پاسخ به:معرفی طنزپردازان ایرانی
دوشنبه 23 دی 1398 10:29 AM
دکتر ناصر مقدم ، متولد بهمن ماه ۱۳۵۹ خرمدره زنجان است. وی دیپلم ریاضی فیزیک دارد اما در مقاطع دانشگاهی به تحصیل در چهار رشته هنری پرداخته است. مقدم ابتدا درسال ۱۳۷۹در رشته تئاتر دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت و سپس به تحصیل رشته گرافیک در همان دانشگاه روی آورد.
در مقطع کارشناسی ارشد در رشته انیمیشن از دانشگاه تربیت مدرس فارغ التحصیل شد اما دوباره برای تحصیل در مقطع دکتری به دانشگاه تهران برگشت و در رشته دکترای پژوهش هنر به تحصیل پرداخت. وی ازسال ۱۳۸۰در زمینه های کارتون و کاریکاتور ، تصویرسازی و انیمیشن به فعالیت پرداخته و همزمان در چند دانشگاه نیز مشغول تدریس بوده است.
به گزارش شیرین طنز ، به نقل از ایران کارتون، دکتر ناصر مقدم اخیرا برنده جایزه اول جشنواره ملی کاریکاتور «شهر+ من» اراک شد. به همین بهانه گفتگویی با وی انجام داده ایم که می خوانید :
فردی یک نفر دیگر را که زیر باران، چتر را به پهلو و نه بالای سرش گرفته استهزا می کند و دو فریم بعد، یک سطل آب از دری نیمه باز به سمت او پرتاب می شود. ایده این کار را ۹ سال پیش در دفترچه ام یادداشت کرده بودم در حالی که کل اتفاقات فقط در یک فریم روی می دهد.
بعدها به نظرم رسید که اگر استریپ (دنباله دار) باشد تاثیرگذاری بیشتری خواهد داشت هر چند کارتون های دنباله دار در جشنواره ها با اقبال چندان خوبی روبرو نمیشوند. ضمن اینکه در این سال ها کاراکترهایم کاملا دگرگون شدند و الأن که طرح اولیه این کار را، که در سال نود کشیدم و با کار فعلی مقایسه می کنم، تفاوت بسیاری وجود دارد.
ایده کار بسیار ساده است، یعنی از آن دست اتفاقات کوچک اما ناخوشایند زندگی روزمره شهری که از هیچ راه قانونی نمی شود حق ات را از خطاکار بگیری (چون از نظر قانون مسئله خیلی کوچک و کم اهمیت است و احتمالا ارزش قانونی ندارد)، اما همین اتفاقات ریز و درشت از عدم رعایت حقوق همدیگر، زندگی امروز جامعه ما را بعضا ناخوشایند کرده است. فکر می کنم کارتون می تواند این بی قانونی های کوچک (اما مهم) را در چشم همگان برجسته نماید و گوشزد کند.
فکر می کنم در نظر گرفتن جزئیات و ریزه کاری ها برای داوران مهم بوده است، اما مطمئن نیستم.
اولین آرزوهای دوره کودکی و نوجوانی ام نویسندگی بود و آن زمان دو رمان نصفه و نیمه هم نوشتم! در دوره دبیرستان به ریاضیات علاقمند شدم و بعد از افتادن در دام هنر، همه وقتم صرف آن شد اما بعد از پایان تحصیلات دانشگاهی فرصت یافتم تا به علاقمندی های دیگرم برسم که الأن درآن مرحله هستم. کارتون و کاریکاتور هم دو رشته ای بودند که بعد از ورود به دانشکده هنر آغاز کردم و مثل خیلی از زمینه های هنری در ابتدا صرفا برای تجربه بود اما به مرور برایم جدی تر شدند.
در سال های اول، ما تازه کارها تصوری که از کارتون داشتیم، شکل هایی ساده و کم و بیش کج و معوج بود که عمدتا باید سیاه سفید اجرا می شد. حتی با خودمان تحلیل هم می کردیم (البته شاید فقط من این کار را می کردم) که برای تاثیرگذاری بیشترِ کارتون، باید هر چیز زائدی حتی رنگ را از کار حذف کرد. این فکر البته محصول یک سری سوء تفاهم ها بود.
مثلا اغلب نشریات اولیه برای کاهش هزینه ها تصاویر را به صورت سیاه سفید چاپ می کردند و یا به علت محدودیات های فنیِ صنعت چاپ، سردبیران به کارتونیستها تأکید می کردند که به صورت خطی کارکنند. بعد از طی این دوران خام فکری و خام دستی، به مرور رنگ، فضا، کاراکتر و … برایم مهم شدند؛ به ویژه به دنبال آشنایی عمیق تر با آثار هنرمندان رنسانس، از نیمه دهه هشتاد تلاش کردم فضاها از شکل های ساده به ساختارهای غنی تری ازنور و رنگ و بافت برسند.
از اواخر دهه هشتاد علاقمندی روز افزونم به نگارگری ایرانی عامل دیگری شد که فضای نقاشی ایرانی را در کارهایم بازآفرینی بکنم. در سال های اخیر، تمام همت ام را صرف این مسئله کرده ام که چگونه شکل های کارتونی را با هنر رنسانس و نگارگری ایرانی تلفیق کنم.
همان طور که گفتم چندین سال است که تلاش می کنم کارهایم نقطه کانونی سه جریان باشد: فرم های کارتونی، هنر رنسانس و نگارگری ایرانی. به تعادل رساندن این سه جریان دشوار است و زمان می برد. برای همین گاه در کارهایم یکی از این سه حیطه پر رنگ تر می شود و به همین دلیل ممکن است مخاطب نکته سنج در یابد که کارها از نظر سبکی خیلی یکدست نیستند اما تکنیک چاپ دستی کمک می کند تا این عدم یکدستی فرم ها و فضا تا اندازه زیادی به چشم نیاید. به ویژه نوع خاصی از بافت که کل کار را می پوشاند، نوعی همگنی و هم جنسی را به همه فرم ها می دهد.
برای من محتوا و فرم در کارتون ارزش یکسانی دارند. ممکن است به خاطر کمبود وقت ایده ای خوب را در قالب اجرایی نه چندان دقیق ارائه دهم (که البته کارهایی از این دست خیلی زیاد نیستند و خودم هم چندان تمایلی به نمایش مجددشان ندارم)، اما عموما در اجرای کارها وسواس دارم.
هر دو مهم هستند. ایده ای که خوب نباشد در ذهن ها نخواهد ماند و ایده خوبی که اجرای خوبی نداشته باشد دیده نخواهد شد.
از نظر بنده مطالعه بسیار مهم است. از این نظر مهم است که یک اثر هنری مهم ، اثری است که بتواند به گفتگوهای بیشتری دامن بزند؛ به زبان دانشگاهی بتواند ارجاعات بینامتنی افزون تری داشته باشد. امروز دیگر اصالت یک کار هنری به نوآوری و بدیع بودن آن نیست چون امکان چنین چیزی هم دیگر میسر نیست و هر کار نویی که به ذهن ما برسد احتمالا جایی در دنیا و در مقطع زمانی خاصی انجام شده است.
پس اهمیت یک اثر هنری به این است که بتواند مسائل گوناگونی را پیش بکشد و به بحث های گسترده تری دامن بزند و قطعا چنین کاری فقط با مطالعه عمیق ممکن است. البته منظور از مطالعه، صرفا مطالعه متن نوشتاری نیست، بی شک دیدن یک بنای تاریخی یا ورق زدن یک آلبوم نقاش و یا گوش دادن به یک موسیقی خلاق هم مطالعات مهمی به حساب می آیند.
موضوعات کارهایم عمدتا در فضای شهر ایرانی اتفاق می افتد. در واقع شهر ایرانی برای من نماد زندگی ایرانی است؛ درست به همان شکل که تقریبا نود درصد موضوعات نگاره های ما در اردوی پادشاه و امیر (شامل باغ، کوشک، گل گشت و …) اتفاق می افتد و مثلا در نقاشی ایرانی کمتر منظره پردازی میبینیم. بافت شهر ایرانی به طور کلی بافتی متخلخل، نسبتا زبر، خاک آلود، کهنه و زنگ زده است و کمتر می بینیم مانند شهرهای اروپایی صیقلی و براق باشد! کاراکترهای کارهایم با معماری شهری عجین هستند چون در آنجا زندگی می کنند و گاه خودِ معماری موضوع اصلی کار است که با تاثیرگذاری بر کاراکترها به شکل گیری ایده کمک مینماید.
در سال های ابتدایی فرم و ساختار بصری برای من صرفا محمل و ظرفی بود که موضوع و محتوای کار ناگزیر باید درقالب آن ریخته بشود، ازاین رو، گاه فرم و فضا نسبتِ اندکی با موضوع داشت و به قول معروف به هم نمی آمدند. به مرور این جدایی از میان رفته است و در سال های اخیر فرم ها به اندازه سوژه دگرگون می شوند، کش میآیند و یا تحلیل می روند.
به طور مثال خیلی می شنوم که زاویه کارهایم اغلب از بالا است در حالی که این گسترده شدن بخشی از فرم ها است که حس نگاه از بالا را تداعی می کند. مثلا جمجمه و پشت سر کاراکترهایم نسبت به صورت و فک آنها بسیار بزرگتر است. از این رو است که سطح موها و بالای پیشانی را گسترش می دهم و برای اینکه هماهنگی فرمی پدید آید، برای دیگر اشیاء و حتی معماری نیز همین رویه را تکرار می کنم.
یعنی وجوه بالای اشیاء را گسترده تر می کشم و همین مسئله، سبب می شود که حس نگاه از بالا تداعی شود. اما درحقیقت، دغدغه بنده زاویه دید نبوده است. گسترش جمجمه و کوچکی پیشانی و صورت و فک، کاراکترهایم را به افرادی کم فکر، پراشتباه و بدبخت تبدیل می کند. آنها شبیه انسانهای ماقبل تاریخ و شاید کمی نئاندرتال می شوند، کم هوش و نفله اما بیشترپراشتباه و کم دقت. به همین ترتیب محیط زندگی آنها نیز محیطی درخور شأن آنهاست.
در سال ۱۳۷۹ که دانشگاه قبول شدم، با سعید بهداد ، کارتونیست اصفهانی ، هم کلاس و هم خوابگاه شدیم. او کارتون می کشید و من سعی می کردم نگاه کنم و یاد بگیرم که چگونه ایده پیدا می کند و چگونه ایده را به تصویر می کشد. شروع کارم را مدیون او هستم ولی ادامه کارم را مدیون نیاز مالی به جوایزمی دانم. اما امروز که نیاز مالی کم و بیش دارد از زندگی ام رخت بر می بندد، واقعا به عنوان یک هنر به کارتون علاقمند می شوم.
بله . اولین کاری که کشیدم کارتونی بود در رابطه با دانشگاه و فضای دانشجویی که برای یک جشنواره داخل دانشگاهی در دانشگاه تهران کار کردم. جایزه چهارم را برنده شد و ربع سکه گرفتم و نمی دانید چقدر خوشحال شدم.
سال ۱۳۸۰ اولین و فکرکنم آخرین دوره جشنواره کاریکاتور دانشجویان کشور برگزار شد که کار من حائز جایزه دوم شد و در کاتالوگ چاپ شد و بازهم نمی دانید که چقدرخوشحال شدم.
دو تا آرزو داشتم: اینکه خانه مان گچی باشد و نه کاهگل و دوم اینکه نویسنده بشوم.
خانه مان را بالاخره بعد از مدت های طولانی سفید کردیم ولی هنوز آرزو دارم نویسنده بشوم.
جایزه چهارم جشنواره دانشگاه تهران و اولین جایزه ام در سطح ملی جایزه دوم جشنواره کاریکاتور دانشجویان کشور درسال ۱۳۸۰ بود که آقایان جواد علیزاده، مسعود شجاعی طباطبائی و فائز علیدوستی داوران جشنواره بودند و من اولین باربود که با این عزیزان آشنا می شدم.
جایزه سوم پنجمین جشنواره « شهر + من » اراک.
چندین کار است که دارم به طور همزمان روی شان کار می کنم. برخی از این کارها را ازسال ۱۳۹۲شروع کرده ام و هنوز در حال کار روی شان هستم.
با سه تکنیک دیجیتال، مداد رنگی و چاپ دستی
برای کارهای دیجیتال از فتوشاپ بهره می گیرم. در تکنیک مداد رنگی نیز از شیوه هاشورهای همسو استفاده می کنم و در تکنیک چاپ دستی ترافارد از آبرنگ، مقوا و اسفنج ابری استفاده می کنم.
خودم شخصا کاری که درسال ۱۳۹۰ با موضوع « گذرسیاوش ازخیابان» کشیدم را بیشتر ازبقیه کارهایم دوست دارم اما کاری که خیلی بازخورد خوبی ازطرف مخاطبان گرفتم، نیسانی بود که پشتش گوسفندها کمربند ایمنی بسته بودند.
بله. اما نه به شکل مکانیکی و دستورالعمل های خاص. باید هنرجو را آموزش داد که به شیوه متفاوتی به مسائل، اشیاء و انسانهای پیرامون خود بنگرد.
بله می توان آموزش داد ولی همان طور که گفتم، صرفا با آموزش یک سری تکنیک ها چون جابجایی، بزرگنمایی، تکرار و … نمی توان هنرجو را خلاق بارآورد. باید شیوه نگاه و تفکر او را دستکاری کرد.
هر دو به یک اندازه برایم اهمیت دارند.
سالیان طولانی است که تناقض ها، اعوجاج ها، ناهمخوانی ها و … زندگی روزمره (به ویژه زندگی ایرانی) دغدغه من شده است و پیوسته به آنها فکر میکنم. به ویژه نوعی از میان مایگی، نوکیسه گی، تازه به دوران رسیدگی و … که ویژگی جوامع درحال گذری چون ایران است و تناقض ها و ناهمخوانی های این نوع از زندگی برایم سئوالات زیادی پدیدآورده است.
نمی توان به جنگ این نوع زندگی مبتذل رفت چون بسیاربی شکل و ژله مانند است و برای اینکه از رقابت تجمل و چشم و هم چشمی بازنماند، مدام تغییرشکل میدهد. اما به مرور دریافتم که می توانم با زبان طنز و کارتون این سبک زندگی را نقد کنم.
هر تناقض و ناهمخوانی که در رفتار و اشیاء زندگی می بینم، به طور مرتب به شیوه های جایگزین آن فکر میکنم که برای مثال اگر اینطوری شود چه؟ برای همین، محور ایده هایم کمتر جابجایی اشیاء بلکه بیشتر جابجایی رفتارها است.
اخیرا ایده با شکل و فرم نسبتا کاملش در ذهنم شکل می گیرد. یعنی این طور نیست که اول ایده به ذهنم خطور کند و سپس به دنبال فضاسازی مناسب اش بگردم و گاهی حتی برعکس این تصویر است که ایده و محتوایی را به دنبال خود می آورد.
نه هیچ وقت. و برایم عجیب است این موضوع.
اتفاقا همیشه دوست داشتم نظر داوران و مخاطبان کارم را بدانم ولی به ندرت میّسر شده است که کسی کار من را نقد کند. متأسفانه با اختتامیه هر جشنواره، پرونده آن جشنواره هم بسته می شود و به همان ترتیب راه نقد آثار برنده یا مردود نیز مسدود می شود. خودم هم زیاد اهل برگزاری نمایشگاه نبودم تا رو در رو با مخاطبان روبرو شوم. از روی تأسف باید بگویم که همواره در خلأ کارکرده ام و هر صحبتی درباره کارهایم بکنم، دریافت های ناقصی است که از کنارهم چیدن تکه تکه بازخوردهای پراکنده سعی کرده ام درباره کارهایم دریابم.
ولی یک نکته کلی را می توانم بگویم ؛ حدس می زنم اقبال نسبی به کارهای بنده در سال های گذشته حاصل آن بوده است که موضوعات کارهایم اغلب به مسائل روزمره زیست بوم ایرانی برمی گردد و شخصا فکر می کنم که نیازمند نقد رفتارها، افکار و سبک زندگی کنونی ایران هستیم. هیچ اتفاق مهمی نمی افتد و هیچ دگرگونی در احوال این کشور رخ نخواهد داد، اگر از مسیر نقد و ارزیابی سبک زندگی کم و بیش پُرایراد ایرانی وارد نشویم.
به طور کلی در سالهای اخیر، بیشتر با سه تکنیک کار کرده ام. برای کارهای عجله ای از فتوشاپ استفاده می کنم که چند ساعت تا یک روز زمان می برند. برای کارهای با عجله کم، از مداد رنگی بهره می گیرم که یک هفته زمان می برند و برای کارهایی که با فراغ بال و بدون استرسِ زمانبندی کارمی کنم، از چاپ دستی « ترافارد» بهره میگیرم که عموما دو تا سه ماه کامل زمان می برد.
فرم به گونه ای تنگا تنگ با محتوا عجین است اما صحبت از فرم ساده یا پیچیده کمی گمراه کننده است. باید بپرسیم که چگونه فرم های خاصی برای موضوعات خاصی دگرگون می شوند؟ به طور مثال، آثار« کامبیز درمبخش» و « استاین برگ» یا « بارتاک » را نمی توان ساده خطاب کرد زیرا در این صورت، چگونه می توانیم دگرگونی های فرمی و اغراق های باورنکردنی را توجیه کنیم. اگر معنای سادگی، حداقل اغراق را نیز در بربگیرد.
موثر بوده اند. نمی شود با قاطعیت گفت کاری که برنده می شود، ممتاز بوده است یا بر عکس کاری که رد می شود حائز کیفیت لازم نبوده است اما به طور میانگین و نسبی، کسب مقام می تواند یکی از بازخوردهای مهم برای یک کار هنری باشد و ازطریق آن به گونه ای نسبی می شود دریافت که شیوه کارفرد، حائز کیفیت لازم بوده است یا نه. جز این، مبلغ جوایز هم کم اهمیت نیستند؛ به ویژه برای بنده درمقطعی از زندگی ام بسیار کمک کننده بود.
یکی از مسائلی که همواره به آن فکر می کنم این است که چطور می شود برای مسائل کوچک، راه حل های بزرگی یافت و در مقابل، مسائل به ظاهر بزرگ را کوچک کرد. شاید وجه دوم، تاثیرات ناکامی های نسل های گذشته ما در حل کردن مسائل بزرگ سیاسی و طبقاتی باشد؛ آن هم عمدتا از طریق مبارزه سیاسی.
اما وجه اول قضیه یعنی اهمیت دادن به مسائل به ظاهر کوچک و بی اهمیت و قراردادن آنها درچهار چوبی بزرگ و کلان و یافتن نسبت های جهانی برای آن، یک دیدگاه پسامدرن و پسا چپ گرایی است که ویژگی نسل های متأخر است. در کارهایم این مسئله را مدنظر دارم به ویژه در انیمیشن تلاش دارم هم در فرم و هم محتوا به آن بپردازم.
هنر انیمیشن با تمام بستگی ها و شباهت هایش به سینما، از دلِ کمیک ها و کاریکاتورهای سده نوزدهم بیرون آمد. به ویژه هنرمندان انیمیشن در دهه های نخستین سده بیستم، وامدار کارتونیست هایی چون « ویلهلم بوش » و « هاینریش کلی » و دیگران بودند.
کارتون به این دلیل به شکل گیری انیمیشن کمک کرد که هنرهای تصویری دیگر چون نقاشی رئالیستی قابلیت جاندار پنداری را نداشت. کارتون به خاطر ماهیت خود و دارا بودن فرم های از شکل افتاده و اغراق شده، قابلیت جاندارپنداری هرچیزی (حتی یک سنگ سخت) را دارد. از این رو، فانتزی در آن موج می زند و هر خیالی ممکن میشود.
بله شرکت می کنم. در حال طراحی نهایی چند کار هستم.
خوب است. بد عهدی و زیر پیمان زدن، یک ورشکستگی اخلاقی است. چه خب که از طریق تصویر به نمایش در آید.
کینو
خوب این سئوال سختی است ! چون احتمالا باید بپرسید که از کدام کارِ کدام هنرمند خوش تان می آید چون هر هنرمندی کار قوی و کارضعیف دارد و شخصا از همه هنرمندان ایرانی یاد می گیرم ، چه جوان ها و چه هنرمندان پیشکسوت. اگر در کارتونیست های خارجی با قاطعیت از یک نفر نام می برم، به این دلیل است که « کینو » واقعا حتی یک کار ضعیف هم ندارد.
اما اگر بخواهم از چند کارتونیست ایرانی که از کارشان لذت می برم نام ببرم، می توانم «جمال رحمتی» و از جوان تر ها : مجتبی حیدرپناه ، مهنازیزدانی و مهدی عزیزی نام ببرم ولی واقعا این به معنای این نیست که دیگر هنرمندان مورد علاقه من نیستند. فهرست بلندی می شود اگر بخواهم نام ببرم.
ایرانی «هامون» و خارجی «بوی خوش زن».
این هم سئوال سختی است چون هر بازیگری هم کار خوب دارد و هم کار ضعیف. به عنوان مثال، همان طورکه بازی «لئوناردو دی کاپریو» را در «تایتانیک» نمیپسندم و اصلا از این فیلم خوشم نمی آید. بالعکس بازی او را د ر«گرگ وال استریت» ستایش می کنم و نبوغ آمیز میدانم. به نظرم یک بازیگر را باید فیلم به فیلم قضاوت کرد.
زیادند. ولی یکی از آنها برگزیده آثار «نیچه» نوشته «والتر کوفمان» است. البته ظاهرا ترجمه اش بی نقص نیست.
به صورت مجازی تقریبا با اکثر دوستان هنرمند در ارتباط هستم. در رویدادهایی چون جشنواره یا ورک شاپ هم دوستان را می بینم ولی معمولا تنها هستم. نیچه میگوید فقط خدا و فیلسوف می توانند تنها باشند، احتمالا باید من را هم اضافه می کرد!
بسیار مفید. به همراه کیهان کاریکاتور و نشریه طنز و کاریکاتور. همه ما کارتونیست های نسل های متأخر مدیون این رسانه ها هستیم. ایران کارتون، به ویژه با گرافیک جدید جذابیت بیشتری پیدا کرده است.
از سایت ایران کارتون و شخص آقای مسعودشجاعی طباطبائی و همچنین شما ، که زحمت این گفتگو را کشیدند، تشکر میکنم.
ما هم از شما به خاطر وقتی که دراختیارمان گذاشتید تشکر میکنیم.
مدیرتالارلطیفه وطنزوحومه