتاده جهاني همه مدهوش تو ليکن
افتاده تر از من و مدهوشتر از من
بي ماه رخ تو شب من هست سيه پوش
اما شب من هم نه سيه پوشتر از من
گفتي تو نه گوشي که سخن گويمت از عشق
اي نادره گفتار کجا گوشتر از من
بيژن تر از آنم که بچاهم کني اي ترک
خونم بفشان کيست سياوشتر از من
با لعل تو گفتم که علاجم لب نوشي است
بشکفت که يارب چه لبي نوشتر از من
آخر چه گلابي است به از اشک من اي گل ؟
ديگي نه در اين باديه پرجوشتر از من
***
سايه جان رفتني استيم بمانيم که چه
زنده باشيم و همه روضه بخوانيم که چه
درس اين زندگي از بهر نداشتن ماست
اين همه درس بخوانيم و ندانيم که چه
خود رسيديم به جان نعش عزيزي هر روز
دوش گيريم و به خاکش برسانيم که چه
آري اين زهر هلاهل به تشخيص هر روز
بچشيم و به عزيزان بچشانيم که چه
دور سر هلهله و هاله ي شاهين اجل
ما به سرگيجه کبوتر بپرانيم که چه
کشتي اي را که پي غرق شدن ساخته اند
هي به جان کندن از اين ورطه برانيم که چه
بدتر از خواستن اين لطمه ي نتوانستن
هي بخواهيم و رسيدن نتوانيم که چه
ما طلسمي که قضا بسته ندانيم شکست
کاسه و کوزه سر هم بشکانيم که چه
گر رهايي است براي همه خواهيد از غرق
ورنه تنها خودي از لجه رهانيم که چه
ما که در خانه ي ايمان خدا ننشستيم
کفر ابليس به کرسي بنشانيم که چه
مرگ يک بار مثل ديدم و شيون يک بار
اين قدر پاي تعلل بکشانيم که چه
شهريارا دگران فاتحه از ما خوانند
ما همه از دگران فاتحه خوانيم که چه
***
در بهاران سري از خاک برون آوردن
خنده اي کردن و از باد خزان افسردن
همه اين است نصيبي که حياتش نامي
پس دريغ اي گل رعنا غم دنيا خوردن
مشو از باغ شبابت بشکفتن مغرور
کز پيش آفت پيري بود و پژمردن
فکر آن باش که تو جاني و تن مرکب تو
جان دريغست فدا کردن و تن پروردن
گوتن از عاج کن و پيرهن از مرواريد
نه که خواهيش به صندوق لحد بسپردن
گر به مردي نشد از غم دلي آزاد کني
هم به مردي که گناه است دلي آزردن
صبحدم باش که چون غنچه دلي بگشائي
شيوه ي تنگ غروبست گلو بفشردن
پيش پاي همه افتاده کليد مقصود
چيست داني دل افتاده به دست آوردن
بار ما شيشه ي تقوا و سفر دور و دراز
گر سلامت بتوان بار به منزل بردن
اي خوشا توبه و آويختن از خوبي ها
و زبديهاي خود اظهار ندامت کردن
صفحه ي کز لوح ضميراست و نم از چشمه ي چشم
مي توان هر چه سياهي به دمي بستردن
از دبستان جهان درس محبت آموز
امتحان است بترس از خطر واخوردن
شهريارا به نصيحت دل ياران درياب
دست بشکسته مگر نيست وبال گردن
***
به خاک من گذري کن چون گل گريبان چاک
که من چو لاله به داغ تو خفته ام در خاک
چو لاله در چمن آمد به پرچمي خونين
شهيد عشق چرا خود کفن نسازد چاک
سري به خاک فرو برده ام به داغ جگر
بدان اميد که آلاله بردمم از خاک
چو خط به خون شبابت نوشت چين جبين
چو پيريت به سرآرند حاکمي سفاک
بگير چنگي و راهم بزن به ماهوري
که ساز من همه راه عراق مي زد و راک
به ساقيان طرب گو که خواجه فرمايد :
اگر شراب خوري جرعه اي فشان بر خاک
ببوس دفتر شعري که دلنشين يابي
که آن دل از پي بوسيدن تو بود هلاک
تو شهريار به راحت برو به خواب ابد
که پاکباخته از رهزنان ندارد باک
SMS هاي فلسفي !
ـ من چيستم ؟
لبخند پر ملامت پاييزي غروب در جستجوي شب
که يک شبنم فتاده به چنگ شب حيات ، گمنام و بي نشان
در آرزوي سر زدن آفتاب مرگ
ـ چه اميد بندم در اين زندگاني
که در نااميدي سرآمد جواني
سرآمد جواني و ما را نيامد
پيام وفايي از اين زندگاني
ـ عشق تنها کار بي چراي عالم است ، چه ، آفرينش بدان پايان مي گيرد
ـ ايا در اين دنيا کسي هست بفهمد که در اين لحظه چه مي کشم ؟ چه حالي دارم ؟
چقدر زنده نبودن خوب است ، خوب خوب خوب
ـ هنگامي دستم را دراز کردم که دستي نبود
هنگامي لب به زمزمه گشودم که مخاطبي نداشتم و هنگامي تشنه آتش شدم ،
که در برابرم دريا بود و دريا و دريا ... !
ـ از ديده به جاش اشک خون مي آيد
دل خون شده ، از ديده برون مي آيد
دل خون شد از اين غصه که از قصه عشق
مي ديد که آهنگ جنون مي آيد
حرف هايي هست براي نگفتن و ارزش عميق هرکسي به اندازه ي حرف هايي است که براي نگفت دارد .
SMS هاي ادبي :
زندگي را از نخست براي من بد ترجمه کرده اند ، زندگي را يکي مرگ تدريجي نام نهاد ،يکي بدبختي مطلق معني کرد ، يکي درد درمان ناپذيرش خواند ، و سرانجام يکي رسيد و گفت : زندگي به تنهايي ناقص است تا عشق نباشد ، زندگي تفسير نمي شود .(احمد شاملو )
نه در رفتن حرکت بود ، نه در ماندن سکون ، شاخه ها را از ريشه جدايي نبود ، و باد سخن چين با برگ ها رازي چنان نگفت که به شايد ، دوشيزه عشق من مادري بيگانه است ، و ستاره پر شتاب بر مدار مايوس جاودانه مي گردد . ( احمد شاملو )
نام خفت دهندگان را نمي خواستم و خفت کشندگان را ، مي خواستم نام تو را بدانم ، و تنها نامي که مي خواستم و ندانستم . ( احمد شاملو )
کسي که باورت داره ، هميشه يک قدم جلوتر از کسيه که دوستت داره .
زندگي وقتي قشنگه که در کتاب قانون آن اصل معرفت ماده محبت و تبصره ي عشق نوشته شده باشه .
در زندگي مشو مديون احساس کسي ، تا نباشد رايگان عمرت گروگان کسي ، زندگي دفتري از خاطره هاست ، يک نفر در دل شب ، يک نفر در دل خاک ، يک نفر همدم خوشبختي هاست ، يک نفر همسر سختي هاست ، چشم تا باز کنيم عمرمان مي گذرد ، ما همه همسفريم .
مجموعه اس ام اس شعر عاشقانه برگرفته از اشعار شاعران معروف براي ارسال به دوستانتان آماده گرديده اميد است و مورد رضايت شما قرار گيرد.
توي زندگيت هرگز اخم نکن ،چون ممکنه يه نفر فقط به لبخند تو زنده باشه .
ديشب دفترچه ي قسطامو ورق مي زدم ، تمومي نداره ... تا آخر عمر بدهکار مهربونياتم !
مهرباني جاده اي است که هر چه پيش مي روند ، خطرناک تر مي گردد .
منبع:مجله خانواده شاد شماره 39.
اگر غم لشگر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها