ویتو کرلئونه (مارلون براندو): زنم بالا گریه می کنه ...صدای رفت و امد ماشین می شنوم ...تو مشاورم هستی باید هر چیزی که بقیه می دونن به منم بگی!
تام (رابرت دووال): من چیزی به مادر نگفتم ، می خواستم الان بیام بالا بیدارتون کنم بگم...
ویتو(مارلون براندو): ظاهرا باید خبر بدی باشه
تام (رابرت دووال): بله
ویتو (مارلون براندو): آمادم که بشنوم
تام (رابرت دووال): سانی رو تو بزرگ راه زدن ... اون مرده
ویتو(مارلون براندو) :نمی خوام تحقیقات بشه نمی خوام انتقام جویی بشه می خوام ترتیب ملاقات با سران 5 خانواده رو بدی این جنگ باید تموم می شد ....
پدرخوانده(1972) | فرانسیس فوردکاپولا
ما یه عُمر عادت كردیم ، واسه چیزائی كه می خوایم و بهش نمی رسیم فاتحه بخونیم ...
[زنده یاد انوشیروان ارجمند]
محیا | اکبر خواجویی
چنگیز خان: من مجازات و تنبیه خدا هستم و اگر تو مرتکب گناهان بزرگی نشدی خدا هیچ موقع مجازاتی مثل من را برای تو نمی فرستاد.
Blood and Bone| 2009| Ben Ramsey
پرستار (سحر دولتشاهی): خوشبختی تو دیدن چیزای کوچیکه ...
طلا و مس| 1387| همایون اسعدیان
خوشی ها حتی در بدترین لحظات هم می تونن پیدا بشن ، فقط در صورتی که یادتون بمونه چراغ ها رو روشن کنید.
Harry Potter and the Prisoner of Azkaban| هری پاتر و زندانی آزکابان 2004| آلفونسو کواران
بین : تاریکترین زمان شب درست قبل از سپیده دم است و من به شما قول می دهم سپیده دم فرا خواهد رسید.
The Dark Knight Rises| شوالیه ی تاریکی بر می خیزد 2012| کریستوفر نولان
مرد: تا حالا آرزوی مرگ کردی؟
پیرمرد: نه، احمقانه ست که تو این زمونه آرزوی نعمت داشته باشی
John Hillcoat |جاده 2009| The Road
اوکسبال:میترسم بعد از مرگم بچه هام گمراه بشن!
زن:فکر می کنی تو تنها کسی هستی که به اونا اهمیت میدی؟ساده نباش ،کل کهکشان به اونا اهمیت میده!
اوکسبال: آره،اما کهکشان اجاره خونه رو نمی تونه بده..
Biutiful |2010| Alejandro González Iñárritu
بیمه شدن مثل این میمونه که وقتی ماشینت رو میشوری همش بارون میزنه ......
ریچارد بروکس |در کمال خونسردی 1967 | In Cold Blood
هیچ شکنجه ای نمیتونه یه مرده رو به حرف بیاره!...
Sansho the Bailiff |1954| Kenji Mizoguchi
طبیعت مرز نمیشناسه ، مرز ساخته دست بشر ...
The Grand Illusion | توهم بزرگ 1937 |ژان رنوار
حبیب : دختره همین جا با پسره حرفش شده بود می گفت غیرت و ناموس بازی داره دوباره مد میشه ، ما چی کار کنیم امیر که از این مد نمیفتیم؟
محاکمه در خیابان| 1387| مسعود کیمیایی
میسون:بابا؟توی این دنیا جادو وجود نداره مگه نه؟
بابا:منظورت چیه؟
میسون:میدونی؛ مثلا الفه ها(پری). مردم این رو از خودشون در آوردن دیگه؟
بابا:نمیدونم. مثلا چی باعث میشه فکر کنی الفه ها جادویی تر از یه چیزی مثلِ نهنگ ها هستند؟میدونی چی میگم؟
اگه برات یه داستان تعریف کنم از یه موجود در اعماق اقیانوس یه پستاندار دریایی خیلی بزرگ که رادار داره و آهنگ میخونه و
اونقدر بزرگه که فقط قلبش اندازه ی یه ماشینه و میتونی توی رگ های قلبش راه بری چی؟همین خودش خیلی جادوییه دیگه درسته؟
میسون: آره. ولی پس الان عملا الفه ها وجود ندارن دیگه؟
بابا:نه عملا الفه ای وجود نداره
boyhood |2014| Richard Linklater