0

در امتداد تاریکی (ماجراهای واقعی)

 
khodaeem1
khodaeem1
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 89277
محل سکونت : خراسان رضوی

در جست و جوی کلاهبردار
چهارشنبه 24 شهریور 1395  1:05 PM

در جست و جوی کلاهبردار
 
 

فکر می کردم شاهین خوشبختی بر شانه هایم نشسته است و خیلی زود مسیر پولدار شدن را طی می کنم. آن قدر نقشه های مختلف برای ثروتم می کشیدم که فراموش کرده بودم اموال و دارایی را باید از راه حلال و زحمت کشی به دست آورم، این گونه بود که برای شراکت با آن مرد پولدار به دنبال وام رفتم و ...جوان 22 ساله ای که برای اعلام شکایت از مرد کلاهبردار دست به دامان قانون شده بود در حالی که عنوان می کرد وسوسه ثروتمند شدن مرا به روز سیاه نشاند به تشریح ماجرای وام 20 میلیونی پرداخت و به کارشناس اجتماعی کلانتری طبرسی جنوبی مشهد گفت: وقتی در مقطع راهنمایی ترک تحصیل کردم به پیشنهاد پدرم در یک تعمیرگاه موتورسیکلت مشغول کار شدم. پدرم می گفت: حالا که به درس و مدرسه علاقه نداری باید هنری بیاموزی تا در آینده دست نیاز به سوی هر کس و ناکسی دراز نکنی. پدرم معتقد بود تنها آموختن هنر است که می تواند آینده، شغل و سعادت انسان را تضمین کند این بود که من هم با علاقه به کار  تعمیرات موتورسیکلت ادامه دادم تا این که به یک استادکار حرفه ای تبدیل شدم. وقتی از خدمت سربازی به مشهد بازگشتم بلافاصله مغازه ای اجاره کردم و با خرید لوازم و ابزار، تعمیر موتورسیکلت را آغاز کردم. خیلی زود کارم رونق گرفت و از این که نان حلالی به دست می آوردم خوشحال بودم. در همین روزها بود که مادرم دختری را برایم خواستگاری کرد تا هر چه زودتر سر و سامان بگیرم. دیگر سعی می کردم بیشتر کار کنم تا بتوانم از عهده هزینه های زندگی برآیم و راه خوشبختی را برای پسرم که تازه متولد شده بود هموار کنم. زندگی عاشقانه ام به آرامی سپری می شد تا این که حدود 4 ماه قبل مرد 36 ساله ای موتورسیکلتی را نزد من آورد که آن را تعمیر کنم. «بهادر» مردی شیک پوش، مودب و با کلاس بود. او مدام از ثروت و اموال منقول و غیرمنقول خودش سخن می گفت و راه های میانبر کسب ثروت را به من می آموخت. او عنوان می کرد موتورسیکلت مال برادرش است و او قصد دارد هزینه تعمیرات آن را پرداخت کند. رابطه من و «بهادر» خیلی زود صمیمی شد و او هر روز به تعمیرگاه می آمد و از چگونگی پولدارشدنش صحبت می کرد. من هم که با زحمت می توانستم اجاره خانه و مخارج زندگی ام را تامین کنم وسوسه شدم تا در کاری با او شریک شوم. بهادر که گویی منتظر همین پیشنهاد بود در حالی که برایم دلسوزی می کرد، گفت: برای شروع این کار باید 20 میلیون تومان وام بگیری. او ادامه داد: درخواست وام باید به نام همسرت باشد تا من و تو بتوانیم وام او را ضمانت کنیم. بهادر خیلی زود مقدمات دریافت وام را در بانکی که در آن، همه او را می شناختند فراهم کرد و من هم با ارائه جواز کسب ضامن شدم. وقتی مبلغ مذکور به حساب همسرم واریز شد بهادر از من خواست تا برای شروع کار، پول ها را به حساب او واریز کنم که این کار را کردم. بعد از آن دیگر رفت و آمدهای بهادر به منزل ما کمتر شد تا حدی که پاسخ تلفن‌هایم را نیز نمی داد. وقتی اقساط بانک به تاخیر افتاد دریافتم که من ضامن اصلی همسرم هستم و او با یک فتوکپی جعلی ضامن دوم شده است و تازه فهمیدم که در دام یک کلاهبردار گرفتار شده ام. پس از پیگیری های زیاد آدرس منزلش را پیدا کردم اما همسرش گفت: شغل او کلاهبرداری است و الان بعد از یک سال که من و فرزندم را رها کرده است در حال گرفتن طلاق غیابی هستم شاید ...
 

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

 

گفتم که خدا مرا مرادی بفرست ، طوفان زده ام راه نجاتی بفرست ، فرمود که با زمزمه ی یا مهدی ، نذر گل نرگس صلواتی بفرست

تشکرات از این پست
siryahya
دسترسی سریع به انجمن ها