پاسخ به:در امتداد تاریکی (ماجراهای واقعی)
یک شنبه 22 شهریور 1394 8:39 PM
اشتباهات پي در پي در زندگي موجب شد که به يک بيمار افسرده تبديل شوم تا جايي که دست به خودکشي زدم به طوري که اگر هوشياري اطرافيانم نبود اکنون دنيا و آخرت خودم را تباه کرده بودم آن هم به اين دليل که ...
زن 25ساله اي که با کمک اطرافيانش از مرگ حتمي نجات يافته بود درحالي که عنوان مي کرد کاش به جاي اين اقدام احمقانه با همسرم درد دل مي کردم وبلافاصله از حرف هاي او ناراحت نمي شدم به تشريح ماجراي يک سال زندگي مشترک و توام با آرامش خود پرداخت و به مشاور اجتماعي پليس فتاي خراسان رضوي گفت: تحصيلات دانشگاهي ام که تمام شد در يک شرکت مشغول کار شدم هنوز مدت زيادي از اشتغالم نمي گذشت که ساسان از من خواستگاري کرد. او همکارم بود و من همواره ادب و نجابت او در محيط کار را تحسين مي کردم اين گونه بود که خيلي زود به ساسان پاسخ مثبت دادم واز سال گذشته زندگي مشترکمان را زير يک سقف آغاز کرديم در اين مدت خودم را خوشبخت ترين فرد خانواده احساس مي کردم چرا که از ساسان شناخت کاملي داشتم و او را از هر جهت شايسته انتخابي درست مي دانستم اما اولين اشتباه من در زندگي از زماني آغاز شد که به خاطر ارتباط با دوستان دوران مجردي ام وارد شبکه هاي اجتماعي شدم و در يک گروه زنانه که همه اعضاي آن از دوستانم بودند عضو شدم و بدين ترتيب تصاوير و عکس هاي خصوصي ازدواجم را براي آن ها ارسال مي کردم تا اين که در يکي از کلاس هاي ورزشي ثبت نام کردم و براي آن که لاغر شوم از مشاوران تغذيه اي نيز بهره مي گرفتم وقتي احساس کردم به شرايط ايده آل رسيده ام چندين عکس بدون حجاب و در شرايط متفاوت و خاص از خودم تهيه کردم و براي آن که پشتکارم را در زمينه لاغري به دوستانم نشان بدهم عکس هايم را در همان گروه منتشر کردم اما طولي نکشيد که با پيام هاي زشت و زننده اي در همان گروه زنانه روبه رو شدم اگرچه نمي توانستم اين موضوع را بپذيرم اما ماجرا حقيقت داشت و مردي مرا تهديد مي کرد که اگر به خواسته هاي شومش پاسخ ندهم عکس هايم را منتشر مي کند من هم که زني متاهل و متعهد به خانواده و همسرم بودم با تندي پاسخش را دادم و گفتم که هيچ وقت حتي حاضر به گفت وگوي تلفني هم با او نيستم ولي اشتباه بزرگ ترم اين بود که ماجرا را بي اهميت دانستم و درباره آن چيزي به ساسان نگفتم وقتي همسرم متوجه موضوع شد و گفت عکس ها را عمدا فرستادي دنيا روي سرم خراب شد و از شدت افسردگي و در يک اقدام احمقانه دست به خودکشي زدم اما بلافاصله مرا به بيمارستان رساندند که از مرگ نجات يافتم وقتي پليس فتا آن مرد را دستگير کرد مشخص شد او همسر يکي از دوستانم است که گوشي تلفنش را با گوشي همسرش عوض کرده، و چون گروه مذکور غيرفعال نشده بود او به طور اتفاقي عکس هاي مرا ديده و ...
ماجراي واقعي با همکاري پليس فتاي خراسان رضوي
گفتم که خدا مرا مرادی بفرست ، طوفان زده ام راه نجاتی بفرست ، فرمود که با زمزمه ی یا مهدی ، نذر گل نرگس صلواتی بفرست