از صحبت های خواهرم فهمیدم او در محل کارش با مرد جوانی آشنا شده و به دنبال یک اعتماد بی جا همه اسرار و مشکلات خصوصی خود و همسرش را برای آن مرد مرموز فاش کرده است او هم که در پی تصاحب خواهرم و زندگی مرفه اش بود با فیلم برداری از کارهای شوهر خواهرم چون موریانه ای به زندگی آن ها افتاد و در نهایت نیز خواهرم و دخترش را به آتش کشید در حالی که او قصد قتل شوهر خواهرم را داشت ...
این ها بخشی از اظهارات خواهری داغدار است که تلاش کرد تا از فاجعه طلاق در زندگی خواهرش جلوگیری کند. او که هنوز در غم از دست دادن خواهر و خواهرزاده اش سیاه پوش بود به کارشناس اجتماعی کلانتری سناباد مشهد گفت: وقتی پدرم به خاطر موقعیت شغلی اش به مشهد منتقل شد همه خواهران و برادرانم سر و سامان گرفتند به طوری که خواهر قبل از من نیز با پسر خوبی ازدواج کرد و هر دو نفر به خاطر موقعیت شغلی خوبی که داشتند از نظر مالی بی نیاز بودند. با تولد دومین فرزندشان زندگی آن ها شکل زیباتری به خود گرفت و من به عنوان خاله بچه ها از دیدن آن ها و شادی و طراوتشان لذت می بردم اما طولی نکشید که در میان همین رفت و آمدها احساس کردم روابط خانوادگی خواهرم به سردی گراییده است به طوری که از درد دل های فرزند بزرگشان فهمیدم اوضاع خراب تر از آن چیزی است که من تصور می کنم. وقتی دلیل این رفتارها را از خواهرم پرسیدم باورم نمی شد که او قصد جدایی از همسرش را دارد. چرا که زندگی آن ها از دور خیلی قشنگ بود خواهرم در برابر اصرارهای من گفت همسرش به سمت زنان خیابانی کشیده شده و با تهیه یک خانه مجردی اوقاتش را در آنجا می گذراند و همین موضوع به درگیری ها و مشاجرات شبانه آن ها تبدیل شده است! خواهر داغدار ادامه داد در حالی که سعی می کردم دید خواهرم را نسبت به زندگی اش عوض کنم تازه فهمیدم که او نیز در محیط کارش به مردی علاقه مند شده است که 10 سال با او اختلاف سنی دارد. بزرگ ترین مشکل خواهرم و همسرش این بود که آن ها به همه اعتماد می کردند و راز و رمز زندگی شان را با هر کسی در میان می گذاشتند. وقتی متوجه شدم خواهرم همه مشکلات زندگی اش را برای همکارش فاش کرده است تلاش کردم که او را از خطر این مرد مرموز آگاه کنم اما متاسفانه خواهرم به وی اعتماد کرده و او را به درون زندگی خود راه داده بود. آن مرد مرموز از همه کارهای شوهر خواهرم فیلم برداری می کرد و با نشان دادن آن فیلم ها به خواهرم برای به هم ریختن زندگی آن ها تلاش می کرد. چند بار از خواهرم خواستم پای آن مرد مرموز را از زندگی اش قطع کند ولی خواهرم حتی از او به عنوان میانجی در حل و فصل مشکلات خانوادگی اش استفاده می کرد به همین خاطر من دیگر دخالتی نمی کردم به طوری که خواهرم با دوست خود و دامادمان با زنان دیگر در اینترنت و خانه های خلوت روزگار را سپری می کردند تا این که ماجرای تلفن های مشکوک و تهدیدهای فردی ناشناس که به ریز و درشت زندگی آن ها آگاه بود این وضعیت را آشفته تر کرد در این شرایط خواهرم به دلیل ترس از آن مرد مشکوک کلید یدکی منزلش را به همکار مرموزش داد تا دورادور مواظب آن ها باشد در حالی که نمی دانست تلفن های مشکوک نیز کار همان همکار کلاشش بود. وقتی به این موضوع پی بردیم که آن مرد مرموز به قصد کشتن شوهر خواهرم خانه آن ها را به آتش کشید غافل از این که در این جنایت هولناک خواهرم و دخترش جان باختند و ...
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی