پاسخ به:در امتداد تاریکی (ماجراهای واقعی)
سه شنبه 15 اردیبهشت 1394 7:58 AM
تحت تأثير وسوسه هاي شيطاني زني قرار داشتم که از حدود يک سال قبل با او در شبکه هاي اجتماعي آشنا شده بودم او با حرف هاي فريبنده و عاطفي خود چنان زندگي شيرينم را از هم پاشيد که خودم هم نفهميدم با انجام اين کارها در واقع با آبرو و حيثيت خانوادگي ام بازي مي کنم و تنها نقشه هاي شيطاني او را مانند مترسکي بي اختيار اجرا مي کردم تا اين که...
شاکي ۲۸ ساله يک پرونده کيفري که با افشاي حقيقت ماجرا هم اکنون در جايگاه متهم نشسته است در حالي که آثار ندامت بر چهره اش نمايان بود و زندگي اش در آستانه فروپاشي قرار داشت به مشاور و مددکار اجتماعي پليس فتاي خراسان رضوي گفت: حدود ۳ سال قبل با دختري از يک خانواده سرشناس ازدواج کردم. «فهيمه» مرا خيلي دوست داشت به طوري که هيچ گونه کمبودي را در زندگي ام احساس نمي کردم همه چيز رنگ زيبايي به خود گرفت و هر روز عشق و محبت ما نسبت به يکديگر بيشتر مي شد تا اين که با آن زن عفريته در شبکه هاي اجتماعي آشنا شدم. ابتدا اين موضوع برايم تنها جنبه سرگرمي و تفريح داشت و من سعي مي کردم به پيام هاي عاطفي و جملات احساسي او پاسخي مسخره بدهم، اما او که گويي از ابتدا نقشه متلاشي کردن زندگي مرا کشيده بود همچنان به ارسال عکس ها و پيام هايش ادامه مي داد تا جايي که ديگر هر شب منتظر پيام هاي شيطاني اش مي ماندم.
اين گونه بود که رابطه من و فريده هر روز بيشتر مي شد و ساعاتي از شبانه روز را در کنار او سپري مي کردم. از سوي ديگر کم کم نسبت به فهيمه بي توجه شده بودم و در برابر اعتراض هاي او تندي مي کردم. فهيمه در اين مدت خيلي تلاش کرد تا دليل بهانه گيري مرا بيابد، اما من به خاطر هر موضوع کوچکي درگيري به راه مي انداختم و نزد فريده مي رفتم. فهيمه که احساس مي کرد بهانه گيري هاي من به خاطر نداشتن فرزند است هر بار کوتاه مي آمد و از مشکلاتمان به کسي چيزي نمي گفت. من هم با وسوسه هاي شيطاني فريده هر روز بيشتر او را در تنگنا قرار مي دادم تا خودش از من طلاق بگيرد ولي او مهريه اش را که ۷۰۰ سکه بهار آزادي بود به طور قانوني از من طلب کرد. آن روز من با نقشه فريده تعدادي از عکس هاي خصوصي همسرم را از طريق تلفن همراهش در يکي از شبکه هاي اجتماعي منتشر کردم و سپس با همدستي برخي همکارانم که همسر مرا نمي شناختند مطالب نامربوطي را به تلفنش ارسال کردم تا او را زني نالايق جلوه بدهم و او مجبور شود از دريافت مهريه اش گذشت کند، اما وقتي به پليس فتا شکايت کردم آن ها در همان بررسي هاي اوليه حقيقت ماجرا را فاش کردند و اين گونه آبرويم را از دست دادم. اين جا بود که فهميدم فريده از قبل مرا مي شناخته و با يک نقشه قبلي زندگي ام را به نابودي کشانده است...
ماجراي واقعي با همکاري پليس فتاي خراسان رضوي
گفتم که خدا مرا مرادی بفرست ، طوفان زده ام راه نجاتی بفرست ، فرمود که با زمزمه ی یا مهدی ، نذر گل نرگس صلواتی بفرست