0

در امتداد تاریکی (ماجراهای واقعی)

 
khodaeem1
khodaeem1
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 89277
محل سکونت : خراسان رضوی

توهم !
شنبه 15 آبان 1395  1:37 PM

توهم!
 
 

نمی دانم چه کاری برای پسرم انجام بدهم تا او از این بلایی که به سرش آمده نجات یابد ،آیا می شود برای سلامتی کامل او کاری کرد یا نه؟ و...زن میانسال که مضطرب و نگران آینده پسرش بود درباره چگونگی معتاد شدن فرزندش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی جنوبی مشهد گفت: من در یک خانواده مذهبی بزرگ شدم و پدرم شغل کم درآمدی داشت. ما 2 خواهر بودیم که خواهر بزرگ ترم بعد از ازدواج دچار اختلافات شدید خانوادگی شد و با طلاق از همسرش، به خانه پدرم بازگشت. پدرم از این موضوع خیلی ناراحت بود. آن زمان من 17 سال بیشتر نداشتم که اصغر از یک خانواده مومن و باآبرو به خواستگاری ام آمد. خانواده او مورد اعتماد همسایگان و کسبه محل بودند. از این رو اصغر که مورد تایید همه بود نظر پدرم را جلب کرد و من به او پاسخ مثبت دادم. خیلی زود ما زندگی زیر یک سقف را آغاز کردیم. همسرم همانند پدرش مردی سختگیر و مقتدر بود و در تصمیم گیری هایش با کسی مشورت نمی کرد. مدت زیادی از جشن ازدواجمان نگذشته بود که صاحب فرزند شدیم. در این میان پدر همسرم اجازه اظهارنظر به مرا هم نمی داد و حتی اسم فرزندانم را نیز خودش انتخاب کرد. زمان به سرعت برق و باد می گذشت و ما تا چشم به هم زدیم صاحب 4 فرزند شده بودیم. همسرم همچنان به تبعیت از پدرش سخت گیری هایی در تربیت فرزندانم داشت. با بزرگ شدن بچه ها و قرار گرفتن هر کدام از آن ها در یک موقعیت سنی، اخلاق و رفتار همسرم تغییری نمی کرد و با مخالفت در مقابل نظرات و عقاید فرزندانم خودش را درگیر مشکلاتی می کرد و هر روز فاصله عاطفی بین او و فرزند بزرگم بیشتر می شد در حالی که پسرم اعتقاد داشت پدرش او را درک نمی کند، ارتباط خود را با دوستانش بیشتر کرد به طوری که بیشتر وقتش را در بیرون از خانه می گذراند. همسرم در مقابل روحیه حساس و شکننده فرزندانم تنبیه های سختی را برایشان در نظر می گرفت  اگر طبق نظر او رفتار نمی کردند آن ها را از امکانات مورد نیازشان محروم می کرد و این موضوع باعث تنش بین همسر و فرزندانم می شد تا جایی که غفلت ما از پسر بزرگم او را درگیر اعتیاد کرده بود و زمانی متوجه موضوع شدیم که پسرم دچار توهمات روحی و روانی زیادی شده بود. او بر اثر مصرف شیشه و موادمخدر صنعتی خودزنی می کرد و رفتارهای عجیب و باور نکردنی داشت. من که در فکر سر و سامان دادن پسرم بودم در مواجهه با این ماجرا دچار ناراحتی های شدیدی شدم که تحمل آن برایم خیلی دشوار است. پسرم آن قدر در توهمات به سر می برد که مجبور شدیم او را به مرکز درمانی ببریم تا معالجه شود. حالا هم مشخص نیست که پسرم سلامتی اش را به دست می آورد یا نه! این در حالی است که رفتارهای خشن همسرم را عامل این بدبختی می دانم و در آرزوی دامادی پسرم خودم را ملامت می کنم! و...


ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

 

گفتم که خدا مرا مرادی بفرست ، طوفان زده ام راه نجاتی بفرست ، فرمود که با زمزمه ی یا مهدی ، نذر گل نرگس صلواتی بفرست

تشکرات از این پست
siryahya
دسترسی سریع به انجمن ها