پاسخ به:در امتداد تاریکی (ماجراهای واقعی)
شنبه 19 اردیبهشت 1394 8:39 AM
با اشتباه بزرگي که مرتکب شدم خودم را درگير مشکلات زيادي کرده ام و ناخواسته در دام پسر حيله گري افتادم که با چرب زباني مرا خام کرد به طوري که از منزل فرار کردم و او به بهانه پس دادن پولم مرا مدتي در خانه اش نگه داشت و ...
دختر 14ساله اي که به اتهام فرار از منزل دستگير شده بود در کلانتري بانوان مشهد به تشريح ماجراي سرقت و چگونگي فرار از منزلش پرداخت و به مشاور کلانتري گفت: مادرم در کارگاه خياطي مشغول کار بود تا کمکي براي تامين هزينه هاي زندگي باشد او تا نيمه هاي شب کار مي کرد و کمتر در منزل حضور داشت. پدر و مادرم اختلافات زيادي داشتند و بيشتر اوقات با يکديگر دعوا مي کردند؛ من و خواهر و 2 برادر ديگرم همواره شاهد مشاجرات لفظي و درگيري هاي آن ها بوديم و من از ديدن اين صحنه ها خيلي رنج مي کشيدم اما کاري از دستم برنمي آمد. يک روز که از مدرسه به خانه برگشتم بحث و جنجال بين پدر و مادرم، با اين جمله مادرم که «طلاقم» را مي گيرم! ديگر خسته شده ام! خاتمه يافت. با شنيدن حرف هاي مادرم خيلي ناراحت شدم و تصميم گرفتم از منزل فرار کنم با اين تصور که شايد والدينم به خودشان بيايند و کمتر بحث و جدل کنند به مدت يک هفته به منزل دوستم بهناز رفتم. پدر و مادر بهناز در قيد حيات نبودند و او در بهزيستي بزرگ شده بود. با بهناز به يکي از شهرستان هاي اطراف مشهد رفتيم و او اصرار مي کرد در شهرستان بمانم تا پدرم نتواند مرا پيدا کند در آن جا با پسري آشنا شدم که از دوستان بهناز بود بدين ترتيب با بهزاد ارتباط تلفني برقرار کردم و او مدعي بود که مرا دوست دارد و به زودي با من ازدواج مي کند. با وعده هاي «بهزاد» روزي که بهناز در خانه نبود از آن جا فرار کردم و به خانه بازگشتم. اوضاع منزلمان بهتر شده بود و سخني از جدايي پدر و مادرم نبود. همه چيز خوب پيش مي رفت تا اين که بهزاد در تماس تلفني از من خواست مبلغ 500هزار تومان برايش فراهم کنم، مرا راضي کرد که از کمد پدرم آن مبلغ را سرقت کنم. آن روز با سرقت پول ها دوباره فرار کردم و به خانه بهزاد رفتم. به خاطر ترس از لو رفتن ماجراي سرقت، مجبور شدم مدتي را در خانه بهزاد بمانم اما از وعده پس دادن پول ها 4ماه گذشت و او مرا بازيچه خودش قرار داد تا اين که يک روز به بهانه قرض گرفتن پول از دوستانش مرا به پارک برد و قرار بود تا به منزل دوستش برويم که دستگير شديم. دختر نوجوان درحالي که اشک مي ريخت ادامه داد: اينجا بود که فهميدم آن ها به بهانه پس دادن پول هايم قصدسوء استفاده از مرا داشتند اکنون هم از کارهايي که انجام دادم پشيمانم چرا که در مدتي که از خانواده ام دور بودم خيلي سختي کشيده ام و به خاطر ترسي که از پدرم داشتم و همچنين پول هايي که از منزل سرقت کرده بودم جرات نمي کردم برگردم. اي کاش خودم را بازيچه دست دوستانم قرار نمي دادم و درس و مدرسه ام را رها نمي کردم تا ...
ماجراي واقعي با همکاري پليس پيشگيري خراسان رضوي
گفتم که خدا مرا مرادی بفرست ، طوفان زده ام راه نجاتی بفرست ، فرمود که با زمزمه ی یا مهدی ، نذر گل نرگس صلواتی بفرست