0

در امتداد تاریکی (ماجراهای واقعی)

 
khodaeem1
khodaeem1
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 89277
محل سکونت : خراسان رضوی

بلند پروازی میلیاردی
چهارشنبه 12 آبان 1395  7:17 PM

بلند پروازی میلیاردی
 
 

سخت ترین لحظه زندگی ام را وقتی لمس کردم که مقابل چشمان نگران همسر و فرزندم دستبند بر دستانم گره خورد....
زن جوان که با چهره ای رنگ پریده و بغض در گلو مانده اش مات و مبهوت به دستبندهای آهنین قفل شده در دستانش خیره شده بود به کارشناس و مددکار اجتماعی کلانتری سجادمشهد گفت: خیلی پشیمانم اما کاری از دستم ساخته نیست. من با بلندپروازی ها و خواسته های نامعقولم زندگی ام را نابود کردم. آن زمان همسرم تاکید داشت که با توجه به این که امکانات و سرمایه کافی برای فعالیت اقتصادی ندارم خودم را درگیر نکنم اما تصور من این بود که باید در زندگی دست به هر کاری بزنی تا درآمد بیشتری کسب کنی و در حسرت داشتن چیزی نباشی! از این رو تصمیم گرفتم یک محیط آموزشی تاسیس کنم ولی برای این کار به سرمایه نیاز داشتم این بود که به یکی از دوستانم پیشنهاد شراکت دادم ولی او پیشنهادم را نپذیرفت و این کار را نوعی ریسک دانست. در عین حال دوستم فردی را معرفی کرد که وام با بهره بالا می داد. به خاطر این که در شروع کار کم نیاورم قبول کردم و در قبال دریافت 20 میلیون تومان وام 40 میلیون تومان سفته دادم و این موضوع را از همسرم پنهان کردم و مدعی شدم که شریک و پس انداز دارم! با این دروغ بزرگ در حالی کارم را شروع کردم که تجربه کافی در این باره نداشتم. از سوی دیگر، چشم و هم چشمی و ظاهرسازی هایم باعث شد تا هر بار مبالغ بیشتری وام بگیرم و دو برابر آن را سفته بدهم اما از این غافل بودم که چه دامی برای گرفتاری و بدبختی ام پهن شده است. مدت زیادی از تاسیس شرکت نگذشته بود که با کسری های زیادی روبه رو شدم چرا که درآمد شرکت خوب نبود و من حتی نمی‌توانستم حقوق کارکنان شرکت را بپردازم. روزها به همین ترتیب می گذشت و من هر روز باید مبالغ زیادی بابت سود وام هایم می پرداختم. این در حالی بود که مرد رباخوار پولش را طلب می کرد و من هم که هیچ پس اندازی نداشتم مهلت چند ماهه خواستم اما او فقط پول می خواست و مرا نیز تهدید می کرد که سفته هایم را به اجرا می گذارد. زمانی که مبلغ سفته ها را حدود یک میلیارد تومان عنوان کرد دنیا روی سرم خراب شد. آنجا بود که گفتم روز مرگم فرارسیده است من چگونه و از کجا می توانم این مبلغ هنگفت را بپردازم؟! تمام سرمایه زندگی من و همسرم 400 میلیون تومان هم نمی شود!
در فکر چاره ای برای حل این مشکل بودم که یک روز صبح ناگهان با ماموران انتظامی روبه رو شدم. آنجا بود که فهمیدم مرد رباخوار حکم جلب مرا گرفته است تا بدهکاری هایم را بپردازم. وقتی حلقه های قانون بر دستانم گره خورد احساس کردم با بلندپروازی هایم خودم را خوار و ذلیل کرده ام. این گونه بود که داخل خودروی پلیس نشستم تا قانون تکلیف مرا مشخص کند حالا هم نمی دانم که...


ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

 

گفتم که خدا مرا مرادی بفرست ، طوفان زده ام راه نجاتی بفرست ، فرمود که با زمزمه ی یا مهدی ، نذر گل نرگس صلواتی بفرست

تشکرات از این پست
amirali123 siryahya
دسترسی سریع به انجمن ها