علل وعوامل موثردرطلاق
سه شنبه 18 فروردین 1394 2:31 PM
به گفته كارشناسان ازدواج هايي كه در آنها هماهنگي بيشتري ميان زوجين وجود دارد موفق ترند و كمتر به طلاق مي انجامند. تشابهاتي مانند طبقه اجتماعي، سطح تحصيلات، سطح هوش، هم نژاد بودن، دين مشابه داشتن، هم زبان بودن و... يك ازدواج موفق را رقم مي زند. ازدواجي كه با تشابه نژادي، زباني، رواني واجتماعي صورت بگيرد ازدواجي موفقيت آميز است.تفاوت طبقاتي يكي از عواملي است كه با امكانات اجتماعي معمولاديدگاه هاي مختلفي را به وجود مي آورد البته اگر دو نفر آن اندازه از آگاهي لازم برخوردار باشند كه اين تفاوت ها را به رسميت بشناسند ازدواجشان منعي ندارد. در اصل مهمترين دلايل طلاق توقعات نادرستي است كه طرفين از يكديگر دارند.در عين حال موارد زير قابل اشاره است: 1- عدم آگاهي جنسي2- شهرت يكي از طرفين 3- بيماري و يا نقص جسماني 4- نبود امنيت شغلي 5- تضاد فرهنگي 6- فقر مالي 7- عدم درك متقابل افراد از يكديگر..
اما يكي از مهمترين عوامل طلاق در جامعه امروز ما بحران شخصيت است. همان بحراني كه سبب مي شود ازدواج ها صورت گيرد. بحران تنهايي يا يك خلاء عاطفي خلائي است كه باعث مي شود در سن پايين فرد تصميم به ازدواج بگيرد. با ازدواج اين گره يا عقده را از هم بگسلد. چنين افرادي كه هنوز به بلوغ رواني كامل نرسيده و آگاهي لازم را جهت ازدواج ها ندارند، فقط براي اينكه تنهايي خود را پر كنند به سراغ ازدواج مي روند. اين افراد نه به روابط جنسي، نه به ماديات و نه به ظواهر و... به هيچ چيز توجه نمي كنند و تنها توجه آنها به تشكيل زندگي تازه و استقلال فردي در نتيجه جدا شدن از خانواده خود است. همين بحران شخصيت باعث مي شود كه فرد به هيچ كدام از تفاوت هاي فرهنگي و... با فرد مقابل توجه نكند تا فقط به استقلال فردي دست يابد. پس به طور غيرمستقيم بحران شخصيت طلاق را نيز براي فرد رقم مي زند. گفته مي شود يك ارتباط جنسي مناسب 60 تا 70 درصد باعث رونق زندگي زناشويي مي شود و متاسفانه ديده مي شود كه خيلي از طلاق ها به خاطر نداشتن يك ارتباط زناشويي مناسب است. فالسام(1) جامه شناس آمريكايي سعي كرده است كه علل بحران هاي زناشويي را در چهار دسته زير طبقه بندي كند: 1- عوامل موقعيتي و غيرشخصيتي مانند سلامت بدني، شرايط اقتصادي، مداخله نزديكان، تولد فرزند ناخواسته و به عبارت ديگر گونه اي از بدشانسي 2- نارسايي هاي شخصيتي در يكي از زوجين يا هر دو، مانند گرايش هاي روان بيمارانه، الكليسم، عقيم بودن، گرايش هاي جنسي انحرافي و ساير علائم انحرافات رواني 3- تفاوت ها يا عدم تشابهات شخصيتي از لحاظ سوابق ذهني، اجتماعي، مذهبي، هنري و يا حساسيت ها 4- عدم توافق نقش ها مانند گرايش هاي ناهمسان زوجين و محروميت هاي ناشي از عدم توانايي ازدواج در برآوردن انتظارات هر كدام..
بسياري از عواملي كه سبب از ميان رفتن ازدواج مي شود ناشي از نقش هايي است كه زن و شوهر در زندگي زناشويي خود ايفا مي كنند و آنها را در دوران كودكي و در خانواده قبلي خود آموخته اند. عمل كردن به اين نقش ها غالبا براي هر يك از زوجين حالت ناهوشيار دارد و آنچه كه مسئله آفرين است، عدم تناسب آنها با يكديگر و در چارچوب يك كانون خانوادگي است. در ميان اين نقش ها كه تنوع زياد دارند مي توان به موارد زير اشاره كرد:الف) شوهر زير نفوذ زن؛ مرد با پذيرش نقش تابع در خانه پدري و يا در گروه همبازي هايش در زندگي زناشويي نيز تسلط همسرش را مي پذيرد.
ب(زن يا شوهر عزيزدردانه؛ شخصي كه در كودكي عزيز پدر و مادر و در نوجواني موردستايش آنها باشد در زندگي زناشويي نيز همين انتظار را از همسرش دارد.
ج) شوهري كه مي خواهد او را بپرستند؛ اين چنين فردي غالبا براي پدر و مادرش درحكم خداي كوچك بوده است.
د) حسادت غيرعادي زن يا شوهر؛ اين حالت احتمالاناشي از محروميت هاي عاطفي در دوران كودكي است.
هـ) سردمزاجي زن؛ اين حالت غالبا معلول نارسايي در آموزش زندگي زناشويي است.
و) زن بچه صفت؛ زن مانند دختر كوچك مادرش هرگز اجازه ندارد كه بزرگ شود.
ز) شوهر غيرقابل اتكا؛ مردي كه اعتقاد دارد تمامي زنان بايد مانند مادرش او را دوست بدارند.
بررسي هايي كه در ايالات متحده آمريكا در موارد شرايط مساعد براي ازدواج هاي توام با خشنودي و موفقيت صورت گرفته است عوامل و شرايط زير را موثر مي داند: الف) تشابه زوجين از لحاظ اعتقادات مذهبي ب) وجود دوران نامزدي به مدت شش ماه و بيشتر ج) وجود سابقه مناسب در زندگي خانوادگي و بويژه دوران كودكي زوجين د) دارا بودن درآمد در حد متوسط به هنگام ازدواج هـ) تطابق پذيري و قابليت انعطاف زوجين و) تشابه نسبي سطح آموزش و بالاتر بودن آن ز) دارا بودن آموزش كافي در زمينه خانوادگي (مقدمات جامعه شناسي، دكتر منوچهر محسني، صفحه 325(
دخالت یکی از عوامل طلاق
دخالت دیگران در زندگی زوجین
ما ازدواج می کنیم و عموماً مهمترین شخص در زندگي يكديگر مي شويم. اما اقوام درجه يك قبلي ما ـ پدر، مادر، خواهرها و برادرها ـ ناپديد نمي شوند. هريك از آنها نيازهاي خاصي را برآورده مي كنند. خواهر بزرگ تر شما از زمان خردسالي در موقع سختي ها به كمك تان آمده است و شما هنوز دوست داريد كه هر شب به او تلفن كنيد. شوهر شما از اين كه تنها مرد خانه مادرش بعد از طلاق اوست، به خود مي بالد و مي خواهد به اين نقش خود ادامه دهد. هيچ يك از اينها تنها به خاطر ازدواج ناپديد نمي شوند. با اين وجود، گفت وگوي تلفني طولاني با خواهرتان، براي همسري كه به ندرت به او توجه مي كنيد، آزاردهنده است و كارهاي سختي كه او با خوشرويي براي مادرش انجام مي دهد، وقتي كارهاي زياد انجام نشده اي در منزل براي او داريد، شما را خشمگين مي كند. از آنجا كه منابع زمان، پول، توجه و حمايت محدود هستند، هركسي كه رقيب شما در اين موارد محسوب مي شود، ممكن است اثر منفي روي ازدواج شما داشته باشد. وقتي ناچار به رقابت با يكي از اعضاي خانواده همسرمان هستيم، سعي مي كنيم هم آشكارا و هم در خفا، در رابطه او با آن شخص دخالت كنيم. گاهي اين جنگ هاي خانوادگي، دهه ها ادامه مي يابد، در حاليكه شخص بخت برگشته اي كه بين همسر و خانواده اش دو پاره شده است، تقلا مي كند كه هواي هر دو طرف را داشته باشد و معمولاً موفق نمي شود.
ناباروري یکی از عوامل طلاق
داشتن فرزند يك نياز ذاتي است كه كم و بيش در تمام انسانها يافت ميشود. عدم توانايي باروري و واكنشهاي اجتماعي رايج در جامعه نسبت به اين افراد باعث ميشود كه افراد نابارور دچار مشكلات روانشناختي جدي گردند. شايعترين واكنش زوجها در مواجهه با ناباروري، از دست دادن حق انتخاب در زندگي يا حداقل بر يك جنبة مهم آن، يعني تصميمگيري در مورد تعداد افراد خانواده است. پاسخهاي هيجاني و تطابقي منتج ازناباروري در افراد مختلف متفاوت است. اين قبيل واكنشها، مانند بسياري از هيجانات منفي، برداشت فرد را از شخصيت خود مختل ميكنند و ناهنجاريهاي رواني فراواني به دنبال دارند. واكنشهاي هيجاني با خصوصيات شخصيتي، قدرت انطباقپذيري، انتظارات، مسائل فرهنگي و روشهاي حمايتي جامعه ارتباط دارند. زنان و مردان به اشكال متفاوتي با اضطراب ناشي از ناباروري روبهرو ميشوند. 49 درصد زنان و 25 درصد مردان آن را بدترين تجربة زندگي خود عنوان كردهاند. زوجها در مواجهه با ناباروري به ترتيب از مراحل ذهني زير گذر ميكنند: تعجب و بهت، شوك، انكار، خشم، انزوا، احساس گناه، غم و اندوه، افسردگي و پذيرش. نگرش اطرافيان و باورهاي فرهنگي جامعه، در كنار استرس ناباروري، بر اضطراب افراد ميافزايد. از سويي ديگر درمان ناباروري درازمدت و هزينهبردار است و بايد زوجها را آماده كرد تا با خشم، خستگي و گاه شكست با روشهاي مختلف درماني كنار بيايند. در برخي زوجها نيز احساس ناامني و از بين رفتن حريم خصوصي ايجاد ميشود. در حال حاضر 2 تا 3 ميليون زوج نابارور در ايران زندگي ميكنند كه سالانه حدود 100 هزار زوج نابارور به اين تعداد افزوده ميشود.
علل ناباروری
در اين ميان ميتوان اعتياد، مصرف سيگار و مشروبات الكلي، بيماريهاي مقاربتي و ژنتيكي را در مردان و اختلال در تخمكگذاري، آلودگي هوا، دير ازدواج كردن، مصرف غذاهاي آماده و حاوي افزودني و همچنين خوردن ميوههاي مسموم را از شايعترين علل ناباروري در زنان دانست. نازايي كه به نوعي يك بيماري خاص و مزمن است در حال حاضر در كشور ما يك بيماري لوكس تلقي شده و متأسفانه با وجود هزينههاي بالاي ناشي از دارو و تجهيزات پزشكي درمان آن تحت پوشش بيمهها قرار نگرفته و همين امر موجب شده است كه با وجود امكانات مجهز درماني در كشور تنها 20 تا 30 درصد از زوجهاي نابارور توانايي پرداخت هزينههاي درماني را داشته و تحت درمان قرار گيرند. لذا ضروري است، نازايي يك بيماري خاص در كشور محسوب شود و حداقل 2 تا 3 سيكل درماني آن تحت پوشش بيمهها قرار گيرد. در غير اين صورت عدم حمايت دولت و فشارهاي اقتصادي وارد بر زوجهاي نابارور آنها را از دستيابي به يك درمان مناسب محروم ساخته و افزايش آمار طلاق را به دنبال خواهد داشت.
عوامل تأثیرگذار در طلاق
بررسی دلایل عمده ی افزایش آمار طلاق : دکتر سید هادی معتمدی – روانپزشک و مدیرکل دفتر امور آسیب دیدگان اجتماعی بهزیستی کشور- در خصوص علل افزایش طلاق در جامعه گفت : علل افزایش طلاق از سه نقطه نظر ، اجتماعی ، اقتصادی و آماری قابل بررسی است . از نظر اجتماعی تغییر در فضای جامعه و آشنا شدن مردم بویژه زنان با حقوقشان یکی از علل رشد طلاق است همچنین گسترش سازمانهای حمایت و حمایتهای اجتماعی از مطلقین بویژه زنان مطلقه از دیگر عوامل رشد این پدیده است . نکته دیگر قانون به روز شدن مهریه است . تا ده سال پیش زنان نه با حقوقشان آشنایی داشتند و نه در صورت طلاق از پشتوانه مالی برخوردار بودند اما با وضع قانونهای جدید ، مسائل مالی که یکی از موانع اقدام به طلاق بود ، حل شده و زنان مطمئن هستند که در صورت طلاق علاوه بر حمایت های اجتماعی ، پشتوانه مالی نیز خواهند داشت . این مسأله باعث شده بسیاری از طلاقهای عاطفی تبدیل به طلاق واقعی شود. او افزود : می توان گفت طلاق بطور مطلق افزایش پیدا نکرده بلکه بیشتر نمود اجتماعی پیدا کرده است و خود را نشان می دهد و همچنین با اشاره به پیوندهای زناشویی جدید که بیشتر دوبنایی است گفت : جوانان امروزه بدون در نظر گرفتن شرایط لازم برای ازدواج و دقت به مسائل زیربنایی ازدواج ، اقدام به این کار کنند و ازدواجها تبدیل به نوعی نمایشگاه و نوعی مسابقه نمایش امکانات شده است. این سطح نگری در ازدواج علل بروز طلاق در سالهای آینده است و بیشتر طلاق ها نیز در بین این گروه اتفاق می افتد. دکتر معتمدی تورم و بیکاری را از علل اقتصادی طلاق برشمرد. دکتر پیمان آزاد- استاد دانشگاه و حقوقدان در حال حاضر از زوایای مختلف می توان به پدیده طلاق و بی میلی جوانن به ازدواج نگاه کرد مسأله پیچیده ای نیست ولی ابعاد گوناگون دارد ، از یک منظر کلان ، عبور از جامعه سنتی به جامعه مدرن از یک سو ، بنیان خانواده را سست میکند و از طرفی رشد میزان ازدواج را به خطر می اندازد. در جامعه مدرن ، تساوی حقوقی زن و مرد در همه عرصه های زندگی مطرح میشود و نقش زن در خانواده و جامعه تحول پیدا می کند و در بستر این تحول است که وظایف و تکالیف زن و مرد تغییر می کند ، در صورتی که آحاد جامعه و خصوصاً مردان برای قبول این تحول آماده باشد رشد میزان طلاق اجتناب ناپذیر می شود چرا که معیار ازدواج عوض شده و در معرض دگرگونیهای مداوم است. وقتي دختر و پسري در عنفوان جواني با داشتن عشق فراوان نسبت به يکديگر با بستن عقد ازدواج، کانوني گرم به نام خانواده را تشکيل مي دهند، هيچ گاه تصور نمي کنند که روزي ممکن است مشکلات زندگي چنان بر آنها غلبه کند و شرايطي بر آنها تحميل شود که باعث شود دادخواست طلاق داده و زندگي عاشقانه خود را به پايان برساند.
آثار و نتايج طلاق
طلاق از نظر رواني و حقوقي و اجتماعي آثاري دارد كه بعضي از آنها مربوط به خود دو همسر است و بعضي ديگر به خانواده آنها و در صورتي كه از آن ازدواج فرزنداني هم به وجود آمده باشند، جدايي تاثير بسيار قابل ملاحظه اي در وضعيت كودكان آنها از جهات مختلف خواهد گذاشت.مهمترين اثري كه دارداحساس جدا شدن، تنهايي و منزوي شدن فرد است كه اين اتفاق احتمال سوءتعبيرها و حتي خودكشي را افزايش مي دهد و در اينجاست كه فرد از زندگي لذت نمي برد و احساس پوچي به او دست مي دهد و با خود مي گويد من براي چه زنده ام؟ حالاچه بر سر من مي آيد؟ از اين پس چگونه بايد زندگي كنم؟ بعد از اين عامل بدبيني فرد نسبت به جنس مخالف و تعميم آن نسبت به همه افراد جامعه شكل مي گيرد. يك عامل كه باعث تشديد اين حس مي شود كه افراد جامعه نسبت به اين افراد احساس ترحم مي كنند و به آنها برچسب مي زنند، در نتيجه فرد احساس كمبود بيشتر كرده و تنهايي او تشديد مي شود. از طرفي دلسوزي بيش از حد اطرافيان و جامعه نيز باعث مي شود مشكلات روحي افراد مطلقه تشديد شده و جو بي اعتمادي به وجود آيد. تدابيري براي پيشگيري و كاهش وقوع طلاق طلاق ضربه و بحران زندگي است كه تاثير عظيم بر شخص مي گذارد. افراد مشكلات مشتركي در مورد طلاق دارند. خيلي ها احساس شكست، خيانت و سردرگمي مي كنند. البته اين پايان داستان نيست و طلاق انتهاي راه نيست و راه حل هايي نيز وجود دارد كه مي توان از طريق آن مشكل را قبل از وقوع حل نمود. از آنجايي كه ناآگاهي در زمينه هاي مختلف يكي از مهمترين عوامل طلاق است، بنابراين مشاوره دادن به افرادي كه مي خواهند ازدواج كنند و بالابردن سطح آگاهي آنها، در جهت موفق بودن ازدواج كمك شايان توجهي است. اينكه از وقوع طلاق تا آنجا كه ممكن است جلوگيري شود، پيش بيني هايي به عمل آمده و توصيه هايي شده است از جمله: 1- تاكيد فراوان درباره دقت در انتخاب شوهر 2- توصيه مكرر به خوش رفتاري و گذشت از غفلت ها و تخلفات جزئي همسر كه در زندگي معمولاپيش مي آيد. 3- تسلط بر نفس كه خشم هاي آني غلبه نكنند و اقداماتي عجولانه انجام نگيرد. 4- تشكيل محكمه داخلي خانوادگي براي حل اختلاف دو همسر. [شناخت اسلام، صفحه 322[ اسلام و مسئله طلاق اسلام با طلاق سخت مخالف است. اسلام مي خواهد تا حدود امكان طلاق صورت نگيرد، اسلام طلاق را به عنوان يك چاره جويي در مواردي كه چاره منحصر به جدايي است تجويز كرده است. اسلام مرداني را كه مرتب زن مي گيرند و طلاق مي دهند و به اصطلاح مطلاق مي باشند دشمن خدا مي داند. از نظر اسلام منفورترين حلال ها در نزد خدا طلاق است.مكانيسم طبيعي ازدواج كه اسلام قوانين خود را براساس آن وضع كرده است كه زن در منظومه خانوادگي محبوب و محترم باشد. بنابراين اگر به عللي زن از اين مقام خود سقوط كرد و شعله محبت مرد نسبت به او خاموش و مرد نسبت به او بي علاقه شد، پايه و ركن اساسي خانوادگي خراب شده است. يعني يك اجتماع طبيعي به حكم طبيعت از هم پاشيده است. اسلام به چنين وضعي با نظر تاسف مي نگرد ولي پس از آنكه مي بيند اساس طبيعي دين ازدواج متلاشي شده است نمي تواند از لحاظ قانوني آن را يك امر باقي و زنده فرض كند. اسلام كوشش ها و تدابير خاصي به كار مي برد كه زندگي خانوادگي از لحاظ طبيعي باقي بماند، يعني زن در مقام محبوبيت و مطلوبيت و مرد در مقام طلب و علاقه و حضور به خدمت باقي بماند. توصيه هاي اسلام بر اينكه زن حتما بايد خود را براي شوهر بيارايد، هنرهاي خود را در جلوه هاي تازه براي شوهر به ظهور برساند، رغبت هاي جنسي او را اشباع كند و با پاسخ منفي دادن به تقاضاهاي او در او ايجاد عقده و ناراحتي روحي نكند و از آن طرف به مرد توصيه كرده به زن خود محبت و مهرباني كند، به او اظهار عشق و علاقه نمايد، محبت خود را كتمان نكند و همچنين تدابير اسلام مبني بر اينكه التذاذات جنسي محدود به محيط خانوادگي باشد، اجتماع بزرگ، محيط كار و فعاليت باشد نه كانون التذاذات جنسي. توصيه هاي اسلام مبني بر اينكه برخوردهاي زنان و مردان در خارج از كادر زناشويي لزوما و حتما بايد پاك و بي آلايش باشد همه و همه براي اين است كه اجتماعات خانوادگي از خطرات از هم پاشيدگي مصون و محفوظ بمانند. حيات خانوادگي وابسته است به علاقه طرفين نه يك طرف. منتهاي اهانت و تحقير براي يك زن اين است كه مرد بگويد من تو را دوست ندارم، از تو تنفر دارم و آنگاه قانون بخواهد به زور و اجبار آن زن را در خانه آن مرد نگه دارد. قانون مي تواند اجبارا زن را در خانه مرد نگهداري كند ولي قادر نيست زن را در مقام طبيعي خود در محيط زناشويي، يعني مقام محبوبيت و مركزيت نگهداري كند. از اين رو هر زمان كه شعله محبت وعلاقه مرد خاموش شود ازدواج از نظر طبيعي مرده است. متقابلانيز با سلب علاقه زن از مرد حيات خانوادگي به پايان مي رسد. به هرحال تفاوت زن و مرد در اين است كه مرد به شخص زن نيازمند است و زن به قلب مرد. حمايت و مهرباني قلب مرد آن قدر براي زن ارزش دارد كه ازدواج بدون آن براي زن قابل تحمل نيست. [نظام حقوق زن در اسلام، شهيد مطهري، ص 245[ رسول اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمودند: بهترين مردان شما كساني هستند كه براي زنان خود بهترين شوهر باشند. بهترين زنان شما آنانند كه با مهر و محبت باشند، در مراقبت خودشان از نظر حفظ عفت بكوشند، نسبت به شوهر خود حالت نافرماني و تكبر به خود نگيرند، آرايش و خودنمايي آنان براي شوهرشان باشد، در غياب او رعايت امانت و حقوق همسري او بنمايند. و از حضرت علي(عليه السلام) منقول است: با پاكدامني خودتان چشم او را از نظر داشتن به ديگران پوشيده و فكر او را از انديشه گناه باز داريد و با او چنان باش كه در پناه سنگر خانوادگي و ارضاي اميال مشروع خود، هوس هاي نامشروع پيدا نكند.
آمارها نشان مي دهد درصد طلاق در سال ۷۹ نسبت بمدت مشابه آن در سال ،۷۸ ۷/۲۱درصد رشد داشته است اداره ثبت احوال كشور در گزارشي اعلام كرد: تعداد ازدواجهاي ثبت شده در سال ۷۹ (۶۴۶۴۹۸) مورد بوده كه اين تعداد نسبت بمدت مشابه آن در سال ۷۸ كه (۶۱۱۵۱۹) مورد بوده از يك رشد ۵/۷۲ درصدي برخوردار بوده است و طبق همين آمار سال ۷۹ (۵۳۷۹۷) مورد طلاق به ثبت رسيده كه اين ميزان در مقايسه با سال ۷۸ كه (۵۰۱۷۹) مورد بوده و به ثبت رسيده، از رشد ۷/۲۱ درصدي برخوردار بوده است. «علل افزايش طلاق از سه نقطه نظر، اجتماعي، اقتصادي و آماري قابل بررسي است. از نظر اجتماعي تغيير در فضاي جامعه و آشنا شدن مردم بويژه زنان با حقوقشان يكي از علل رشد طلاق است. همچنين گسترش سازمانهاي حمايت و حمايتهاي اجتماعي از مطلقين بويژه زنان مطلقه از ديگر عوامل رشد اين پديده است. نكته ديگر قانون به روز شدن مهريه است. تا ده سال پيش زنان نه با حقوقشان آشنايي داشتند و نه در صورت طلاق از پشتوانه مالي برخوردار بودند. اما با وضع قانونهاي جديد، مسائل مالي كه يكي از موانع اقدام به طلاق بود، حل شده وزنان مطمئن هستند كه در صورت طلاق علاوه بر حمايت هاي اجتماعي، پشتوانه مالي نيز خواهند داشت. اين مسأله باعث شده بسياري از طلاقهاي عاطفي تبديل به طلاق واقعي شود مي توان گفت طلاق بطور مطلق افزايش پيدا نكرده بلكه بيشتر نمود اجتماعي پيدا كرده است و خود را نشان مي دهد.» وي همچنين با اشاره به پيوندهاي زناشويي جديد كه بيشتر روبنايي است، گفت: «جوانان امروزه بدون در نظر گفتن شرايط لازم براي ازدواج و دقت به مسائل زيربنايي ازدواج، اقدام به اين كار كنند و ازدواجها تبديل به نوعي نمايشگاه و نوعي مسابقه نمايش امكانات شده است. اين سطحي نگري درازدواج خود از علل بروز طلاق در سالهاي آينده است و بيشتر طلاق هانيز در بين اين گروه اتفاق مي افتد.» دكتر معتمدي تورم و بيكاري را از علل اقتصادي طلاق برشمرد و گفت: «درحال حاضر با سيل جوانان بيكار مواجهيم كه بيشتر متولد ۲۵ـ۲۰ سال پيش هستند و شايد ريشه اين مشكل را بتوان در سياستهاي ۲۵ـ۲۰ سال پيش كه خانواده ها را به داشتن فرزند بيشتر تشويق مي كرد، جست وجو كرد. قطعاً در خصوص بيكاري جوانان همه ما دولتمردان در همه دوره ها مقصر بوده ايم.» مدير كل دفتر امور آسيب ديدگان اجتماعي بهزيستي كشور درخصوص برنامه هاي خاص بهزيستي در اين مورد گفت: «بهزيستي برنامه مدون و منسجمي را به عنوان طرح مداخله در خانواده تدارك ديده است. دراين برنامه كه به وسيله ۹۰ دفتر در سراسر كشور اجرا مي شود، زوجهايي كه قصد طلاق دارند، به وسيله دادگستري به بهزيستي معرفي مي شوند و بهزيستي با مشاوره هايي كه انجام مي دهد، اگر قابل برگشت بودند، از طلاق جلوگيري مي كند و گرنه زمينه را براي طلاقي با آسيب هرچه كمتر فراهم مي كند. با اين روش بطور نمونه آمار طلاق در زنجان حدود ۵۰ درصد كاهش پيدا كرده است.» در همين خصوص دكتر پيمان آزاد استاد دانشگاه و حقوقدان گفت: در حال حاضر از زواياي مختلف مي توان به پديده طلاق و بي ميلي جوانان به ازدواج نگاه كرد. مسأله پيچيده يي نيست. ولي ابعاد گوناگون دارد. از يك منظر كلان، عبور از جامعه سنتي به جامعه مدرن از يك سو، بنيان خانواده را سست مي كند و از طرفي رشد ميزان ازدواج را به خطر مي اندازد. در جامعه مدرن، تساوي حقوقي زن و مرد در همه عرصه هاي زندگي مطرح مي شود. نقش زن در خانواده و جامعه تحول پيدا مي كند و در بستر اين تحول است كه وظايف و تكاليف زن و مرد تغيير مي كند. در صورتي كه آحاد جامعه مخصوصاً مردان براي قبول اين تحول آماده نباشند رشد ميزان طلاق اجتناب ناپذير مي شود چرا كه معيار ازدواج عوض شده و در معرض دگرگونيهاي مداوم است. در اينجا است كه سياستگذاران جامعه در همه بخشها بايد از سطح فرهنگي بالايي كه متناسب با تفكر روز باشد برخوردار باشند، در غير اين صورت تضادهاي اجتماعي و فرهنگي و اقتصادي و حقوقي تشديد مي شوند. فكري كه معاصر باشد راه گشا است. فكري كه با مقتضيات روز نخواند مسأله آفرين خواهد بود و يا مسائل را تعميق مي كند و بحران مي آفريند.
٢٠ درصد طلاق ها را دخالت خانواده ها و ديگران در امور جوانان تشكيل مي دهد و اين قضيه تا آنجا پيش رفته كه در ايران خانواده ها با هم ازدواج مي كنند نه دو جوان زيرا اختلافات خانواده ها آنچنان زياد شده كه اجازه زندگي به دو زوج را نمي دهند. بيش از ٨٠ درصد طلاقها به درخواست زنان صورت مي گيرد ولي اين به معناي آن نيست كه زنان ما از زندگي گريز پا شده اند بلكه چون طلاق براي مردان داراي بار مالي است در نتيجه بيشتر مراجعين را زنان تشكيل مي دهند.
با وارد شدن گروه سني ١٥ تا ٢٠ سال تا سال ١٣٨٥، به بازار كار اين آمار به مرز خطر آفرين خود، يعني ٩ ميليون نفر خواهد رسيد و يقينا با رشد بيكاري شاهد افزايش رشد طلاق خواهيم بود زيرا فكر آدم بيكار مغازه شيطان است. حميديان اظهار داشت: يكي از علل افزايش طلاق ، اعتياد مردان است زيرا زماني كه صحبت از ترك نفقه مي شود در كنارش حتما يك عاملي به نام اعتياد وجود دارد و زماني كه شخص معتاد از بطن جامعه به حاشيه رانده مي شود نمي تواند شغل شرافتمندانه داشته باشد و در نتيجه به اداره زن و فرزند خود نمي پردازد و تمام هم و غم خود را براي بدست آوردن ماده حياتي خود (مواد مخدر) بكار مي برد و ممكن است دست به ارتكاب هر جنايتي بزند و شرافت خانوادگي خود را فداي خود كند. وي علت ديگر طلاق را ترك منزل توسط مردان خواند و گفت: با توجه به اينكه قانون مدني رياست خانواده را از خصايص مرد دانسته ولي رياست مد نظر قانون حكم راني نيست بلكه احساس امنيت و ايجاد قابليت پاسخگويي در قبال همسر خود است. حميديان يكي ديگر از علل و عوامل طلاق را دخالت ديگران در زندگي جوانان خواند و گفت: دليل ٢٠ درصد طلاق ها را دخالت خانواده ها و ديگران در امور جوانان تشكيل مي دهد و اين قضيه تا آنجا پيش رفته كه در ايران خانواده ها با هم ازدواج مي كنند نه دو جوان زيرا اختلافات خانواده ها آنچنان زياد شده كه اجازه زندگي به دو زوج را نمي دهند.
مسئولان براي عواقب وحشتناك طلاق فكري كنند
خبرگزاري فارس: عضو كميسيون حقوقي و قضايي مجلس گفت: بيشتر طلاقهاي رخ داده در كشور توافقي است و ميانگين سن طلاق در كشور بين 22 تا 38 سال است.
علي زادسر در گفتوگو با خبرنگار اجتماعي فارس با اشاره به افزايش آمار طلاق در كشور گفت: شنيدن آمارهاي افزايش طلاق اگر چه وحشتناك است، غيرقابل تصور نيست.
عضو كميسيون حقوقي و قضايي مجلس با اشاره به اين كه اعتياد به مواد مخدر علت بيش از 80 درصد طلاقها در كشور است، افزود: زوجين قبل از ازدواج خيلي كم به اعتياد طرف مقابل خود توجه ميكنند و در بسياري از موارد هم متوجه اين موضوع نميشوند، بعد از ازدواج زماني كه متوجه ميشوند، ناسازگاريها آغاز و نهايتاً منجر به طلاق ميشود.
وي با بيان اين كه يكي ديگر از علل طلاق در جامعه بيكاري آقايان است، گفت: تشريفات زايد در زندگيها، چشم و هم چشمي و عدم تأمين نيازهاي زندگي از ديگر عوامل طلاق در جامعه است.
به گفته زادسر، 15 الي 20 درصد طلاق در كشور به علت كاهش غيرت ناموسي است و اين كاهش هم ناشي از انواع فسادهاي است كه به صورت ماهواره و اينترنت در دسترس همگان قرار گرفته است.
عضو كميسيون حقوقي و قضايي مجلس ادامه داد: در گذشته زن با لباس سفيد به خانه بخت ميرفت و با كفن خارج ميشد اما امروز ديگر اينگونه نيست و طلاق قباحت خود را در جامعه از دست داده است.
زادسر ادامه داد: بيشتر طلاقها در 2 الي 3 سال اول زندگي مشترك رخ ميدهد و در سالهاي بعدي زندگي واقعه طلاق به مراتب كمتر اتفاق ميافتد.
وي گفت: عواقب طلاق در كشور بسيار وحشتناك و غير قابل پيشبيني است و مسئولان مربوطه بايد در اين زمينه فكري كنند.
عضو كميسيون حقوقي و قضايي مجلس از جوانها خواست، قبل از تشكيل زندگي مشترك عاقلانه تصميم بگيرند و از تصميمات احساساتي به شدت پرهيز كنند.
به گفته زادسر، در رخداد طلاق مقصر اصلي خانمها هستند و ضرر كننده اين امر هم باز خود خانمها هستند، چون بعد از طلاق زنان افسرده، پريشان و از نظر حقوقي دچار بحران ميشوند.
وي درخصوص راه كارهاي جلوگيري از معضل طلاق گفت: مجلس نميتواند در اين زمينه كاري كند. ولي بهتر است سازمانها و مسئولان ذيربط در اين زمينه پيشگيري از طلاق آموزشهاي به جوانها دهند.
نتيجه بحث دلايل احتمالي از هم گسيختگي زندگي زناشويي از طريق طلاق، تقريبا بي شمارند زيرا پيوند زناشويي دو شخصيت منحصر به فرد با دو زمينه متفاوت را براي زندگي در زير يك سقف گردهم مي آورد. شايد مهمترين دليل طلاق اين باشد كه پيش از ازدواج، يك طرف زناشويي از طرف ديگر چشمداشت هاي بيش از حدي دارد. اين چشمداشت ها عبارتند از: منزلت اجتماعي، رابطه جنسي، اشتهار، سلامت جسماني، امنيت شغلي و نقشي كه يك فرد از همسرش انتظار دارد. در جوامع امروزي عشق و علاقه پرشور يكي از عوامل مهم زندگي زناشويي به شمار مي آيد. پيش از ازدواج يك زوج معتقدند تا زماني كه عشق شان به همديگر فروكش نكند، بر هر مشكلي مي توان فائق آمد. آنها بزودي تشخيص مي دهند كه آتش عشق پيشين شان فروكش كرده و براي حل مسائل شان بايد راه هاي عملي تري را در پيش بگيرند.