چراغ قرمزهای زندگی مشترک
شنبه 23 اسفند 1393 12:23 AM
مگر میشود در زندگی مشترک به چراغ قرمز برنخورد؟ شما رانندهای را میشناسید که بتواند بگوید در طول رانندگی تمام چراغها برایش سبز بوده است؟
باید تا یک ربع دیگر ماشین را پارک کنم و به محل کار برسم. خیابان بهشتی مثل همیشه در این وقت صبح، شلوغ است و ماندن پشت چراغ قرمزهای طولانی عصبانیام کرده است.
روزنامه با خشم به چراغ قرمز نگاه میکنم و 40 ثانیهای را که باید منتظر بمانم، میشمارم. 39، 38، 37، 36... برای چند لحظه فکر میکنم چه شباهت عجیبی است بین زندگی من و این چراغ قرمز و راه باقیمانده و خیابانها و لحظهها و همه چیزهایی که در نگاه اول چندان هم به یکدیگر مربوط نیستند. چراغ سبز میشود و من به راهم ادامه میدهم.
زندگی من و همسرم بیشباهت به قواعد راهنمایی و رانندگی نبوده است. انگار باید و نبایدهای جاده و خیابان، در خانه ما و رابطه ما هم وجود دارد. چقدر این خیابانها و علائمش برایم آشناست. باید در اولین فرصت به کتاب آییننامه رانندگی سری بزنم. امروز این خیابانهای شلوغ و چهارراههایی که همه چراغشان قرمز است، مرا یاد شلوغیهای جاده زندگی مشترکم انداخت. درست وقتی برای رسیدن عجله داشتم یا بهتر بگویم عجله داشتیم.
گاهی خیابان زندگیمان خلوت بود و پایمان را روی گاز میگذاشتیم و میرفتیم تا به مقصد میرسیدیم، اما گاهی که البته این گاهی زیاد هم اتفاق افتاده است، برای زندگیمان مقصدی تعیین کردیم، اما شلوغی و دستانداز و خیابانهای ورود ممنوع و هزاران عامل دیگر مانع رسیدن ما به آن مقصد شد. در این مواقع مثل امروز من، تنها چیزی که به کمکمان آمد، صبر بود و ایمان به اینکه دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است.
گاهی در مسیر رفتن تا هدف باید صبور بود. من امروز با دیدن خیابان شلوغ و این چراغ قرمزهای خستهکننده، نایستادم، برنگشتم، ادامه دادم البته با دلخوری و بیطاقتی.
باید در زندگی مشترک هم اگر مشکلی دیدم، اگر دستاندازی بود، اگر چراغ قرمزی سر راهم سبز شد، از ادامه مسیر همراهی منصرف نشوم، نایستم و برنگردم. باید ادامه دهم، اما نه با بیطاقتی.
سر همین چهارراهی که 40 ثانیه ایستادن در آن، مرا بیتاب کرد و زیر لب غرغر کردم، دخترک گلفروشی بود که میتوانستم شاخه گلی از او بخرم! سینمای بزرگی بود که میتوانستم عکس فیلمهای آن را نگاه کنم. عابرانی از مقابل ماشین من رد میشدند که میتوانستم با لبخند به آنها صبح بخیر بگویم. من که باید 40 ثانیه صبر میکردم، چرا این زمان از عمر خودم را به بیطاقتی و نارضایتی گذراندم؟
امروز نگاه کوتاهی به زندگی مشترکم انداختم، به مواقعی که باید منتظر میماندم. حال که از این فاصله زمانی نگاه میکنم، خیلی از این انتظارها، مانند همین چند ثانیه بود، اما من آن زمان فکر میکردم بسیار طولانیست. زیر لب غر میزدم و لحظات خوش باهم بودن از لای انگشتانم سر میخورد و پایین میریخت! میتوانستم آن زمان، برای خودم و همسرم دلخوشیهای کوچکی درست کنم. میتوانستم زمان این انتظار را با تراشیدن دلیلهای کوچک برای شادمانی، کوتاه کنم.
واقعا سالهایی که این طور در انتظار چراغهای سبز برای فردایی بهتر از دست دادم، قابل برگشت نیست و این بزرگترین افسوس زندگی من است. مگر میشود در زندگی مشترک به چراغ قرمز برنخورد؟ شما رانندهای را میشناسید که بتواند بگوید در طول رانندگی تمام چراغها برایش سبز بوده است؟
البته گاهی در مسیر، راه را اشتباه رفتهام، دور زده و برگشتهام، اما همیشه حواسم بوده که از جایی دور بزنم که دور زدن ممنوع نباشد. طوری دور بزنم که تصادف نکنم! در مسیر زندگی مشترک هم گاهی باید برگشت، اما بجا و بموقع. اگر مسیری اشتباه رفته شود، ادامه آن فقط ما را از هدف دور میکند. پذیرفتن اشتباه و شجاعت دور زدن برای هر زندگی زناشویی لازم است.
به مسیر ادامه میدهم، چیز زیادی تا رسیدن به محل کارم باقی نمانده! با خودم فکر میکنم خوب است هر بار که رانندگی میکنم، یکی از قوانین راهنمایی و رانندگی برای زندگی مشترک را از همین خیابانها و کوچههای تکراری، پیدا کنم و بنویسم. یک آییننامه زندگی مشترک که همیشه دمدستم باشد تا فرمان یک همسر خوب بودنم درست بچرخد.
امروز بعد از رسیدن به محل کار باید دو قانون طلایی را بنویسم، قانون اول صبر است البته نه صبر معمولی! صبر زیبا. صبر همراه با لذت بردن. توانایی تبدیل تهدید به فرصت. باید بتوانم هر وقت با مشکلی روبهرو شدم، دلیلی برای شاد بودن و لذت بردن پیدا کنم تا ادامه مسیر برایم راحت شود.
قانون دوم هم شجاعت پذیرفتن اشتباه است. باید در زندگی مشترک هرگاه اشتباه کردم، بایستم، قبول کنم، عذرخواهی کنم و درصدد جبران آن باشم. برخی لجبازیهای مرسوم زیر یک سقف همانقدر خندهدار و نامعقول است که یک مسافر وقتی قصد دیدار دریای خزر را دارد، به سمت جنوب حرکت کند.
زندگی مشترک یعنی حرکت در یک جاده، با یک ماشین و البته دو سرنشین. باید همهدف بود، همراه بود و برای رسیدن به مقصد، همدل بود. اگر هر کدام از این «هم»ها وجود نداشته باشد، یا ماشین به مقصد نمیرسد یا در میانه راه یکی پیاده خواهد شد.بالاخره به مقصد رسیدم، کمی دیر شد اما نه آنقدر که به کارم لطمهای بزند. درسهای آییننامه امروز را مرور میکنم تا وقتی که بتوانم روی کاغذ بنویسم و شما هم آن را بخوانید. از این به بعد هر هفته با آییننامههای زندگی مشترک به چاردیواریتان میآیم. شما هم میتوانید از همین امروز وقتی ماشینتان را روشن میکنید، به دنبال شباهتهای زندگی مشترک و رانندگی باشید. شما هم آییننامه خود را بنویسید. گرفتن تصدیق همسرداری برای احساس خوشبختی لازم و ضروری است.
منبع:چاردیواری, روزنامه جام جم
Android , iOS , Windowsphone , Symbian , Java, Mobile Review ,Learning