زن 30 ساله در آرزوی جدایی از همسرش لحظه شماری می کند تا به قول خودش یک روز را با آرامش بگذراند. او در حالی که بیان می کند به خاطر 2 دخترم همه سختی ها را تحمل می کنم و کتک های بی رحمانه همسرم را به جان می خرم، به کارشناس اجتماعی کلانتری پنجتن مشهد گفت: 30 سال قبل در خانواده ای آشفته و فقیر، پا در این دنیای پر از آشوب گذاشتم. از روزی که چشم باز کردم جز بساط مواد مخدر و دود و دم چیزی در اطرافم ندیدم. پدرم اعتیاد شدیدی به مواد مخدر داشت و ما در یکی از مناطق آلوده شهر مشهد زندگی می کردیم، خیلی زود برادرانم نیز یکی پس از دیگری مسیر پدرم را در پیش گرفتند و به دام اعتیاد افتادند. آن ها آلات و ادوات استعمال مواد مخدر را در دست داشتند اما نمی توانستند هزینه های سنگین آن را تامین کنند. این گونه بود که تنها راه ساده به دست آوردن پول را در فروش مواد مخدر و سرقت دیدند. در حالی که فقر و اعتیاد در زندگی آشفته ما رخنه کرده بود، برادرانم نیز یکی پس از دیگری دستگیر و راهی زندان میشدند این در حالی بود که من هم بیمار شده بودم و توان ایستادن نداشتم. 9 سال بیشتر نداشتم که با قطع امید پزشکان ویلچرنشین شدم. در این شرایط تنها گریه ها و راز و نیازهای مادرم و توسل های او به ائمه(ع) موجب شد مدتی بعد پاهایم قدرت راه رفتن را باز یابد اما چون هنوز پای راستم می لنگید، به عنوان معلول تحت حمایت بهزیستی قرار گرفتم. تا این که هنگام رفت و آمدهایم به بهزیستی با رحمان آشنا شدم و با یکدیگر ازدواج کردیم. وضعیت خانوادگی «رحمان» بسیار آشفته تر از خانواده من بود چرا که مادر رحمان او و خواهرش را رها کرده بود و تنها چیزی که رحمان از مادرش به یاد داشت ارتباط او با مردان غریبه بود که صحنه های تلخ و زشتی را در خاطر او باقی گذاشته بود. ازدواج من و رحمان عاقبت خوشی نداشت چرا که او نیز معتاد بود و هنگامی که پولی برای تهیه مواد پیدا نمی کرد من و فرزندانم را به شدت کتک می زد به طوری که آثار آن ضربه ها هنوز هم در نقاط مختلف بدنم دیده می شود.
چند بار با کمک خیران او را به مرکز ترک اعتیاد بردم ولی دوباره مصرف مواد را آغاز می کرد . در این شرایط برای تامین هزینه های زندگی 2 بار عمل جراحی اهدای تخمک انجام دادم که بعد از آن به شدت دچار کم خونی شدم ولی مبلغ دریافتی ام برای مواد مخدر رحمان هزینه می شد یا مجبور بودم دیه شاکیانی را پرداخت کنم که او آن ها را مورد ضرب و جرح قرار داده بود. حالا هم در یکی از روستاهای حاشیه مشهد و در منزلی بدون امکانات اولیه بهداشتی در حالی زندگی می کنم که رحمان بیکار است و من تصمیم گرفته ام برای رهایی از این شرایط به مراکز قانونی اجاره رحم مراجعه کنم تا ...
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی