0

در امتداد تاریکی (ماجراهای واقعی)

 
khodaeem1
khodaeem1
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 89277
محل سکونت : خراسان رضوی

سرویس خصوصی!
دوشنبه 29 خرداد 1396  11:07 AM

سرویس خصوصی!
 
 

به تازگی از افغانستان به ایران بازگشته بودم که قابلمه و استکان هایم را برداشتم و برای فروش آن ها وارد کوچه پس کوچه های شهر شدم. هنوز مدت زیادی از این ماجرا نگذشته بود که ناگهان خودم را در محاصره نیروهای انتظامی دیدم و ...جوان 28 ساله افغانی که در ارتباط با پرونده قتل فجیع راننده 70 ساله توسط کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی دستگیر شده است، پس از آن که به سوالات تخصصی سرگرد نجفی (افسر پرونده) درباره این پرونده جنایی پاسخ داد به تشریح ماجرای زندگی اش پرداخت و گفت: مدت ها قبل به طور غیرقانونی وارد  ایران شدم و در منطقه زابل زندگی می کردم تا این که به اتهام اقامت  غیرمجاز در ایران دستگیر شدم و مرا به کشور خودم بازگرداندند. آن زمان در شغل سمساری فعالیت می کردم و کالاهای دست دوم را از ایران به افغانستان می بردم و در آن جا می فروختم. با آن که به قول معروف «رد مرز» شده بودم اما مدام به ایران رفت و آمد  می کردم و از شهرهای مختلف کالاهای دست دوم می خریدم. با این وجود حدود 7 سال قبل با یکی از بستگانم در افغانستان ازدواج کردم و اکنون 3 فرزند دارم. وقتی شرایط عبور از مرز برایم دشوار شد، به دنبال گذرنامه رفتم تا به طور قانونی وارد ایران شوم. این گونه بود که منزلی را در منطقه قلعه خیابان مشهد اجاره کردم و به کار «دوره گردی» مشغول شدم. این بار لوازم خانگی و ظرف و ظروف آشپزخانه را در کوچه پس کوچه های شهر به صورت نقدی و اقساطی می فروختم. وقتی مدت اقامتم در ایران به پایان می رسید چند روزی نزد خانواده ام بازمی گشتم و دوباره به صورت قانونی به ایران می آمدم تا به کارم ادامه دهم چرا که ما در افغانستان شرایط تحصیل نداشتیم و به همین خاطر من بی سواد هستم و کار دیگری نمی توانم انجام بدهم. روزها به همین ترتیب سپری می شد تا این که مدتی قبل با پیرمرد 70 ساله ای که مسافرکشی می کرد آشنا شدم واز او خواستم به عنوان سرویس خصوصی برای من کار کند. او هم قبول کرد و حدود یک هفته صبح ها مرا سوار می کرد و به مقصد می رساند. با  این وجود من حتی نام او را نمی دانستم و «حاجی» صدایش می کردم تا این که یک هفته بعد از این ماجرا روزی به من گفت به فردی 150 هزار تومان بدهکارم، تو 80 هزار تومان به من بده، بعد من کار می کنم و پول تو را پس می دهم. اول قبول نکردم ولی بعد گفتم پیرمرد است، کار می کند و پولم را پس می دهد. خودروی مدل پایین او همواره دچار نقص فنی می شد. آن روز هم به من گفت به تعمیرگاه می روم! ولی دیگر پاسخ تلفن هایم را نداد. من هم بعد از این موضوع و در تاریخ بیست و چهارم اردیبهشت امسال دوباره به افغانستان رفتم و پنجم خرداد به ایران بازگشتم. طبق معمول لوازم خانگی را برای فروش به کوچه پس کوچه های شهر برده بودم که ناگهان کارآگاهان پلیس آگاهی مرا دستگیر کردند.آن جا بود که فهمیدم پیرمرد راننده به قتل رسیده و جسد اورا داخل خودرواش به آتش کشیده اند ولی من از ماجرای قتل اطلاعی ندارم ...


ماجرای واقعی با همکاری پلیس آگاهی خراسان رضوی

 

گفتم که خدا مرا مرادی بفرست ، طوفان زده ام راه نجاتی بفرست ، فرمود که با زمزمه ی یا مهدی ، نذر گل نرگس صلواتی بفرست

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها