0

در امتداد تاریکی (ماجراهای واقعی)

 
khodaeem1
khodaeem1
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 89277
محل سکونت : خراسان رضوی

موجودات زيرپوستي!
چهارشنبه 2 اردیبهشت 1394  1:09 PM

موجودات زيرپوستي!
 

بر اثر مصرف موادمخدر صنعتي دچار توهمات شديدي شده ام به طوري که احساس مي کنم موجودات ريزي در زير پوستم حرکت مي کنند و يا افرادي همواره مرا تحت نظر دارند. اين در حالي است که حتي هنگام ازدواج نيز ماجراي اعتيادم را از مجتبي پنهان کردم و اکنون که به روز سياه نشسته ام و زندگي ام در معرض فروپاشي قرار گرفته است، تنها به گذشت شوهرم چشم دوخته ام چرا که ...

زن 32ساله اي که موجي از پشيماني در چهره اش نمايان بود و در عين حال به روزگاري خوش مي انديشيد به مشاور و مددکار اجتماعي کلانتري کاظم آباد مشهد گفت: سال هاي سخت و دردناکي را پشت سر گذاشتم و از يادآوري روزهاي تلخ و غم انگيز گذشته ام وحشت دارم. هنوز کودکي خردسال بودم که فهميدم در اطرافم چه مي گذرد و در چه خانواده اي زندگي مي کنم. پدر و مادر معتادم فقط به تأمين هزينه هاي موادمخدر مي انديشيدند و هيچ توجهي به نيازهاي مادي و معنوي من و تنها برادرم نداشتند. مشاجرات و درگيري هاي آن ها بر سر مصرف موادمخدر تا آن جا پيش رفت که از يکديگر جدا شدند و پدرم به مکان نامعلومي رفت.از آن روز به بعد مشکلات زندگي ما در کنار مادر معتادم بيشتر شد تا جايي که برادرم نيز به مصرف موادمخدر رو آورد و در کنار دوستان خلافکارش به يک سارق حرفه اي تبديل شد. زن جوان ادامه داد: 20بهار از عمرم گذشته بود که آرام آرام در کنار مادرم مصرف موادمخدر را آغاز کردم و براي تأمين هزينه هاي سنگين اعتيادم در يک مغازه مشغول فروشندگي شدم. چهارسال بعد و در حالي که به خاطر وضعيت خانوادگي ام هيچ خواستگاري نداشتم با مجتبي آشنا شدم. او پسري زحمتکش و گچ کار ساختمان بود و بدين ترتيب ما با يکديگر ازدواج کرديم، اما من موضوع اعتيادم را از او پنهان کردم و خيلي زود به مصرف مواد مخدر صنعتي روي آوردم تا مجتبي از طريق بوي موادمخدر سنتي متوجه اعتيادم نشود.

او مرا خيلي دوست داشت اما با به دنيا آمدن «سمانه» کم کم مجتبي به رفتار من مشکوک شد ولي من همچنان موضوع اعتياد را از او پنهان مي کردم و به بهانه نگهداري از فرزندم نزد مادرم مي رفتم تا مشکلي براي مصرف نداشته باشم. در يکي از همين روزها بود که مجتبي به طور ناگهاني مرا در حال مصرف موادمخدر ديد و تمام تلاشش را براي رهايي من از اين بلاي خانمانسوز به کار برد، اما من باز هم به طور پنهاني به مصرف موادمخدر ادامه دادم و هر روز بيشتر در منجلاب موادافيوني غوطه ور مي شدم. ديگر مجتبي نمي توانست با توهماتي که بر اثر عوارض شيشه و کراک در من به وجود آمده بود کنار بيايد به همين خاطر هم تقاضاي طلاق داد ولي من يک لحظه که به چشمان فرزندم نگريستم از مجتبي خواستم فقط براي يک بار ديگر فرصتي بدهد تا گذشته را جبران کنم و اکنون نيز آمده ام تا در يک مرکز مجاز ترک اعتياد بستري شوم چرا که ...

ماجراي واقعي با همکاري پليس پيشگيري خراسان رضوي

 

گفتم که خدا مرا مرادی بفرست ، طوفان زده ام راه نجاتی بفرست ، فرمود که با زمزمه ی یا مهدی ، نذر گل نرگس صلواتی بفرست

تشکرات از این پست
mehdi0014 ahmadfarm Lovermohamad
دسترسی سریع به انجمن ها