0

در امتداد تاریکی (ماجراهای واقعی)

 
khodaeem1
khodaeem1
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 89277
محل سکونت : خراسان رضوی

آشتی!
شنبه 20 آذر 1395  1:09 PM

آشتی!
 
 

امروز خیلی خوشحالم بالاخره همسرم متوجه اشتباهاتش شد و به جای سختگیری و لجبازی با فرزندانم که در شرایط روحی خاصی قرار دارند، تصمیم گرفت به آن ها کمک کند تا راه درست زندگی را بیابند و... .زن 40 ساله ای که به عنوان میانجی در پرونده شکایت همسرش از پسر 14 ساله اش وارد کلانتری شده بود در حالی که عنوان می کرد جلسات مشاوره موجب شد تا همسرم دست از لجبازی هایش بردارد به کارشناس اجتماعی کلانتری جنوبی مشهد گفت: حیدر برادر شوهر خواهرم بود و من هیچ علاقه ای به او نداشتم چرا که او مرد زورگویی بود و برای به دست آوردن آن چه که می خواست همه اطرافیان را تحت فشار قرار می داد. این در حالی بود که بر اثر رفت و آمدهای فامیلی و خانوادگی او به من علاقه مند شده بود حیدر برای رسیدن به هدفش، خواهرم و خانواده اش را زیر فشار گذاشته بود تا این که مجبور شدم علیرغم میل باطنی خودم با او ازدواج کنم. من به خاطر 2 فرزند کوچکم همه کارهای او را تحمل می کردم اما وقتی فرزندانم به سن نوجوانی رسیدند درگیری های حیدر با آن ها شروع شد. دختر 17 ساله و پسر 14 ساله ام دریک شرایط سنی خاص قرار داشتند و نمی توانستند با سختگیری های بی اندازه پدرشان کنار بیایند. اگر چه دخترم دیگر به دعواها و فریادهای پدرش عادت کرده بود و سعی می کرد در برابر رفتارهای خشن پدرش سکوت کند اما پسرم مدام با او درگیر می شد و بیشتر اوقاتش را با دوستانش می گذراند. او دیگر از خانواده بریده و از مدرسه هم بیزار شده بود به همین دلیل هم ترک تحصیل کرد و همه اوقاتش را در بیرون از منزل می گذراند. دعوا و درگیری های او و پدرش به حدی رسید که پسرم دو بار دست به خودکشی زد و تا سرحد مرگ پیش رفت. صحبت و نصیحت های من نیز برای احترام گذاشتن به پدرش نتیجه ای نداد تا این که همسرم او را از خانه بیرون کرد. پسرم نیز خانه را ترک کرد و نزد برادر کوچک من رفت که در یک خانه مجردی زندگی می کرد. چرا که بعد از مرگ مادرم، او نتوانست با نامادری کنار بیاید و به همین خاطر نیز در یک منزل مجردی اجاره ای زندگی می کرد. هنوز مدتی از این ماجرا نگذشته بود که یک شب وقتی من و دخترم خانه را ترک کرده بودیم، پسرم وارد خانه شده بود و برای انتقام از پدرش بسیاری از لوازم منزل را شکسته بود. او پس از تخریب شیشه های ماشین پدرش از محل فرار کرده بود که با شکایت همسرم رو به رو شد تا قانون او را مجازات کند. از سوی دیگر نیز دخترم در مدرسه مورد مشاوره قرار گرفته بود چرا که با مشکلات روحی و افت تحصیلی دست و پنجه نرم می کرد. در این حال بود که همسرم نیز در کلانتری مورد مشاوره قرار گرفت و پس از آن اجازه داد تا پسرم به خانه بازگردد. او مغازه ای را برایش رهن کرد تا کاسبی کند. دخترم نیز شرایط روحی مناسبی دارد و هم اکنون آرامش به زندگی ما بازگشته است.


ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

 

گفتم که خدا مرا مرادی بفرست ، طوفان زده ام راه نجاتی بفرست ، فرمود که با زمزمه ی یا مهدی ، نذر گل نرگس صلواتی بفرست

تشکرات از این پست
siryahya
دسترسی سریع به انجمن ها