0

در امتداد تاریکی (ماجراهای واقعی)

 
khodaeem1
khodaeem1
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 89277
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:در امتداد تاریکی (ماجراهای واقعی)
پنج شنبه 25 تیر 1394  7:59 AM

تبلت...!

اگرچه با همکاري ماموران پليس فتا از بروز يک فاجعه در زندگي ام جلوگيري کردم، اما در واقع مقصر اصلي اين ماجرا خودم بودم چرا که تحت تاثير احساسات و عواطف مادرانه براي پسر ۱۱ ساله ام يک دستگاه تبلت خريدم تا او نزد دوستانش شرمنده نشود و از سوي ديگر نيز خيلي دير متوجه گوشه گيري و افسردگي او شدم، اما باز هم...

زن جوان وقتي متوجه شد که عامل فريب و ارسال کننده فيلم هاي مستهجن براي فرزندش دستگير و روانه زندان شده است، نفس راحتي کشيد و در تشريح ماجرا به مشاور و مددکار اجتماعي پليس فتاي خراسان رضوي گفت: چند سال قبل به دليل اختلافات شديد خانوادگي و نداشتن تفاهم در زندگي به ناچار از همسرم طلاق گرفتم اما پسرم را نزد خودم نگه داشتم از آن روز به بعد منزل کوچکي را اجاره کردم و در کنار جگر گوشه ام به زندگي ادامه دادم اگرچه در ماه هاي ابتدايي بعد از طلاق خانواده ام به من کمک مي کردند ولي کمک آن ها براي تامين مخارج زندگي ام کفايت نمي کرد به همين دليل در يک شرکت خصوصي کاري دست و پا کردم و مشغول کار شدم اين در حالي بود که فرزندم در کلاس ششم ابتدايي تحصيل مي کرد و بيشتر اوقات در منزل تنها بود. سعيد به خاطر اين که برخي دوستانش تبلت دارند هر بار اصرار مي کرد که برايش تبلت بخرم به ناچار براي اين که آرزوي کوچک فرزندم را برآورده کنم به عنوان هديه تولد يک دستگاه تبلت گران قيمت برايش خريدم، از آن روز به بعد او فقط با تبلت سرگرم بود و من از اين موضوع خوشحال بودم تا اين که چند روز قبل متوجه رفتارهاي مشکوک و افسردگي سعيد شدم وقتي پنهاني رمز تبلتش را گشودم دنيا دور سرم چرخيد فيلم هاي مستهجن و بسيار زننده اي در تبلت او وجود داشت که توسط فرد ناشناسي برايش ارسال شده بود وقتي ماجرا را از پسر ۱۱ ساله ام پرسيدم او گريه کنان گفت مردي با اين بهانه که هم اسم من است با من دوست شد و از چندي قبل عکس و اين فيلم ها را برايم مي فرستاد تا اين که هفته قبل هنگام تعطيلي مدرسه کنارم آمد و سعي داشت با نوازش کردن من و قول ارسال فيلم هاي بيشتر مرا با خود به شهربازي ببرد، اما من که از چشم هاي او ترسيده بودم در يک فرصت مناسب فرار کردم و داخل حياط مدرسه رفتم ولي او با ارسال پيام هايي در شبکه هاي اجتماعي تهديد کرد که «مي دانم با مادرت زندگي مي کني اگر با من نيايي خانواده ات را اذيت مي کنم» من هم از اين موضوع مي ترسيدم و جرات بازگو کردن آن را نداشتم... زن جوان ادامه داد حالا که آن مرد شياد روانه زندان شده است خيلي خوشحالم اما اي کاش...

ماجراي واقعي با همکاري پليس فتاي خراسان رضوي

 

 

گفتم که خدا مرا مرادی بفرست ، طوفان زده ام راه نجاتی بفرست ، فرمود که با زمزمه ی یا مهدی ، نذر گل نرگس صلواتی بفرست

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها