زندگی تلخ و روایتهای امام موسی کاظم از رسول الله در زندان
پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 12:30 PM
حضرت امام موسی کاظم (علیهالسلام)، از 21 سالگی، رهبری مسلمانان را بر عهده گرفتند و تا زمان شهادت، 35 سال رهبر مردم بودند. به ایشان، به دلیل خوبیهایی که داشتند، لقبهایی چون کاظم (کسی که خشم خود را کنترل میکند)، صابر (صبر کننده)، صالح (درستکار) و امین دادهاند. ایشان یک لقب مهم دیگر هم به نام بابالحوائج دارند. این لقب، به این معناست که اگر کسی خواسته و آرزویی از خداوند داشته باشد، با توسل و واسطه قرار دادن امام کاظم (علیهالسلام) میتواند به آرزوی خود برسد.
حلم و بردباری از ویژگیهای مهمی است که مردان موفق و بزرگ، به ویژه رهبران راستین که بنا به وظیفه الهی، بیشترین برخورد و معاشرت را با مردم داشتند، از آن برخوردار بودند. امام هفتم، حضرت امام موسی کاظم (علیهالسلام) که به خاطر همین ویژگی نیکو، «کاظم» لقب گرفتهاند، علم را با حلم آراسته بودند، در برابر ناملایمات روزگار بردبار بودند، با دشمنان و بد اندیشان با نرمی رفتار میکردند و با این شیوه، آنان را ارشاد میکردند.
رنجها و غمهاى امام موسى بن جعفر بعد از فاجعه كربلا، دردناكتر و شدیدتر از سایر ائمه علیهم السلام بود. هارون الرشید همواره در كمین ایشان بود، امّا نمىتوانست به آن حضرت آسیبى برساند. شاید او از ترس این كه مبادا سپاهیانش در صف یاران آن حضرت درآیند، از فرستادن آنان براى دستگیرى و شهید كردن امام خوددارى مى ورزید، زیرا پنهانكاریى كه افراد مكتبى در اقدامات خود ملزم بدان بودند، موجب شده بود كه دستگاه حاكمه حتّى به نزدیكترین افراد خود اعتماد نكند.
این على بن یقطین وزیر هارون الرشید و آن یكى جعفر بن محمّد بن اشعث وزیر دیگر هارون است كه هر دو شیعه بودند همچنین بزرگترین والیان و كارگزاران هارون در زمره هواخواهان اهلبیت علیهم السلام بودند. از این رو بود كه هارون خود شخصاً به مدینه رفت تا امام كاظم را دستگیر كند.
نیروهاى مخصوص هارون به اضافه سپاهى از شعرا و علماى دربارى و مشاوران، او را در این سفر همراهى مى كردند و میلیونها درهم و دینار از اموالى كه از مردم به چپاول برده بود، با خود حمل مى كرد و به عنوان حق السكوت به اطرافیان خود در این سفر بذل و بخشش مى نمود. و در این میان به رؤساى قبایل و بزرگان و چهره هاى سرشناس مخالف توجه و رسیدگى بیشترى نشان مى داد.
هارون الرشید این گونه عازم مدینه شد تا بزرگترین مخالف حكومت غاصبانه خویش را دستگیر كند. اینک ببینیم هارون براى رسیدن به این مقصود چه كرد:
اول: هارون چند روزى نشست. مردم به دیدنش مىآمدند و او هم به آنها حاتم بخشى مىكرد تا آنجا كه شكمهاى برخى از مخالفان را كه مخالفت آنان با حكومت جنبه شخصى و براى رسیدن به منافع خاصىبود، سیر كرد.
دوم: عده اى را مأموریت داد تا در شهرها بگردند و بر ضدّ مخالفان حكومت تبلیغات به راه اندازند. او همچنین شاعران و مزدوران دربارى را تشویق كرد كه در ستایش او شعر بسرایند و بر حرمت محاربه با هارون فتوا دهند.
سوم: هارون قدرت خود را پیش دیدگان مردم مدینه به نمایش گذارد تا كسى اندیشه مبارزه با او را در سر نپروراند.
چهارم: هنگامى كه همه شرایط براى هارون آماده شد، شخصاً به اجراى بند پایانى طرح توطئهگرانه خویش پرداخت. او به مسجد رسول خدا صلى الله علیه و آله رفت. شاید حضور او مصادف با فرارسیدن وقت نماز بوده كه مردم و طبعاً امام موسى بن جعفر علیهماالسلام براى اداى نماز در مسجد حضور داشتهاند. هارون به سوى قبر پیامبر صلى الله علیه و آله جلو آمد و گفت: السلام علیك یا رسول اللَّه! اى پسر عمو.
هارون در واقع مى خواست با این كار شرعى بودن جانشینى خود را اثبات كند و آن را علتى درست براى زندانى كردن امام كاظم جلوه دهد اما امام این فرصت را از او گرفت و صفها را شكافت و به طرف قبر پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و به آن قبر شریف روى كرد و در میان حیرت و خاموشى مردم بانگ برآورد: «السلام علیك یا رسول اللَّه! السلام علیك یا جدّاه!»
امام كاظم با این بیان مى خواست بگوید: «اى حاكم ستمگر اگر رسول خدا پسر عموى توست و تو مىخواهى بنابر این پیوند نسبى، شرعى بودن حكومت خود را اثبات كنى باید بدانى كه من بدو نزدیك ترم و آن حضرت جدّ من است. بنابر این من از تو به جانشینى و خلافت آن بزرگوار شایسته ترم!»
هارون مقصود امام را دریافت و در حالى كه مىكوشید تصمیم خود را براى دستگیرى امام كاظم توجیه كند، گفت: «اى رسول خدا من از تو درباره كارى كه قصد انجام آن را دارم پوزش مى خواهم. من قصد دارم موسى بن جعفر را به زندان بیفكنم. چون او مى خواهد میان امت تو اختلاف و تفرقه ایجاد كند و خون آنها را بریزد.»
چون روز بعد فرارسید، هارون فضل بن ربیع را مأمور دستگیرى امام كاظم كرد. فضل بر آن حضرت كه در جایگاه رسول خدا صلى الله علیه و آله به نماز ایستاده بود، درآمد و دستور داد او را دستگیر كنند و زندانى نمایند.
سپس دو محمل ترتیب داد كه اطراف آنها پوشیده بود. ایشان را در یكى از آنها جاى داد و آن دو محمل را روى استر بسته بر هر یك عدهاى را گماشت. یكى را به طرف بصره و دیگرى را به سوى كوفه روانه كرد تا بدینوسیله مردم ندانند امام را به كجا مىبرند. امام كاظم علیه السلام در هودجى بود كه به سمت بصره مىرفت. هارون به فرستاده خود دستور داد كه آن حضرت را به عیسى بن جعفر منصور كه والى وى در بصره بود، تسلیم كند. عیسى یك سال آن حضرت را در نزد خود زندانى كرد. سپس عیسى نامهاى به هارون نوشت كه موسى بن جعفر را از من بگیر و به هر كه مىخواهى بسپار وگرنه من او را آزاد خواهم كرد. من بسیار كوشیدم تا دلیلى و بهانهاى براى دستگیرى او پیدا كنم، اما نتوانستم حتى من گوش دادم تا ببینیم كه آیا او در دعاهاى خود بر من یا تو نفرین مىفرستد، اما دیدم كه او فقط براى خودش دعا مىكند و از خداوند رحمت و مغفرت مى طلبد!
هارون پس از دریافت این نامه، كسى را براى تحویل گرفتن امام موسى الكاظم روانه بصره كرد و او را روزگارى دراز در بغداد، در نزد فضل بن ربیع، زندانى كرد. هارون خواست به دست فضل آن امام را به شهادت برساند، اما فضل از اجراى خواسته هارون خوددارى ورزید، در نتیجه هارون دستور داد كه آن حضرت را به فضل بن یحیى تسلیم كند و از فضل خواست تا كار امام را یكسره سازد، اما فضل هم زیر بار این فرمان نرفت. از طرفى به هارون كه در آن هنگام در "رقه" بود، خبر رسید كه امام موسى كاظم در خانه فضل به خوشى و آسودگى روزگار مى گذارند.
از این رو هارون "مسرور" خادم را با نامه هایى روانه بغداد كرد و به وى دستور داد كه یكسره به خانه فضل بن یحیى درآید و درباره وضع آن حضرت تحقیق كند و چنانچه دید همانگونه كه به وى خبر دادهاند، نامه اى را به عباس بنمحمد بسپارد و به او امر كن تا آن را به اجرا گذارد و نامه دیگرى به سندى بن شاهك بدهد و به او بگوید كه فرمان عباس بنمحمد را به جاى آورد.
این ماجرا را از اینجا به بعد از یكى از روایات تاریخى پى مى گیریم: این خبر به گوش یحیى بن خالد (پدر فضل) رسید. او بىدرنگ سوار بر مركب خویش شد و نزد هارون آمد و از درى جز آن در كه معمولاً مردم از آن وارد قصر مىشدند، پیش هارون رفت و بدون آن كه هارون متوجه شود از پشت سر او داخل شد و گفت: اى امیرالمؤمنین به سخنان من گوش فرا ده. هارون هراسان به وى گوش سپرد. یحیى گفت: فضل جوان است، اما من نقشه تو را عملى مى كنم.
چهره هارون از شنیدن این سخن از هم شكفت و به مردم روى كرد و گفت: فضل مرا در كارى نافرمانى كرد و من او را لعنت فرستادم اینك او توبه كرده و به فرمان من در آمده است پس شما هم او را دوست بدارید.
حاضران گفتند: ما هر كس را كه تو دوست بدارى دوست مىداریم و هركس را كه دشمن بخوانى ما نیز او را دشمن مىخوانیم! و اینك فضل را دوست داریم.
یحیىبنخالد از نزد هارون بیرون آمد و شخصاً با نامهاى به بغداد رفت. مردم از ورود ناگهانى یحیى شگفتزده شدند. شایعاتى درباره ورود ناگهانى یحیى گفته مىشد، اما یحیى چنین وانمود كرد كه براى سر و سامان دادن به وضع شهر و رسیدگى به عملكرد كارگزاران به بغداد آمده و چند روزى نیز به این امور پرداخت. آنگاه سندى بن شاهك را خواست و دستور قتل آن حضرت را به او ابلاغ كرد. سندى فرمان او را به جاى آورد.
امام موسى كاظم هنگام فرارسیدن وفات خویش از سندى بن شاهك خواست كه غلام او را كه در خانه عباس بن محمد بود، بر بالین وى حاضر كند. سندى گوید: از آن حضرت خواستم به من اجازه دهد كه از مال خود او را كفن كنم، اما او نپذیرفت و در پاسخ من فرمود: ما خاندانى هستیم كه مهریه زنانمان و مخارج نخستین سفر حجمان و كفن مردگانمان همه از مال پاك خود ماست و كفن من نیز نزد من حاضر است.
چون امام دعوت حق را لبیك گفت فقها و چهرههاى سرشناش بغداد را كه هیثم بن عدّى و دیگران نیز در میان آنها بودند، بر جنازه آن حضرتحاضر كردند تا گواهى دهند كه هیچ اثرى از شكنجه بر آن حضرت نیست و وى به مرگ طبیعى جان سپرده است. آنان نیز به دروغ به این امر گواهى دادند. آنگاه پیكر بىجان امام را بر كنار جِسر(پل) بغداد گذارده، ندا دادند: این موسى بن جعفر است كه به مرگ طبیعى جان سپرده است. بدو بنگرید. مردم دسته دسته جلو مىآمدند و در سیماى آن حضرت به دقت مىنگریستند.
در روایتى كه از برخى از افراد خاندان ابوطالب نقل شده، آمده است: «فریاد زدند این موسى بن جعفر است كه شیعیان ادعا مى كردند او نمى میرد. به جنازه او بنگرید.» مردم نیز آمدند و در پیکر آن حضرت نگریستند. گفتند: امام كاظم را در قبرستان قریش به خاك سپردند و قبرش در كنار قبر مردى از نوفلیین به نام عیسى بن عبدالله قرار گرفت.
احادیث امام كاظم (ع) در زندان به نقل از رسول الله (ص)
تعدادى از كتابهاى حدیث به اسم «مُسند» شناخته مىشود، معمولا مُسند به كتابى گفته مىشود كه احادیث آن با سند پیوسته به رسول خدا صلی الله علیه و آله برسد. بنابراین وقتى گفته مىشود «مسند امام موسى بن جعفر علیهماالسلام» مقصود كتابى است كه احادیث آن را امام هفتم علیهالسلام با سند و به توسط آباء و اجداد خود از رسول خدا نقل كرده باشد.
مسند امام موسى بن جعفر علیهماالسلام که شیوه متفاوت اطلاع رسانی و مبارزاتی این معصوم محبوس محسوب میشود، مجموعه 59 حدیث است كه در سالهاى 180 تا 182 هجری قمری كه امام در زندان سندى بن شاهك محبوس بودند، ابوعمران موسى بن ابراهیم مروزى به دیدار امام رفته و امام این احادیث را براى او بیان كرده است.
این احادیث از جهات گوناگون داراى اهمیت فراوان است. زیرا اولا در زندان بیان شدهاند، ثانیا تمام احادیث آن مستند به پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله است مگر این دوازده حدیث16 ، 21 ، 22 ،23 ،29 ، 32 ،37 ، 38 ،39 ، 42 ،43 ،57. و ثالثا محتوا و مضمون بلند آنها مخصوصا در موضوعات اخلاقى سبب شده است كه براى عموم مفید باشد. گرچه در كتابهاى رجالى از مذهب راوى این احادیث بحثى نشده است ولى از خود این احادیث و با توجه به مسند بودن آنها مىتوان مذهب راوى را كشف نمود و به خواست خداوند در شرح این احادیث از آن بحث خواهم نمود.
سند كتاب
این كتاب را شیخ ابوالمكارم مبارك بن محمد بن معمر بادرایى از ابوبكر احمد بن على بن حسن طرثیثى از ابوعبدالله حسین بن شجاع صوفى موصلى از ابوبكر محمد بن عبدالله بن ابراهیم شافعى از ابوعبدالله محمدبن خلف بنابراهیم بن عبدالسلام مروزى و او از ابوعمران موسى بن ابراهیم مروزى و او از امام هفتم علیه السلام نقل كرده است. این كتاب با كوشش آقاى محمدحسین حسینى جلالى مكررا در ایران و بیروت چاپ شده است.
احادیث
موسى بن ابراهیم مروزى گوید:موسى بن جعفر علیه السلام به من خبر داد، از پدرش جعفر بن محمد، از پدرش محمد بن على، از پدرش على بن الحسین، از پدرش حسین بن على، از پدرش على بنابیطالب (علیهمالسلام) كه فرمود:
رسول خدا صلی الله علیه و آله حدیث گفت مرا: «كسى به سن بلوغ نرسید مگر آن كه مرتكب خطایى شده است مگر عیسى بن مریم و مادرش مریم، و یحیى فرزند زكریا درود خدا بر آنان.»
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «كسى كه صبح كند و چیزى غیر از خداوند بزرگترین همت او باشد از خدا نباشد.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «كسى كه حدیثى را از من نقل كند در حالی كه مىداند آن دروغ است او یكى از دروغگویان است.»
متاسفانه حدیث چهارم از اصل كتاب ساقط شده است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله نهى كرد از آن كه مردى بین پدرى و فرزندش بنشیند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «بر هر مسلمانى روز جمعه سه چیز لازم است: غسل، مسواك، بوى خوش.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله از صداى آرام انسان خوشش مىآمد، و از كسى كه فریاد بلند دارد بدش مىآمد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله از فحش دادن به روزها و ساعتها و باد و خورشید و ماه و ستارگان نهى نمود.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «عُجب، عمل هفتاد سال را از بین مىبرد.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر كس به رزق اندك از خدا راضى باشد خداوند به عمل اندك از او راضى باشد.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «اگر دوست دارید نمازتان افزون گردد خوبانتان را مقدم بدارید.»
رسولخدا صلی الله علیه و آله فرمود: «قاضى عادل نخستین كسى است كه به بهشت فرا خوانده مىشود.»
آمدن رسول خدا با بوى خوش شناخته مىشد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «اطاعت كسى در نافرمانى خداى عزوجل جایز نیست.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر كس خود را فرزند غیرپدرش بداند روز قیامت با مشركان محشور مىگردد.»
على علیه السلام فرمود: «توانگرى یاور خوبى بر اطاعت خدا است.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر گاه خدا بندهاى را دوست بدارد گرفتارش مىكند تا تضرع او را بشنود.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر كس بر سر راه مسلمانان آنان را اذیت كند لعنت ملائكه بر او واجب است.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر گاه یكى از شما برادرش را دوست مىدارد نام و كنیه و لقب و نام قبیله او را سؤال كند.»
على علیه السلام فرمود: «كسى كه بر نمازهاى پنجگانه به جماعت محافظت كند نامش جزء غافلان نوشته نشود.»
على علیه السلام فرمود: «كسى كه نزد مردم توریه مىكند به چیزى كه خداوند خلاف آن را مىداند خدا نزد مردم خوارش خواهد كرد.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«شیطان هرگونه تلاشى را علیه انسان انجام مىدهد و وقتى بر او غلبه كرد در مال او عمل مىكند و هرگز نمىگذارد چیزى را در اطاعت خدا انفاق كند.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «كسى به شیطان نزدیك نشد مگر آن كه از خدا دور گردید.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «خداى رحمت كند كسى كه سخنى مىگوید تا بهرهاى از آن ببرد یا سكوت مىكند تا سالم بماند.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «خوبى كن به كسى كه اهل آن است و كسى كه اهل آن نیست، چون اگر او اهل نیكى نیست تو اهل آن مىباشى.»
على علیه السلام فرمود: «مصافحه دوستى را نگه مىدارد.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر كه بگوید: لا اله الا الله احدا صمدا لم یلد و لم یولد و لم یكن له كفوا احد، خدا چهل هزار هزار حسنه براى او مىنویسد.»
على علیه السلام فرمود: «مردمى بیایند كه به وسیله قرآن با شما مجادله كنند پس آنان را به سنت بگیرید، زیرا اصحاب سنت به كتاب خدا آشناترند.»
حسن و حسین (علیهماالسلام) جایزههاى معاویة بن ابى سفیان را نمىپذیرفتند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر كس از شما مىخواهد حجامت كند روز شنبه حجامتكند.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «به هر كس اذن براى دعا داده شود درهاى رحمت به رویش گشوده شود.»
على علیه السلام فرمود: «فال بد به كسى كه توكل بر خدا كند آسیب نمىرساند.»
على علیه السلام فرمود: «پیامبرى از پیامبران كه به او عزیر گفته مىشد گفت:
پروردگارا، منزهى، شان تو چه بزرگ و چه شگفت است! ابتداى تو از چه بوده است؟ سپس (به عنوان پشیمانى از سؤال خود) عزیر مقدارى خاك برداشته بر دهان خود ریخت. خداوند عزوجل به او وحى نمود: اى عزیر، دخالت در كار من نمودى، به عزت و جلال خود سوگند كه نام تو را از دیوان انبیاء محو مىكنم، پس تو همراه آنان ذكر نمىشوى.» (1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «نپرداختن دستمزد كارگر از گناهان كبیره است.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر گاه خداوند براى كسى خیر بخواهد او را در دین فقیه، و بیناى به عیوب خویش مىگرداند، و زاهد در دنیایش قرار مىدهد.»
على علیه السلام فرمود: «از نشانههاى نزدیكى قیامت جذام و شیوع بواسیر و مرگ ناگهانى است.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر كس درباره قدر صحبت كند روز قیامت آن را از او سؤال مىكنند، و هر كه صحبت نكند روز قیامت از او سؤال نشود.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هیچ پدرى فرزندش را به بهتر از ادب نیك تعلیم نداده است.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «گروهى روز قیامت دوست دارند كه از ثریا سقوط مىكردند اما امیر بر چیزى نمىشدند.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «دعاى سه گروه رد نمىشود: پیشواى عادل، روزهدار تا آن كه افطار كند، دعاى مظلوم.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر كه بگوید من عالم هستم او جاهل است.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر كه بگوید من در جهنمم پس او در جهنم است.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «بهترین اخلاق مومنان عفو است.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «امام به هر كس حد بزند همان حد، كفاره گناه اوست.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر كه برادر مسلمانش را عفو كند خدا او را عفو كند.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «خداى متعال گوید: بهشت بر كسى كه چشمانش را بگیرم واجب است.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «بهترین زنان كسى است كه هر گاه چیزى به او داده شود شكر كند و هر گاه منع شود صبر كند.»
على علیه السلام فرمود: «روز جمعه یك دینار صدقه بده، رسول خدا صلی الله علیه و آله این را پیش از جمعه از ما مىخواست.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «ایمان شناخت به قلب و اقرار به زبان و عمل به اندام است.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «فرد ایمان ندارد مگر آن كه ایمان به چهار چیز داشته باشد: شهادت دهد كه خدایى غیر از الله نیست، او تنهاست و شریكى ندارد، و من رسول خدا هستم كه مرا به حق مبعوث كرده، و ایمان به قدر داشته باشد چه خیر یا شر آن. و ایمان به مبعوث شدن پس از مرگ داشته باشد.» (2)
پىنوشتها:
1- از این حدیث استفاده مىشود كه تفكر در ذات خدا جایز نیست و تنها باید در اوصاف و افعال خدا بحث نمود.
2- همه احادیث این كتاب مثل سند اول از امام كاظم علیه السلام تا رسول خدا یا امیرالمؤمنین علیهماالسلام سند متصل دارند، و این سند طلایى (سلسلة الذهب) در همه آنها تكرار شده است، و ما فقط به ترجمه متن احادیث اكتفا كردیم.
چشم برندار ازم می پاشه زندگیم