0

در امتداد تاریکی (ماجراهای واقعی)

 
khodaeem1
khodaeem1
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 89277
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:در امتداد تاریکی (ماجراهای واقعی)
یک شنبه 12 مهر 1394  7:21 AM

جوان غريبه!
 

اگر چه يونس ۱۰ سال از من کوچک تر بود اما من که در زندگي اولم شکست خورده بودم سعي مي کردم به هر طريقي شده است او را حفظ کنم اما با گذشت ۳ سال از زماني که به عقد موقت يونس درآمدم حالا او مدعي است که بايد با دختري ازدواج کند که با هم تناسب سني داشته باشند. اين در حالي است که مدت عقد موقت ما به پايان رسيده و او پاسخ تلفن هايم را نمي دهد... زن ۳۳ ساله در حالي که ادعا مي کرد همسرش پول رهن منزل متعلق به او را بالا کشيده و اکنون خود را بي خبر از ماجرا نشان مي دهد به مشاور کلانتري شهيد آستانه پرست مشهد گفت: فرزند آخر يک خانواده ۹ نفره هستم. پدرم شغل آزاد دارد و مادرم خانه دار است. همه خواهران و برادرانم ازدواجي موفق داشتند اما من در ۱۸ سالگي به عقد مردي درآمدم که زندگي ام تباه شد. موسي مرد بي کار و معتادي بود که در طول ۸ سال زندگي شايد تنها يک سال در کنار هم بوده ايم. او يا در زندان بود و يا چندين ماه خانه را ترک مي کرد . ديگر نتوانستم تحمل کنم و به طور غيابي از موسي طلاق گرفتم و به زندگي مجردي روي آوردم و با فروش لوازم تزئيني هزينه هاي زندگي ام را تأمين مي کردم. ۴ سال به همين ترتيب سپري شد تا اين که روزي وقتي قصد داشتم با شماره تلفن دوستم تماس بگيرم به اشتباه شماره مرد جوان غريبه اي را گرفتم و سپس با عذرخواهي ارتباط را قطع کردم. روز بعد مرد جوان از همان شماره با من تماس گرفت و خود را يونس ۲۰ ساله معرفي کرد. او گفت مجرد است و قصد دارد براي بيرون آمدن از تنهايي با من ارتباط تلفني داشته باشد. من هم خواسته او را قبول کردم و بدين ترتيب ارتباط هاي تلفني ما به ملاقات هاي پنهاني کشيده شد و در نهايت به عقد موقت يونس درآمدم. اگر چه خانواده يونس از اين ازدواج استقبال کردند اما من تصميم گرفتم تا قطعي و دائمي نشدن ازدواجم چيزي به خانواده ام نگويم. با پس اندازي که داشتم خانه اي رهن کرديم و به مدت ۳ سال به طور ناپيوسته با هم زندگي مي کرديم تا اين که روزي خانم همسايه روبه رويي مان گفت زماني که تو در منزل نيستي همسرت با زنان و مردان معلوم الحال رفت و آمد دارد. به همين خاطر روزي در خانه همسايه پنهان شدم که ديدم يونس با يک مرد و ۲ زن غريبه وارد خانه شد. ديگر طاقت نياوردم و با ورود به منزلم سر و صدا به راه انداختم. آن ها که در حال استعمال مواد مخدر بودند از خانه رفتند و يونس هم پس از آن که کتک مفصلي به من زد با آبروريزي خانه را ترک کرد. يک ماه بعد از اين ماجرا يونس را با هزينه خودم در کمپ ترک اعتياد بستري کردم و او اکنون ۸ ماه است که ديگر مواد مصرف نمي کند. اين در حالي است که مدت عقد موقت ما به پايان رسيده و او قصد دارد با دختر ديگري ازدواج کند. در همين حال پول رهن منزل را که به نام او بود از صاحبخانه گرفته و ديگر پاسخ تلفن هايم را نيز نمي دهد و...

ماجراي واقعي با همکاري پليس پيشگيري خراسان رضوي

 

 

گفتم که خدا مرا مرادی بفرست ، طوفان زده ام راه نجاتی بفرست ، فرمود که با زمزمه ی یا مهدی ، نذر گل نرگس صلواتی بفرست

تشکرات از این پست
ali_kamali
دسترسی سریع به انجمن ها