0

در امتداد تاریکی (ماجراهای واقعی)

 
khodaeem1
khodaeem1
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 89277
محل سکونت : خراسان رضوی

خودزنی برای عقده گشایی
یک شنبه 28 آذر 1395  11:27 AM

خودزنی برای عقده گشایی
 
 
برای آن که وحشتی در دل دیگران ایجاد کنم و به آن ها بفهمانم که از خون و خون ریزی ترسی ندارم، شیشه های شکسته را به  دست گرفتم و در حالی که لخت می شدم، اقدام به خودزنی می کردم تا این گونه عقده هایم را خالی کنم. شرور معروف به «امیر ترکه» و «امیر غربت» که توسط پلیس اطلاعات و امنیت خراسان رضوی دستگیر شده است پس ازپاسخ به سوالات قضایی و تخصصی قاضی دشتبان درباره جرایم و شرارت هایش به تشریح ماجرای زندگی اش پرداخت و گفت: 10 سال قبل بود که پدر و مادرم به دلیل اختلافات شدید خانوادگی از یکدیگر جدا شدند و هرکدام به  دنبال زندگی خودشان رفتند. مادرم در بولوار دوم طبرسی و به همراه خواهر 15 ساله ام زندگی می کند و من نیز که کوچک ترین پسر خانواده هستم نزد پدرم در منطقه خواجه ربیع زندگی می کنم.  سه خواهر و سه برادر دارم که به جز خواهر کوچکم بقیه ازدواج کرده اند. این درحالی است که پدر و برادرهایم به مواد مخدر اعتیاد دارند و من هم قرص های مخدر مانند ترامادول استفاده می کنم. پس از جدایی پدر و مادرم دیگر راهنمایی در زندگی نداشتم و هر طور که می خواستم رفتار می کردم. چاقوکشی و دعوا و مشروب خواری تنها بخشی از خلاف هایم بود در واقع از کلاس اول راهنمایی که ترک تحصیل کردم به کارهای خلاف روی آوردم و به همراه دوستانم در بیابان های محله «مهر مادر» به مشروب خواری می پرداختم. همیشه چاقویی را که دوستم هدیه داده بود به همراه داشتم و می خواستم با قدرت نمایی عقده هایم را خالی کنم چرا که نداشتن خانواده و فرزند طلاق بودن برای من عقده ای بزرگ بود که نمی توانستم آن را تحمل کنم و همواره با این سوال دست و پنجه نرم می کردم که چرا من نباید خانواده ای داشته باشم؟ دو سال قبل پس از یک نزاع خونین که با چاقوکشی همراه بود برای اولین بار دستگیر و روانه زندان شدم ولی با وجود آن که شش ماه از عمرم را پشت میله های زندان گذراندم ، دست از کارهای خلاف برنداشتم و همچنان به قدرت نمایی و ایجاد رعب و وحشت در دل دیگران ادامه دادم این درحالی بود که پدرم گاهی مجبور می شد پول مواد مخدرش را به من بدهد چرا که من بیکار بودم و باید هزینه هایم را تامین می‌کردم از مدت ها قبل افراد زیادی با عناوین متعدد از من شکایت کردند و چندین پرونده در دادسرا دارم اما مدام فرار می‌کردم تا به دیگران بفهمانم شکایت هایشان فایده‌ای ندارد. روزهای زندگی من به همین ترتیب می گذشت تا این که یک سال قبل با دختری در راه مدرسه اش آشنا شدم. از آن روز به بعد هر روز سر راهش قرار می گرفتم چرا که او را از کودکی می شناختم ما از طریق نامه با یکدیگر در ارتباط بودیم تا این که حدود سه ماه قبل از آن دختر خواستگاری کردم و صیغه محرمیت بین ما جاری شد ولی به خاطر این که راهنمای درستی در زندگی نداشتم باز هم به مشروب خواری وکارهای خلاف ادامه می دادم تا این که چند روز قبل خودروی یکی از اهالی محل را تخریب کردم و شیشه هایش را شکستم و پس از آن نیز یک دعوای دیگر به راه انداختم و اکنون   یکی از شاکیانم مدعی است که مرکز اجاره ای ترک اعتیاد او را به آتش کشیده اند در حالی که آن جا فقط یک قمارخانه بود و ...
 
 
ماجرای واقعی براساس یک پرونده قضایی

 

گفتم که خدا مرا مرادی بفرست ، طوفان زده ام راه نجاتی بفرست ، فرمود که با زمزمه ی یا مهدی ، نذر گل نرگس صلواتی بفرست

تشکرات از این پست
siryahya
دسترسی سریع به انجمن ها