0

نشان دادن بهشت و دوزخ و کافر شدن همه به جز یک نفر

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

نشان دادن بهشت و دوزخ و کافر شدن همه به جز یک نفر
شنبه 18 بهمن 1393  11:56 AM


نشان دادن بهشت و دوزخ و کافر شدن همه به جز یک نفر


نشان دادن بهشت و دوزخ و کافر شدن همه به جز یک نفر

 اصحاب على (ع ) گفتند: يا اميرالمؤ منين ! اى كاش از آنچه كه از پيغمبر به شما رسيده ، براى اطمينان خاطر به ما چيزى نشان مى دادى ؟

حضرت فرمود: اگر يكى از عجايب مرا ببينيد كافر مى شويد و مى گوييد ساحر و دروغگو و كاهن است و تازه اين بهترين سخن شما درباره من است .

گفتند: همه ما مى دانيم كه تو وارث پيغمبرى و علم او به تو رسيده  است .

حضرت فرمود: علم عالم سخت و محكم است و جز مؤ منى كه خدا قلبش را براى ايمان آزموده باشد و به روحى از خود تأييدش كرده باشد، تاب تحمل آن را ندارد . سپس فرمود: شما تا بعضى از عجايب مرا و آنچه از علمى كه خدا به من داده ، نشان ندهم راضى نمى شويد، وقتى نماز عشا را خواندم همراه من بياييد.

وقتى نماز عشا را خواند، راه پشت كوفه را در پيش گرفت و هفتاد نفر كه در نظر خودشان بهترين شيعيان بودند دنبال ايشان رفتند . فرمود: من چيزى به شما نشان نمى دهم تا عهد و پيمان خدا را از شما بگيرم كه به من كافر نشويد و امر سنگين و نادرستى به من نسبت ندهيد، چون كه به خدا قسم به شما چيزى نشان نمى دهم جز آنچه پيغمبر (ص) به من ياد داده و عهد و پيمانى محكم تر از آنچه خدا از پيغمبرانش گرفته ، از آنها گرفت و فرمود: رو از من بگردانيد تا دعايى كه مى خواهم ، بخوانم و شنيدند دعاهايى كه مانندش را نشنيده بودند خواند و فرمود: رو بگردانيد و چون روگرداندند ، ديدند از يك طرف باغ ها و نهرهايى است و از طرفى آتش فروزانى زبانه مى كشد ، به طورى كه در مشاهده و معاینه بهشت و دوزخ هيچ شك نكردند و آن كه از همه خوش گفتارتر بود گفت : اين سحر بزرگى است ! و به جز دو نفر همه كافر برگشتند و چون با آن دو نفر برگشت ، فرمود: گفتار اينها را شنيدند؟

وقتی به مسجد كوفه رسيدند دعاهايى خواند كه سنگريزه هاى مسجد در و ياقوت شد و به آن دو نفر فرمود: چه مى بينيد؟ گفتند: درّ و ياقوت است ، فرمود: اگر درباره امرى بزرگتر از اين هم خدا را قسم بدهم ، خواسته ام را انجام مى دهد و يكى از آن دو هم كافر شد، ولى ديگرى ثابت ماند و حضرت به او فرمود: اگر از اين درّ و ياقوت ها بردارى پشيمان شوى و اگر هم برندارى پشيمان مى شوى و حرص او را رها نكرد تا درّى برداشت و در آستين گذاشت ، و چون صبح شد ، ديد درّ سفيدى است كه كسى مثلش را نديده ، گفت : يا اميرالمؤ منين من يكى از آن درّها را برداشتم . فرمود: براى چه ؟ گفت : مى خواستم بدانم حق است يا باطل ؟ فرمود: اگر آن را به جاى خود برگردانى خدا عوض آن بهشت را به تو مى دهد، اگر برنگردانى خدا جهنم را در عوض به تو مى دهد و آن مرد برخاست و دُرّ را به جايى كه برداشته بود ، برگرداند و حضرت آن را به سنگريزه مبدل كرد، مانند سابق .  بعضى گفته اند: آن مرد ميثم تمار بود و بعضى گفتند: عمرو بن حمق خزاعى  .

منبع : داستانهای از معجزات و کرامات امام علی (ع) ، تألیف عباس عزیزی


ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها