0

تفسیر سوره شمس

 
ghasem8224
ghasem8224
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آذر 1393 
تعداد پست ها : 1025
محل سکونت : خراسان جنوبی

تفسیر سوره شمس
جمعه 1 اسفند 1393  2:19 PM

وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها1وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها2وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها3وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشاها4وَ السَّماءِ وَ ما بَناها5وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها6وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها7فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها8قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها9وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها10کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْواها11إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها12فَقالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ناقَةَ اللَّهِ وَ سُقْیاها13فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوها فَدَمْدَمَ عَلَیْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاها14وَ لا یَخافُ عُقْباها15

 

تفسیر المیزان _ خلاصه :

(1) (و الشمس و ضحیها):(سوگند به خورشید و گسترش نور آن )

(2) (و القمر اذا تلـیها):(سوگند به ماه ، وقتی که پیرو آفتاب تابانست )

(3) (و النهار اذا جلـیها):(و قسم به روز وقتی که همه جا را روشن می کند)

(4) (و اللیل اذا یغشـیها):(و قسم به شب وقتی که روز را می پوشاند)

(5) (و السماء و ما بنـیها):(و قسم به آسمان و کسی که آن را بنا کرده )

(6)  (و الارض و ما طحیها):(و قسم به زمین و آنکه آنرا گسترانیده )

(7) (و نفس وما سویها):(و قسم به جان آدمی و آن کس که آن را نظام و صورت بخشیده و به حد کمال آفریده )

(8) (فالهمها فجورها و تقویها):(و خیر و شر آن را به او الهام کرده )

(9) (قد افلح من زکـیها):(محققا هر کس جان خود را تزکیه کند رستگار می شود)

(10) (و قد خاب من دسـیها):(و هر کس آن را آلوده سازد، زیانکار خواهد شد)می فرماید: قسم به خورشید و گستردگی نور آن که درست مانند تابش نور ایمان به قلبها و جان آدمیان که نفوس آنان را زنده می سازد، خداوند آن را مسخر بشر و درخدمت او قرار داده به گونه ای که حیات انسانها وابسته به نور خورشید است و رویش نباتات و گردش کره زمین و معاش و زندگی بشر همه به نور آن بستگی دارد.و قسم به ماه که بدنبال غروب خورشید، طلوع می کند و یاقسم به ماهی که نور خودرا از خورشید می گیرد.و قسم به روز در زمانی که زمین را آشکار و ظاهر می سازد.و قسم به شب وقتی که زمین را فرا می گیرد ـ و استفاده از زمان مضارع برای فهماندن این معناست که در ایام نزول آیه که آغاز ظهور دعوت اسلامی بوده ، تاریکی گناه وفجور زمین را پوشانده بود ـ و قسم به آسمان و آن امر قوی و عجیبی که آن را بنا کرده و قسم به زمین و آن امر نیرومند و شگفت آوری که آن را گسترده ـ و اینکه از حضرت حق تعالی به جای (من )با(ما)یاد کرد، برای افاده تعظیم و تفخیم و ایجاد شگفتی است ـو قسم به نفس و آن امر نیرومند و دانا وحکیمی که آن را این چنین مرتب خلق کردو اعضای آن را منظم و قوایش را تعدیل نمود، و مراد از نفس ، نفس انسانی و جان همه انسانهاست .در ادامه می فرماید: پس از خلقت نفس ، تقوی و فجورش را به او الهام کرد،(فجور)یعنی اعمالی که پرده حرمت دین را می درد و انسان با ارتکاب معصیت وگناه و انجام نواهی شریعت ، این پرده حرمت را از هم می درد، و (تقوی )یعنی اینکه انسان خود را از آنچه از آن می ترسد، در محفظه ای قرار دهد .پس منظور از تقوی ، اجتناب از فجور و دوری از هر عملیست که با کمال نفس منافات داشته باشد، که همان ورع و پرهیز از محرمات الهی است و (الهام ) به معنای آنست که تصمیم و آگاهی و علمی از خبری در دل انسان بیافتد و این افاضه ای الهی است و همان صورتهای علمیه ایست که به نحو تصوری یا تصدیقی خدای متعال آنها رابر دل هر کس بخواهد القاء می کند. و اینکه می فرماید: خداوند تقوی و فجور نفس را به انسان الهام کرده ، یعنی اینکه خداوند صفات عمل انسان رابه او شناسانده و انسان خودش به الهام فطری متوجه می شود که عملی که انجام می دهد، مصداق طاعت وتقواست یا مصداق فجور و معصیت .مثلا هر انسانی با عقل سلیم تشخیص می دهد که خوردن مال یتیم فجور است وخوردن مال خود فرد از مصادیق تقواست و خداوند هر دوی این مفاهیم را که ظاهرا درهر دو مورد مشترک هستند به انسان شناسانده و او می تواند مصادیق تقوی و فجور را ازهم تشخیص دهد.آنگاه در جواب همه این سوگندها می فرماید: هر کس که نفس خود را تزکیه کند به رستگاری رسیده و هر کس که نفس رابه غیر جهت کمال سوق دهد و آن را ضایع کند،زیانکار شده .(فلاح ) و رستگاری یعنی ظفر یافتن به مطلوب و رسیدن به هدف و (خیبت )یعنی ظفر نیافتن و نرسیدن به هدف ،(تزکیه ) یعنی رویاندن و رشد و نمو به رشدی صالح وپربرکت و ثمربخش و (تدسیه ) یعنی اینکه چیزی را پنهانی داخل در چیز دیگر کنند ودر اینجا به معنای آنست که انسان نفس خود را به غیر آن جهتی که طبیعت نفس اقتضاءدارد سوق داده و آن را در غیر طریق کمال تربیت و رشد دهد.بنابراین می خواهد بفرماید: کمال نفس انسانی در این است که به حسب فطرت فجوررا از تقوی تشخیص دهد و دین یعنی اینکه انسان خود را در اموری که خدا از اومی خواهد تسلیم خدا نماید و این امور همان فطریات انسانهاست ، لذا آراستن نفس به تقوا و تزکیه نفس ، یعنی تربیت آن به نحوی صالح که باعث زیادتر شدن و بقاء آن گرددبه خلاف فسق و فجور که نفس را ضایع می کند.و نفس انسان نسبت به خیر و شر و هدایت و ضلالت استعداد و آمادگی یکسان دارد،اما انسان قادر است نفس خود را در جهت کمال سوق داده و تربیت کند، پس هر کس چنین کند رستگار شده و هر کس که انگیزه های خیر را تضعیف نماید و نفس را درجهت خلاف آن سوق دهد به زیان و خسارت افتاده است .

(11) (کذبت ثمود بطغویها):(قوم ثمود از غرور و سرکشی دعوت پیامبر خود راتکذیب کردند)

(12) (اذانبعث اشقـیها):(هنگامی که شقی ترین آنها بر انگیخته شد)

(13)  (فقال لهم رسول الله ناقه الله و سقیها):(و رسولخدا ص به آنان گفت : این ناقه آیت خداست ، از خدا بترسید و آن را سیراب کنید)

(14) (فکذبوه فعقروها فدمدم علیهم ربهم بذنبهم فسویها):(اما آن قوم رسول را تکذیب کرده و ناقه را پی نمودند، خداهم آنان را به کیفر ظلم و گناهانشان هلاک ساخت و شهرشان را با خاک یکسان کرد)

(15) (و لا یخاف عقبیها):(و از عاقبت هلاکتشان پروا نکرد)این آیات در مقام استشهاد بر این معناست که گفته شد: اگر کسی نفس خود را ضایع کرده ، و در جهت خلاف فطرت رشد دهد، دچار خیبت می گردد، به ماجرای قوم ثمودمی پردازد و می فرماید: قوم ثمود به سبب طغیان و سرکشی که در نفس خود مستقر کرده بودند، پیامبرشان صالح ع را تکذیب نمودند، آن زمان که بدبخترین آن قوم که فردی به نام (قداربن سالف )بود به تحریک مردم برانگیخته شد که ناقه ای را که معجزه آیات درخواستی خود مردم بود، به قتل رساند و ذبح کند، ماجرای ناقه این بود که مردم به صالح گفتند: اگر تو پیامبر خدا هستی از خدایت بخواه تا شتر ماده ای را از کوه بیرون آورد، زمانیکه حضرت صالح ع دعا کرد و ماده شتری عظیم الجنه از درون کوه بیرون آمد، به آنان گفت : ای مردم این شتر آیت و معجزه خداست پس او را سیراب کنید،(ظاهرا نهری در آن منطقه جریان داشته که حضرت صالح قرار گذاشته بود، یک روز مردم از آب نهر بنوشند و روز دیگر شتر از آب استفاده کند و در آن روز مردم می توانستند خود را از شیر شتر سیراب کنند) و منظور حضرت صالح ع نصیحت آنان بود که متعرض شتر نشوند، نه به قتل او اقدام کنند ونه نوبت آب را از او بگیرند.اما آنها صالح را تکذیب کردند و شتر را سر بریدند (و او را ریشه کن نمودند)وخداوند هم به کیفر گناهشان ، آن قبیله را با خاک یکسان کرد و نسلشان را قطع وآثارشان را محو و نابود ساخت و از عاقبت زیر و روکردن یا تسویه نمودن ایشان پروایی ننمود، چون همه امور عالم مطابق اراده و فرمان و اذن خود اوست ، همچنانکه فرمود:(لا یسئل عما یفعل و هم یسئلون او از اعمالش بازخواست نمی شود، ولی همه آنها مورد بازخواست قرار می گیرند).بعضی مفسران گفته اند، این آیه آخر به معنای اینست که کشنده ناقه از عاقبت وخیم عمل خود نترسید یاصالح ع از عاقبت وهلاکت آنها نترسید، چون به نجات خوداطمینان داشت ، از رسولخدا7 نقل شده که خطاب به امیرالمؤمنین علی ع فرمود: ای علی € شقی ترین مردم در اقوام گذشته کشنده ناقه صالح بود وشقی ترین مردم در آیندگان ‌قاتل‌ توست‌ .

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها