پاسخ به:در امتداد تاریکی (ماجراهای واقعی)
چهارشنبه 10 تیر 1394 7:17 AM
همسرم به خاطر استعداد فوقالعادهاي که داشت مقاطع تحصيلي و پلههاي ترقي در دانشگاه را يکي پس از ديگري طي ميکرد و تنها به فکر درس و کتاب بود به گونهاي که ديگر فراموش کرده بود مسئوليتي هم در زندگي و همسرداري دارد . ديگر نميتوانستم اين وضعيت را تحمل کنم تا اين که تصميم گرفتم با طرح نقشه اي حساب شده جلوي پيشرفت او را بگيرم و مانع متلاشي شدن زندگيام شوم اما...
مرد جوان که با اعلام شکايت همسرش و با رديابيهاي اطلاعاتي در فضاي مجازي دستگير شده بود در حالي که زندگي خود را در معرض نابودي ميديد به تشريح ماجراي زندگياش پرداخت و به رئيس دايره اجتماعي پليس فتاي خراسان رضوي گفت: حدود ۶ سال قبل با سيمين ازدواج کردم. آن روزها هر دوي ما در يک رشته تحصيل ميکرديم که من به خاطر رفتار و وقار او عاشقش شدم و در سال آخر تحصيل در دانشگاه به خواستگارياش رفتم. با توجه به اين که از نظر خانوادگي نيز شرايط يکساني داشتيم خيلي زود مقدمات عقدکنان فراهم شد و ما با يکديگر ازدواج کرديم. بعد از پايان تحصيلات من شغل متناسب با رشته تحصيليام را پيدا نکردم و به شغل آزاد روي آوردم. اين گونه بود که فروشگاهي تأسيس کردم و مشغول کار در بازار شدم اما سيمين به خاطر استعداد فوقالعادهاش شاگرد اول دانشگاه شد و در کارشناسي ارشد ادامه تحصيل داد. او پس از آن که با موفقيت و رتبه تک رقمي دانش آموخته شد در همان دانشگاه هم به تدريس پرداخت، اما مدام در وايبر و شبکههاي اجتماعي در حال پاسخگويي و چت کردن با دانشجويانش بود و از سوي ديگر نيز براي شرکت در آزمون دکترا مدام مطالعه ميکرد به طوري که ديگر خانوادهاش را فراموش کرده بود و حتي حاضر نميشد فرزندي به دنيا آورد. ديگر کانون زندگيام هر روز سردتر ميشد و من با ديدن کودکان دوستانم در آرزوي گريهها و لبخندهاي يک کودک خردسال باقي مانده بودم.
به طوري که «حسادت» سراسر وجودم را فرا گرفته بود و نميتوانستم تحصيل سيمين در مقطع دکترا را بپذيرم. اين گونه بود که با طرح يک نقشه سعي کردم در مسير ورود او به دانشگاه سنگاندازي کنم. يقين داشتم همسرم با رتبه بسيار خوبي پذيرفته خواهد شد. بنابراين پس از آن که همسرم در آزمون دکترا ثبتنام کرد رمز ثبتنام اينترنتي او را يادداشت کردم و به طور پنهاني از لپتاپ خودم و هنگام مهلت اصلاح اطلاعات ثبتنام همه اطلاعات ثبت شده را تغيير دادم اما وقتي دفترچه آزمون رسيد همسرم متوجه تغيير اطلاعات شد و از فردي ناشناس شکايت کرد که پليس فتا با رديابي اطلاعاتي مرا شناسايي و دستگير کرد. سيمين که با ديدن من شوکه شده ، قصد دارد از من طلاق بگيرد چرا که مدعي است من خيرخواه او نيستم و نميتواند با من زندگي کند. حالا با اشتباهي که مرتکب شدهام نميدانم پايان اين ماجرا به کجا ميکشد...
ماجراي واقعي با همکاري پليس فتاي خراسان رضوي
گفتم که خدا مرا مرادی بفرست ، طوفان زده ام راه نجاتی بفرست ، فرمود که با زمزمه ی یا مهدی ، نذر گل نرگس صلواتی بفرست