طمع برای ارثیه!
چهارشنبه 6 اردیبهشت 1396 12:07 PM
دلبستگی به مال دنیا به جایی رسیده است که دیگر حتی دختر هم به مادر بیوه اش رحم نمی کند! نمی دانم چرا روزگار من پس از پشت سر گذاشتن آن همه سختی و تلخی ، امروز به این جا رسیده است که دخترم با همدستی همسرش، نقشه ای بی شرمانه کشیده اند تا ... .
زن 61ساله که در پی شکایت دخترش، به اتهام جعل اسناد به کلانتری احضار شده بود، در حالی که عنوان می کرد «نتوانستم دخترم را درست تربیت کنم و او امروز به موجودی بی عاطفه تبدیل شده است»، به کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: وقتی در مقطع ابتدایی ترک تحصیل کردم، در کنار مادرم ماندم تا امور خانه داری را فرا بگیرم. سال ها بعد به خواستگاری «کرامت» پاسخ مثبت دادم و زندگی مشترکمان در حالی آغاز شد که از مال دنیا هیچ نداشتیم. بالاخره با کمک های ناچیز اطرافیان، مقداری از لوازم ضروری زندگی را تهیه کردیم و در خانه اجاره ای کوچکی به زندگی عاشقانه خود در زیر یک سقف ادامه دادیم تا این که همسرم به عنوان کارگر خدماتی و نظافتی در شهرداری استخدام شد. آرام آرام برخی از اقلام ضروری و موردنیاز را هم خریداری کردیم، به طوری که دیگر مشکل خاصی برای تأمین مایحتاج زندگی مان نداشتیم.
سال ها بعد با کمک یکدیگر و صرفه جویی در هزینه های اقتصادی، توانستیم زمینی را در حاشیه شهر خریداری کنیم که بعدها با احداث یک بولوار در آن منطقه، زمین ما در حاشیه بولوار قرار گرفت و دارای ارزش شد. ما که پولی برای ساخت آن نداشتیم، تصمیم گرفتیم خودمان خانه و مغازه ای در آن جا احداث کنیم. این بود که تنها یک بنا استخدام کردیم و من تک تک آجرهای این ملک را به دست بنا دادم و همسرم نیز به عنوان کارگر، شبانه روز زحمت کشید تا این ساختمان را به پایان رساندیم. بعد از آن، همسرم به خاطر آن که به بیماری سختی دچار شده بود، در حضور سه تن از بستگانمان این ساختمان را با نوشتن قولنامه ای به من واگذار کرد. او می گفت همسر دختر کوچکم (نادره) فرد طمع کاری است و احتمال دارد بعد از مرگ من، تو را از این ساختمان بیرون کند. اگرچه آن روز گریه کردم و همسرم را مورد سرزنش قرار دادم، اما «کرامت» گفت اگر زنده ماندم ساختمان را به طور رسمی به نام شما سند می زنم، ولی چند ماه بعد همسرم فوت کرد و من که تنها مانده بودم با اجاره مغازه ها زندگی می کردم. البته هنوز یک هفته از مرگ همسرم نگذشته بود که «نادره» از من به خاطر ارث و میراث شکایت کرد، حتی همسرش به او اجازه نداد در مراسم چهلم پدرش شرکت کند. آن ها چندین بار من پیرزن را به دادگاه و پاسگاه کشاندند ولی هر بار خودشان محکوم شدند.
تا این که یک بار وقتی برای مدتی به شهرستان رفتم، آن ها بدون اجازه من مغازه ها را اجاره دادند که با شکایت من، دخترم به حبس محکوم شد اما عاطفه مادری اجازه نداد جگرگوشه ام را پشت میله های زندان ببینم. به همین خاطر، باز هم گذشت کردم چراکه من مادرم! و نمی توانم رنج کشیدن فرزندم را تحمل کنم اما باز هم او از من شکایت کرده و ادعا می کند قولنامه ای که همسرم در حضور بستگانمان نوشته، جعلی است و دوباره مرا به دادگاه کشانده است. حالا هم مانده ام که آیا یک مادر می تواند حق دیگر فرزندانش را تضییع کند... ؟
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
گفتم که خدا مرا مرادی بفرست ، طوفان زده ام راه نجاتی بفرست ، فرمود که با زمزمه ی یا مهدی ، نذر گل نرگس صلواتی بفرست