0

در امتداد تاریکی (ماجراهای واقعی)

 
khodaeem1
khodaeem1
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 89277
محل سکونت : خراسان رضوی

زندان باز
پنج شنبه 19 مرداد 1396  10:38 AM

زندان باز!
 
 
هیچ کس دوست ندارد انسانی در زندان باشد و همه تلاش می کنند تا زندانیان راه درست زندگی را انتخاب کنند و به آغوش خانواده های خودشان بازگردند اما من اسناد و مدارک ایجاد مزاحمت ها، کتک کاری ها و خلافکاری های همسرم را جمع آوری کرده ام تا آن ها را نزد رئیس زندان ببرم که همسرم را از «زندان باز»  به داخل بند منتقل کند تا دیگر ...
زن 35 ساله درحالی که می گفت دیگر از اعمال و رفتارهای وحشتناک همسرم به ستوه آمده ام و حتی برای لحظه ای دیگر نمی توانم با او زندگی کنم، به کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: با اتمام تحصیلاتم در مقطع راهنمایی، ترک تحصیل کردم و در کنار مادرم امور خانه داری را آموختم. سه سال بعد و در حالی که 17 سال بیشتر نداشتم به خواستگاری «صابر» پاسخ مثبت دادم و این گونه دوران دیگری از زندگی ام آغاز شد اما اسب سفید آرزوهایم خیلی زود مرا زمین زد و همه رویاهایم را در آتش یأس و ناامیدی سوزاند چرا که همسرم در همان روزهای اول زندگی به سوی مواد مخدر کشیده شد و برای آن که بتواند هزینه ها و مخارج زندگی و اعتیادش را تامین کند به خرده فروشی مواد مخدر روی آورد درحالی که پسرم به دنیا آمده بود و من همه اوقاتم را با او می گذراندم. مدت زیادی از خلافکاری های شوهرم نگذشته بود که ماموران انتظامی منزلمان را محاصره و همسرم را به همراه مقادیری مواد مخدر دستگیر کردند. با آن که دادگاه او را به تحمل هشت سال زندان محکوم کرد اما من به پایش نشستم و نه تنها فرزندم را بزرگ کردم بلکه همه تلاشم را برای آزادی او به کار بردم. بالاخره صابر بعد از چند سال از زندان آزاد شد اما دوباره به خرید و فروش مواد مخدر روی آورد چرا که معتقد بود دیگر نمی تواند کار کند، این درحالی بود که چند سال از عمر فرزند دومم نیز می گذشت. همسرم به دلیل استفاده از مواد مخدر صنعتی و مشروبات الکلی از نظر روحی و روانی به هم ریخته بود، او به همه سوء ظن داشت و من و فرزندانم را به شدت کتک می زد تا این که بار دیگر دستگیر و این بار به تحمل پنج سال زندان محکوم شد ولی من که دیگر تحمل این همه سختی را نداشتم تصمیم گرفتم از «صابر» طلاق بگیرم . با این همه، سال گذشته مادر صابر سند منزلشان را به عنوان وثیقه به زندان سپرد تا همسرم در بند باز زندان باقی بماند و محکومیتش را به اتمام برساند اما او وقتی فهمید من قصد گرفتن طلاق از او را دارم به همراه یکی از برادرانش شروع به ایجاد مزاحمت و کتک زدن من کرد، شرارت های او به جایی رسید که چند ماه قبل خانه ام را به آتش کشید و همه لوازمم را که از سوی خیران به ما اهدا شده بود، به خاکستر تبدیل کرد. با این وجود هیچ کدام از همسایگان حاضر به دادن شهادت در دادسرا نشدند، آن ها می گفتند مردی که به زن و بچه اش رحم نکند هیچ گاه به ما رحم نمی کند! این درحالی است که همسرم و برادرش مرا تهدید به اسیدپاشی می کنند و معتقدند نباید آب خوش از گلویم پایین برود. آن ها چند روز قبل نیز به بهانه این که برادر دیگر همسرم مبلغی برای ثبت نام پسرم در مدرسه داده بود، من و فرزندم را به شدت کتک زدند. حالا هم من تاییدیه پزشکی قانونی مبنی بر ضرب و جرحم را گرفته ام تا این اسناد را به رئیس زندان نشان بدهم. باید اول صابر به داخل زندان برود تا من بتوانم منزل را بفروشم و در شهر دیگری ساکن شوم.
 
 
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی 

 

گفتم که خدا مرا مرادی بفرست ، طوفان زده ام راه نجاتی بفرست ، فرمود که با زمزمه ی یا مهدی ، نذر گل نرگس صلواتی بفرست

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها