شرح غزل شمارهٔ ۳۳۸. من دوستدار روی خوش و موی دلکشم
یک شنبه 21 تیر 1394 12:40 PM
وزن غزل: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
۱ من دوستدار روی خوش و موی جذابم؛ و در برابر چشمان مست و شراب صاف و بی تقلب، هوش و خرد خود را از دست می دهم.
از روی خوش دو معنی خواسته هم روی زیبا و هم خوشروئی و محبت؛ روی گشاده.
۲ گفتی که از سرّ عهد ازل نکته ای بگویم؛ وقتی می گویم که دو پیمانه ی شراب بنوشم.
عهد ازل: زکان آغاز خلقت.
یعنی باید ذوق و حالی داشته باشم که بتوانم از اسرار ازل حرف بزنم و رموز خلقت را بگویم، و این حال در سکر دست می دهد.
۳ من آدمی اهل بهشتم، اما حالا در این سفر؛ به عشق جوانان زیبا گرفتار شده ام.
اشاره به آدم ابوالبشر دارد که در بهشت بود و به کره ی خاکی رانده شد و حالا در این سفر ، عشقهای زمینی فرزندان او را گرفتار کرده است.
۴ در کار عاشقی چاره ای جز سوختن و ساختن نیست؛ مرا از آتش مترسان، مثل شمع ایستاده ام.
از ایستادن دو معنی در نظر داشته یکی سر پا بودن و دیگر ایستادگی و مقاومت کردن . می گوید در کار عشق چاره ای نیست، جز اینکه مثل شمع سوخت و ساخت . شمع در حالی که ایستاده، می سوزد و مقاومت می کند، من هم می سوزم و ایستادگی می کنم. سوختن شمع را سوز و گداز درون و ایستاده بود آن را با مقاومت عاشق مقایسه کرده است.
۵ شیراز معدن لب لعل فام و مرکز حسن و جمال است؛ من جواهر فروش ورشکسته هستم به این جهت مضطرب و پریشانم.
جوهری: جواهر شناس، جواهر فروش که در واقع این دو کیفیت با هم ملازمه دارند.
مفلس: ورشکست شده، بی چیز و فقیر.
ایرا: زیرا، از این جهت.
می گوید همچنان که جایگاه لعل معدن است، جایگاه لبان لعل فام شهر شیراز است، آنجا مرکز حسن و جمال است و اینگونه لعل از آن معدن به دست می آید؛ خاطر من از این جهت مشوش است که جواهر فروش ورشکسته ای هستم، جواهرات زیبا را می شناسم، اما برای خرید بضاعتی ندارم – تنها باید به نگاه کردن اکتفا کنم.
۶ از بس که چشم مست در شهر شیراز دیده ام؛ به راستی حالا شراب نمی خورم ولی به تاثیر آن چشمان مست حال کیف و سرخوشی دارم.
سر خوشی: مستی متعادل، حالت شاد.
۷ شهریست که از شش طرف آن زیبا رویان در حال ناز و کرشمه اند؛ بضاعتی ندارم وگرنه خریدار همه ی آن زیبا رویان هستم.
شش جهت: شمال، جنوب ، مشرق، مغرب، بالا، پایین.
۸ اگر بخت یاری کند که اسباب سفر ببندم و به سوی دوست بروم؛ حوران زیبای بهشتی با گیسوان خود از مفرش من گرد راه را پاک خواهند کرد.
مفرش: هر چیز گستردنی، کیسه مانندی مستطیل شکل که از میانه باز می شود و لباس و رختخواب مسافر در آن گذاشته می شود.
می گوید اگر بخت مساعدت کند که از این جهان بروم، و اسباب سفر به سوی دوست ببرم، با عزت و احترام در بهشت از من پذیرایی خواهند کرد، تا آنجا که حوران بهشتی با گیسوی خود از مفرش سفر من غبار روبی خواهند کرد.
سفر آخرت را رفتن به سوی دوست می داند و سعادتی که باید به مساعدت بخت بدست آید.
۹ حافظ، عروس طبع من آرزو دارد که جلوه گری کند؛ آیینه ای ندارم بدین جهت آه حسرت می کشم.
رسم بوده هنگامی که عروس را به خانه ی داماد می بردند شخصی آینه به دست در برابر عروس حرکت می کرد، تا عروس جلوه ی خود را در اوج زیبایی ببیند. طبع خود را به چنین عروسی تشبیه کرده و آرزو دارد زیبایی آن را در اثری مثل آینه جلوه گر سازد، و چون محیط برای چنین جلوه گری آزادی آماده نیست، آه حسرت می کشد.
پس حاصل معنی اینکه: آه می کشم که نمی توانم افکار و معانی جذابی را که در ذهن دارم در جایی منعکس سازم ، تا مردم به لطف و ارزش آن ها پی برند.
در زندگی بکوش. لباس صبر بر تن بپوش. با دانایان بجوش. عزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش