0

ماجرای پاسخ نوجوانانِ اسیر ایرانی به صدام

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

ماجرای پاسخ نوجوانانِ اسیر ایرانی به صدام
جمعه 4 اردیبهشت 1394  7:59 PM

آن 23 نفر

محسن مؤمنی شریف، رییس حوزه هنری، درباره کتاب «آن بیست و سه نفر» گفت: موضوع این کتاب درباره ۲۳ نوجوان است که توانسته‌اند موضوع اسارت، سختی‌های آن و پاسخگویی به دشمن را مدیریت کنند.

تسنيم نوشت: ماجرای «آن بیست و سه نفر» اتفاقی است که نمونه‌اش در هیچ جنگی رخ نداده است." این نخستین جمله از کتاب خاطرات احمد یوسف‌زاده است که چندی پیش از سوی انتشارات سوره مهر روانه بازار کتاب شده است. کتاب، همان‌طور که راوی بر آن اذعان دارد، روایتی ناگفته و تاکنون تکرار نشده از جنگ هشت‌ساله عراق با ایران را در خود دارد که در نوع خود خواندنی است. کتاب نه روایتی داستانی و نه ماجرایی برخاسته از ذهن نویسنده است، «آن بیست و سه نفر» حکایتی است واقعی از زندگی 23 نوجوان که در عملیات بیت‌المقدس به اسارت درآمده‌اند. در حقیقت این کتاب سندی است از زندگی 23 رزمنده که سال‌های شیرین نوجوانی‌شان را در اسارتگاه‌های عراق گذراندند. نگاه به جنگ از قاب نوجوانی 17ساله، روایتی جدید از جنگ عراق با ایران است که بیش از هرچیزی تلخی و بی‌رحمی جنگ را تلنگر می‌زند.

کتاب با یک‌ پیش‌فصل مقدماتی و چهار فصل اصلی با نام‌های بهار، تابستان،‌ پاییز و زمستان آغاز می‌شود. یوسف‌زاده ابتدای آن را با خاطراتی از حضور خود و دو برادر دیگرش در جبهه آغاز می‌کند. در این بخش راوی خلاف بسیاری از آثار نوشته شده در این زمینه، روایت خود را از دوران کودکی و خانواده آغاز نمی‌کند، بلکه روایت‌هایی کوتاه اما خواندنی از فعالیت‌هایش در جبهه ارائه می‌دهد و سپس در خلال خاطرات جبهه، گریزی به دوران کودکی خود می‌زند و از خانواده و بیش از همه مادرش سخن به میان می‌آورد.

شاید وجود همین روایت‌های کوتاه و نه با جزئیات سبب می‌شود که مخاطب همذات‌پنداری لازم را با خانواده راوی نداشته باشد. وقتی نویسنده سخن از «اعزام» به میان می‌آورد و از احساس مادران رزمندگان، به‌ویژه مادر خودش، از کلمه «اعزام» و از علاقه مادرش به «آخرو» به میان می‌آورد، مخاطب احساسی کاملاً منطبق با احساس نویسنده در خود نمی‌یابد. اما با وجود همه این موارد، جریان سیال خاطرات در ذهن راوی را به‌خوبی می‌توان در شیوه روایت ماجرا دید، نویسنده ابتدا از جبهه شروع می‌کند و بعد به‌فراخور واقعه، گریزی به گذشته می‌زند. برهم زدن روایت خطی گاه باعث جذاب‌تر شدن خاطرات نیز می‌شود که نمونه آن را می‌توان در گریز راوی به خاطرات سال‌های دور در زمان نگهبانی در نیزار یادآورد؛ زمانی که نگهبان در سکوت نیزار به هر آنچه پیشِ‌روی اوست نگاه می‌‌کند و ذهنش در سراشیبی زمان به خاطراتی سرک می‌کشد که ناخودآگاه ذهنش را درگیر می‌کند.

روایت ماجرایی منحصر به فرد به‌روایت از احمد یوسف‌زاده

یوسف‌زاده در گفت‌وگو با خبرنگار فرهنگی تسنیم، با اشاره به چرایی نگارش خاطراتش و ویژگی‌های ادبی و موضوع «آن بیست و سه نفر» گفت: این اثر در خردادماه سال گذشته چند روز پس از پایان بیست و هفتمین دوره نمایشگاه کتاب تهران از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شد. علی‌رغم تلاش سوره مهر اثر به نمایشگاه کتاب نرسید، زیرا دوست داشتم در نمایشگاه حضور داشته باشد.

وی با بیان اینکه در این دوره چاپ جدید از اثر منتشر خواهد شد، ادامه داد: کتاب پس از چاپ کم‌کم جای خود را در محافل پیدا کرد. البته مردم پیش از انتشار کتاب با ماجرای واقعه حضور 23 نوجوان در جنگ آشنا بودند و مستندی که آقای جعفری ساختند و از شبکه‌های استانی پخش شد، این اطلاعات را بیشتر کرد، اما کتاب اطلاعات تکمیلی و جزئی‌تری را در اختیار علاقه‌مندان قرار می‌دهد. موضوع کتاب درباره اسارت 23 نوجوان 13 الی 17 ساله است که در دوران جنگ اسیر می‌شوند و وقایع متعددی برای اینها در آن زمان رخ می‌دهد.

 

 

«آن بیست و سه نفر»؛ از ماجرای حاج قاسم سلیمانی با اخراجی‌ها تا عکس یادگاری با صدام

یوسف‌زاده یادآور شد: در هیچ‌ جنگ دیگری چنین موضوعی را سراغ ندارید که 23 نوجوان اسیر شوند و بعد با فرمانده نیروی متخاصم که در زمان ما صدام حسین بود، ملاقات کنند و در حالی که صدام به آنها پیشنهاد آزادی بدهد، آنها برای عزت کشورشان پاسخ منفی دهند.

وی ادامه داد: در این کتاب از چگونگی ورودم به جبهه آغاز کردم و پس از آن به وقایع اسارت، چگونگی اسیرشدنم، ماجراهایی که برای ما اتفاق افتاد، دیدار با صدام، مقاومت رزمندگان و... پرداخته‌ام. نکته جالب در این خاطرات مقاومتی بود که بچه‌ها از خود نشان داده بودند. عراق می‌خواست از ما به‌عنوان ابزار تبلیغاتی استفاده کند و بگوید که دولت ایران بچه‌های کم‌سن‌وسال را به جبهه فرستاده است، اما بچه‌ها در برابر وعده‌های آنها برای انجام این کار مقاومت کردند.

یوسف‌زاده یادآور شد: خاطرات این سال‌ها را به‌محض آزاد شدن از اسارت و بازگشت به وطن نوشتم و در اثری با عنوان «پرچین راز» منتشر شد، اما قدرت اندک نویسندگی و نداشتن تجربه مانع از پرداختن خوب موضوع شده بود. تا اینکه پس از چند سال آزمون و خطا در عرصه نویسندگی، این اثر را نوشتم و به‌محض اتمام به نظرم رسید هم از جهت ساختار و طرز نویسندگی و هم از حیث نوع موضوع انتخاب شده، کتاب موفقی خواهد شد.

مؤمنی شریف: «آن بیست و سه نفر» خاطرات جوان‌مردانی است که در عین سن کم در میدان ایستادند

به‌گفته نویسنده، 22 نفر دیگر که همراه او در دوران اسارت بودند، این خاطرات را خاطراتی از خود در آن دوران می‌دانند و منتقدان نیز از نگارش این اثر استقبال کرده‌اند.

کتاب پس از انتشار، مورد توجه بسیاری از کتاب‌خوانان و اهل فن قرار گرفت. از موضوع این کتاب به‌عنوان موضوعی ناب و تکرارنشدنی در تاریخ جنگ یاد شده است که نگارش این خاطرات توانسته قسمتی از علاقه مردم ایران به امام(ره) و انقلاب و در عین حال خباثت رژیم بعث عراق را به تصویر بکشد.

محسن مؤمنی شریف، رئیس حوزه هنری، درباره این کتاب به خبرنگار تسنیم گفت: موضوع این کتاب درباره 23 نوجوان است که توانسته‌اند موضوع اسارت، سختی‌های آن و پاسخگویی به دشمن را مدیریت کنند. دشمن می‌خواست از آنها سوء استفاده تبلیغاتی کند و آنها را به تسلیم وادارد، اما این جوانان و نوجوانان به سرّ اقدامات آنها پی بردند و مقابلشان ایستادند.

وی ادامه داد: ملت ایران می‌تواند با خواندن این اثر و آثار مشابه آن به خود و فرزندانشان افتخار کنند و در خلال این قبیل خاطرات ببینند که ملت ایران هنگام دشمنی‌ها، قابلیت خود را نشان داده‌اند. ملت ایران با سطر سطر این قبیل آثار متوجه می‌شوند که یک ملت مقاوم‌اند و این نوجوانان، هرچند کم‌سن‌وسال بودند، اما جوان‌مردانی در عرصه نبرد بودند.

کتاب حاضر روایتی است غیر قابل انکار و سندی است از مظلومیت و در عین حال مقاومت مردم ایران در جنگ تحمیلی. در بخش‌هایی از این کتاب خاطراتی نقل می‌شود که با هنرمندی نویسنده، خواندنش حلاوتی دیگر به خود می‌گیرد. در بخش‌هایی از این اثر آمده است:

با اینکه یک سال پایین آمده بودم، فؤاد راضی نشد و دوباره با اشاره‌ای که به عراقی کرد کابل بالا رفت. با همه توان ناله و فریاد کردم، بلکه منصرف بشوند. اما اسماعیل که در فاصله فحاشی فؤاد سیگاری گیرانده بود، پک محکمی زد و سیگار سرخ‌شده را آورد که بگذارد روی صورتم ... دوباره همه چیز از اول شروع شد. این‌بار دیگر فؤاد که وقت زیادی برای سروکله زدن با من نداشت، کوتاه آمد و گفت: «اصلاً بگو چهارده سالمه. خوبه؟» فکر کردم موضوع آن‌قدرها هم مهم نیست که خودم را از بین ببرم. فکر درستی بود. باید خودم را خلاص می‌‌کردم. باید کوتاه می‌آمدم؛ اما نه آن‌قدر که حرف حرفِ فؤاد بشود. گفتم: «می‌گم پونزده سالمه».

 

 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها