0

در امتداد تاریکی (ماجراهای واقعی)

 
khodaeem1
khodaeem1
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 89277
محل سکونت : خراسان رضوی

چشمانم اشتباه نمی‌کند!!
سه شنبه 29 فروردین 1396  9:39 PM

چشمانم اشتباه نمی‌کند!!
 
 
شبکه های اجتماعی زندگی آرامم را به هم ریخت و اعتماد بین من و همسرم را از بین برد تا جایی که او برای اولین بار در طول 19 سال زندگی مشترک مرا زنی «نانجیب» خواند. آن روز همسرم تصاویری زشت و زننده که در شبکه های اجتماعی می چرخید را نشانم داد که با دیدن آن ها خشکم زد و...
زن 37 ساله به همراه همسر 40 ساله اش وارد کلانتری شد و در حالی که عنوان می کرد امروز تنها چشم امیدم به تخصص نیروهای انتظامی است تا راز این معمای عجیب را فاش کنند و زندگی مرا نجات دهند، به کارشناس اجتماعی کلانتری الهیه مشهد گفت: وقتی با «عبدالرحیم» ازدواج کردم دختر نوجوانی بیش نبودم. آن روزها در روستا زندگی می کردیم و به دور از هیاهو و فناوری های نوین، خوشبختی و سعادت را در آغوش می گرفتیم.
16 سال از زندگی مشترکمان می گذشت که با مرگ ناگهانی پدرشوهرم، ارثیه چشمگیری به همسرم رسید و زندگی ما متحول شد. دیگر زندگی در محیط روستا برایمان بسیار کوچک بود تا این که تصمیم گرفتیم با فروش ملک و املاکمان به مشهد مهاجرت کنیم. همسرم یک واحد آپارتمانی، خودرو و یک دربند مغازه در مشهد خرید و کار و کاسبی به راه انداخت. طولی نکشید که از وضعیت مالی خوبی برخوردار شدیم و بهترین لوازم زندگی را برای منزلمان خریدیم. در این میان من هم با خرید یک دستگاه گوشی گران‌قیمت وارد شبکه های اجتماعی شدم و با دوستانم در مورد مسائل مختلف گفت و گو می کردیم. علاقه شدید من به شبکه های اجتماعی موجب شد تا «عبدالرحیم» نیز وارد گروه های اجتماعی شود. روزها به همین ترتیب می گذشت تا این که حدود 8 ماه قبل همسرم سراسیمه و غضب آلود وارد خانه شد و در حالی که دستانش از شدت خشم می لرزید، فریاد زد: خوب شد که تو را شناختم! تو زن نجیبی نیستی! در حالی که مات و مبهوت مانده بودم، او تصاویری زشت و زننده را در یکی از شبکه های اجتماعی نشانم داد و گفت این عکس های شرم آور تو نیست؟! با دیدن آن عکس ها درجا میخکوب شدم. باورم نمی شد، آن تصاویر خیلی به من شباهت داشت. هرچه سوگند خوردم که آن عکس ها مربوط به من نیست، همسرم باور نمی کرد. عبدالرحیم می گفت تصاویر را به چند عکاس حرفه ای نشان داده است و آن ها فتوشاپ نشده اند. آن روز همسرم برایم شرط گذاشت و گفت: اگر این عکس ها مربوط به تو باشد باید بدون هیچ گونه حق و حقوقی از زندگی ام خارج شوی و حضانت دختر 17 ساله و پسر 6 ساله ام را به من واگذار کنی و اگر این گونه نباشد من نیمی از دارایی ام را به نام تو ثبت می کنم، چرا که این تصاویر را یکی از دوستان نزدیکم برایم ارسال کرده است و دیگر اعتمادی به تو ندارم.
زن جوان ادامه داد: نیروهای تخصصی پلیس با بررسی های کارشناسی تصاویر موجود، در یک نامه رسمی اعلام کردند این عکس ها شباهتی به من ندارد، اما همسرم قانع نشده است و ادعا می کند چشمانش اشتباه نمی کند! او می گوید به فرض این که تصاویر مربوط به تو نباشد باز هم باید پاسخگوی دیگر کارهایت در شبکه های اجتماعی باشی! چرا که دیگر بی اعتمادی در زندگی ام موج  می‌زند.
زن جوان گفت: اکنون زندگی من در حالی در آستانه نابودی قرار گرفته است که همسرم همچنان در شبکه ها و گروه های اجتماعی سیر می کند و...
 
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

 

گفتم که خدا مرا مرادی بفرست ، طوفان زده ام راه نجاتی بفرست ، فرمود که با زمزمه ی یا مهدی ، نذر گل نرگس صلواتی بفرست

تشکرات از این پست
siryahya
دسترسی سریع به انجمن ها