پاسخ به:معرفی طنزپردازان ایرانی
دوشنبه 20 آذر 1396 7:21 AM
به گزارش شیرین طنز، به نقل از انجمن طنز فارسی: متن زیر مقالهی ارائه شده توسط رویا صدر، طنز پژوه ایرانی و یکی از اعضای انجمن طنز فارسی، در همایش دو روزه ی «سعدی و سروانتس» است که ۲۸ و ۲۹ اکتبر سال ۲۰۱۴ در مادرید برگزار شد. این همایش را مرکز فرهنگی و بینالملل شهر کتاب، مرکز سعدیشناسی، رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در اسپانیا و دانشگاه کمپلوتنسه برگزار کردند.
رویا صدر: دُن کیشوت یکی از نامآشناترین و فراگیرترین پرسوناژهای ادبی جهان است که آوازهاش ادبیات را درنوردیده و دن کیشوتیسم به یکی از پدیده های نامآشنای عرصه اجتماع و روانشناسی تبدیل شدهاست. این معروفیت را شاید بتوان به مضمون زیربنایی دن کیشوت مرتبط دانست که همانا رویارویی پندار و واقعیت است. دن کیشوت ـ علیرغم غریب بودنش ـ یکی از رایجترین خصوصیات بشری را تجسم میبخشد. برای همه ما آشنا، باورپذیر و تا حدی درککردنی است. به قول بلینسکی،”هر کسی اندکی دن کیشوت است.” هر کدام از ما، گاهی اندیشه های خود را با الزامات و ضروریات زمان منطبق نمییابیم و با آن سر ناسازگاری می گذاریم و در دنیای وهم بر واقعیات پیشی میگیریم و بر آن غلبه میکنیم. این روحیه در برخی جوامع به صورت رفتار جمعی درمیآید و گاهی در نظامهای بسته و استبدادی، رنگ رفتار حکومتی نیز پیدا میکند تا از رهگذر آن همۀ کاستیها به عوامل خارجی نسبت داده شود.
طنزنویسان ایران نیز از این نابهنجاری رفتاری که به خاطرتاریخ پر فراز و نشیب این سرزمین در روابط فردی،اجتماعی و سیاسی حضور دارد غافل نبودهاند، در تاریخ ادبیات فارسی آن را به نقد گرفته ودر این میان آثاری ماندگارخلق کردهاند. از مهمترین مظاهراستفاده از شگرد حماسۀ مضحک در طنزفارسی، منظومۀ موش و گربۀ عبید زاکانی نویسندۀ همدورۀ سعدی است که در آن با لحنی حماسی، روایتی از جنگ میان موش و گربهها نقل میشود، و صحنههایی مضحک را از گردنفرازی لشکر موشها (که گربه را عابد و زاهد و شکست خورده میپندارند و خود را در برابر او قوی فرض میکنند) به تصویر میکشد. این اثر، کنایی است و رفتارهای امیر مبارزالدین محمد حاکم وقت شیراز را به طنز میکشد و در حقیقت نقد میکند. با این حساب می شود گفت حماسه سازان مضحک و متوهم، چهرههای آشنای تاریخ طنز فارسی هستند که در تاریخ ادبیات در قالبهای نظم و نثر به آنها پرداخته شدهاست. این چهرهها از اواخر قرن ۱۹(دوران تحولات بنیادی اجتماعی وپایان سیستم حکومتی خودکامه در ایران) همچنان در ادبیات فارسی حضورشان را حفظ می کنند. ولی اینبار پابه پای حرکتهای تحولخواهانه درادبیات وهمگام با تاثیرپذیری نویسندگان ایرانی ازآثار ادبی جهان، برای تداوم این حضور در برخی ازمهمترین آثارطنز معاصر ایران ازدن کیشوت الهام میگیرند.
اولین این آثار، سیاحتنامۀ ابراهیم بیگ نوشتۀ زین العابدین مراغهای است. این رمان سه جلدی متعلق به دورۀ مشروطه است و اهمیتش چنان است که آن را مانیفیست مشروطه خواهان نام نهادهاندو پیشتاز رمان نویسی اجتماعی در ایران بشمار میآید. این اثر، یکسره طنز نیست ولی نگاه و زبان نقاد و شوخ نویسنده ونیز قرار گرفتن پرسوناژها در موقعیت طنز، فرازهایی از آن را دارای ارزش طنز در زبان و موقعیت کرده است. اگر دن کیشوت بر اثر خواندن رمانهای پهلوانی، سودا و رویای دوره سپری شدۀ پهلوانان قرون وسطی را دارد و با مهترش به سفر می رود تا منش آنها را زنده کند و تداوم بخشد، میرزا بیگ قهرمان این کتاب، تاجر ایرانی ساکن مصر، عاشق ایران است، درعالم خیال وطن را بی نقصترین و منزهترین جاهای دنیا میداند، و حاضر نیست هیچ خبر ناگواری راجع به ایران بپذیرد یا حتی بشنود. سرانجام برای نخستین دیدار از وطن از راه عثمانی با پسرعموی خود رهسپار ایران میشود. اگر نویسندۀ دن کیشوت قصه اش را در بازار از یک پسربچه می خرد که به زبان عربی نوشته شده، نویسندۀ ابراهیم بیگ سر راهش، در استانبول، نویسنده داستان (یعنی زینالعابدین مراغهای) را ملاقات میکند و در خانۀ او نسخهای از کتاب احمد را میبیند که در وصف مشکلات ایران است. ابراهیمبیگ انتقادات این کتاب از وضع ایران را جدی نمیگیرد و با همین خود فریبی تردید آمیز قدم به خاک ایران میگذارد ودر هر قدم با ناروایی و مصیبتی روبه رو میشود.
اگر دن کیشوت خود را شهسواری میبیند که وظیفۀ کمک و نجات دیگران و جنگ با شر را دارد ابراهیم بیگ نیزدر پی راه علاج مصایب کهنه و ریشهدار میهنش با اصناف و طبقات مردم به جروبحث و مرافعه میپردازد. او هم مثل دن کیشوت در راه هدف مقدسش مورد توهین، دشنام، آزار و کتک قرار میگیرد و به دخالت بیجا متهم میشود. عاقبت سرخورده و نومید راه آمده را برمیگردد و با همان اعصاب خسته در غربت نیز دست از محاجه با دیگران برنمیدارد. تا سرانجام شبی در پی یکی از بحثهای دیوانهوارش موجب حریق میگردد و مصدوم میشود. چون به خود میآید هوش و حواسش را از دست داده و جسماً فرسوده شده است، تخفیف یا تشدید مرض او به آمدن خبرهای خوب و بد از ایران بستگی دارد. نامهها و اخباری که از ایران میرسد اورا قدم به قدم به سراشیب جنون و دق مرگی میبرد و در نهایت مثل دن کیشوت بر اثر ناملایمات بوجود آمده میمیرد. این کتاب مانند دن کیشوت در دو بخش و با فاصله نوشته شدهاست و نویسنده در سال های آخر عمر نگران از اینکه مبادا همشهریان حسود آن را به نام خود مصادره کنند جلد سومش را نیز مینویسد. دن کیشوت و ابراهیم بیگ هر دو متوهمند و جهان آرمانی و مدینه فاضلهشان با مردم دیگر فاصله دارد، هر دو با مظاهر عینی و واقعی حیات و جامعه درمیافتند با این تفاوت که یکی سودای احیای گذشتۀ پر افتخار شهسواران قرون وسطی را دارد و دیگری در تقابل با سنن به میراث رسیده از گذشته، چشم به راه آیندهای است که شاید هیچگاه از راه نرسد!
از این اولین رمان اجتماعی فارسی که بگذریم، در گذر از سالهای دهۀ ۲۰ شمسی (دهۀ ۴۰ میلادی) به مهمترین و معروفترین رمان فارسی (دایی جان ناپلئون) میرسیم. این رمان آنچنان مشهور است که شخصیتهای آن و تکیه کلامهایشان در فرهنگ مردم کوچه و بازار به صورت ضرب المثل درآمده است. در ادبیات فارسی معاصر، دایی جان ناپلئون مثل دن کیشوت نماد توهم است و جملۀ معروفش :”کار،کار انگلیسهاست” و: “شکی نیست که توطئهای در کار است.” ، بسیار در محاورات روزمره به کار می رود و عملکرد کسانی را که توهم توطئه از سوی بیگانگان را دارند و هر کژی و کاستی اجتماعی،سیاسی و اقتصادی را به این وسیله توجیه میکنند به هجو میکشد. این اثر در دورهای نوشته شدهاست که جامعۀ ایران مدرن شده و طبقۀ بورژوای متوسط رشد و گسترش پیدا کرده که این امرزنگ خطری برای عقب نشینی اشراف و واگذاری امتیاز به نوکیسه ها بشمار میرودید.ا. همچنین میدانیم که دن کیشوت در دوره رنسانس نوشته شده که نگرش ها به جهان اطراف و وقایع آن دگرگون میشود. بورژوازی در اروپا کم کم شکل می گیرد و گونه جدیدی از داستانسرایی پدیدار میشود. ا
ین تشابه در زمان نگارش این دو اثر، در مضمون هر دو که تعلق خاطر قهرمانان اصلی آنها به گذشتهای از دسترفته است متجلی میشود. دایی جان شخصیت اصلی رمان متعلق به خانوادهای اشرافی است. عاشق ناپلئون است و تمام کتابهایی را که در باره او بزبان فارسی و فرانسه در ایران موجود است در کتابخانه اش جمع کرده و از این جهت به دن کیشوت شبیه است که تمام کتابهای پهلوانی را در کتابخانه اش دارد. او که یک ژاندارم ساده بازنشسته است از داستان جنگها و مبارزاتش با سارقین و اشرار حکایتها دارد. بهمرور، عدۀ متخاصمین در این حکایتها بیشتر می شود و جنگها خونین تر میگردد. در طی زمان این رویارویی ها به جنگهای مخوفتری تبدیل میشود که در آن دایی جان با قوای منظم امپراطوری بریتانیا روبرو میشود. دایی جان ناپلئون و دن کیشوت هر دو مضحک و از نوع قهرمانان آثار حماسۀ مضحک (مسخره) هستند. مضحکند چون هر دو دچار ایده آلیسم انتزاعی و یادگار روزگار سپری شدهاند. یکی میپندارد که دیوهای شرور او و واقعیت را افسون کردهاند و دیگری به همه کس و همه چیز مشکوک است و فکر میکند همه به نمایندگی از انگلیس در تعقیب اویند.
ایندو، نه جهان واقعیت را درک میکنند و نه واقعیت زمانه پذیرای چنین جنگاورانی است. اطرافیان دن کیشوت او را دیوانه می دانند وبجز سانچوپانزا بقیه ریشخندش میکنند وبرای خنده و سرگرمی به توهمات او دامن میزنند و جنونش را تشدید میکنند. اطرافیان دایی جان نیز بهجز مهترش مشقاسم در خفا مسخرهاش میکنند و برای انتقامجویی به توهماتش دامن می زنند. حتی از نظر فیزیک ظاهری و پوشش نیز دایی جان و دن کیشوت مضحک و در تضاد با ادعای خویشند: نیزه و سپر کهنه و کلاهخود قلابی دن کیشوت تکیده و یابوی مردنیش با دایی جان قد بلند و لاغر استخوانی که کت نظامی را روی زیر شلوار چسبان و کشیاف انداخته و یا روی پیراهن خواب بلند، دوربین جنگی به گردن انداخته و حوض خانه را با دقت برای تعقیب دشمن نگاه می کند، به هر دو ظاهری کاریکاتوریستی میدهد. مشقاسم مهتر دایی جان، نسخۀ بدل سانچوپانزاست، در حقیقت مدل کوچک شخصیت اربابش است و حضورش به برجسته کردن ویژگی های شخصیت اصلی کمک می کند. او، چون ارباب خود دچار توهم است ودر واقعیت آنچه میگوید و میبیند تردیدی ندارد. البته علیرغم ساده دلی، بلاهت ظاهری، سرسپردگی و وفاداری، از ارباب خودهشیارتر و طبیعیتر است، آگاهانه تر عمل می کند، سودجوست و مانند اربابش به لذات مادی وعقل محاسبه گر و منطق بورژوازی و واقعیت عملا موجود بیاعتنا نیست.
مشقاسم بر خلاف سانچوپانزا که گاه مانعی برای اعمال جنون آمیز اربابش بشمار میرفت در جعل افتخارات برای ارباب خود سهیم است و مدام از افتخاراتش در جنگ کازرون با انگلیسها داد سخن می دهد. در هر حال هر دومهتر بر خلاف اطرافیانشان به بزرگ بودن شخصیت ارباب ایمان دارند و این، توجیه گر عکسالعمل هایشان است. اگرچه گاه به علت آگاهی از جنون ارباب و برای خاموش ساختن آتش خشمش و به قول سانچو پانزا، “بر اساس ضرورت” او را به قبول مطالب خلاف واقع وامیدارند ولی در عین حال به او وفادارند و برایش دل می سوزانند. سرنوشت دایی جان مثل دن کیشوت و ابراهیم بیگ است: او نیز سر خود را بر دغدغهاش می گذارد: وحشتش از انگلیس و انتقام جویی آنها بهمرور کارش را به جنون میکشاند. حتی نوکرش را هم جاسوس انگلیسها میبیند و در نهایت هم از ترس اسیری توسط انگلیسها میمیرد. آن چه مخاطب را به خندیدن در برابر دن کیشوت وامی دارد حماقت و نادانیش نیست بلکه او از عصر خود داناتر و پیشتر است و همین عدم تعادل ، خنده می آفریند در حالی که دایی جان ناپلئون از این نظر برتری نسبت به دیگران ندارد و در جهل آنها شریک است.
سومین اثر مهم طنز دوره معاصر که تاثیرپذیری از دنکیشوت در آن مشهود است، دو کلمه حرف حساب نوشته کیومرث صابری فومنی است. صابری مهمترین و اثرگذارترین طنزنویس بعد از انقلاب ایران است که پیش از انقلاب با مهمترین نشریه فکاهی آنزمان (توفیق) همکاری داشتهاست. او با نوشتن ستون دو کلمه حرف حساب در روزنامه اطلاعات توانست مدلی نو برای طنز سیاسی پس از انقلاب بیافریند. یکی از شگردهای او در این ستون گردآوردن چند پرسوناژ و پیش بردن سوژه از طریق برقرار ساختن دیالوگ یا ماجرا میان آنهاست. این شگرد به خاطر برخورداری از پتانسیل گنجاندن عنصر تضاد در گفتار و کردار شخصیتها، در طنز کاربرد بسیار دارد و در نشریات طنز معاصر از از ملانصرالدین و صوراسرافیل گرفته تا باباشمل و توفیق بسیار استفاده شده است. شخصیتهای صابری (گل آقا) در آبدارخانه به مدیریت اوگرد هم آمده اند و هر یک مامور انجام کاری هستند. مهمترین آنها، شاغلام است که در حقیقت دستیاری گل آقا را در ادارۀ آبدارخانه بر عهده دارد. در حقیقت شاغلام و گل آقا، دو شخصیت اصلی آبدارخانه بشمار می آیند. این دو شخصیت، به دن کیشوت و سانچوپانزا شبیهند.
گل آقا که حوزۀ اقتدارش از یک آبدارخانه فراتر نمی رود چنان از مقام و منصب گل آقایی حرف می زند گویی خودش مرکز ثقل عالم و آبدارخانهاش مرکز جهان است! او خودرای و مستبد است. دچار توهم خود بزرگ بینی است. هیچوقت خودش را در برابر هیچ کوتاهی یا پرسشی پاسخگو نمیداند و برای شانهخالی کردن از زیر بار پرسش، شاغلام را متهم می کند و سبیلش را دود می دهد و عصا را بر سرش خرد می کند. به سبک دولتمردان همه چیز را زیر سر استکبار جهانی می داند و قائل به توهم توطئه است. حتی برهم خوردن نظم آبدارخانه را هم زیر سر استکبار جهانی میداند که دستش از آستین غضنفر(یکی از اصحاب آبدارخانه)بیرون آمده است (۱۷/۳/۷۲) گل آقا به عنصر زبان اهمیت می دهد. این امر باعث می شود که با استفاده از تضاد میان زبان و موضوع موقعیت طنز بیافریند. اگر سروانتس در دن کیشوت با سبک فاخر همان رمانس ها و نثر مطنطن و غریب کتابهای پهلوانی به موضوعاتی معمولی پرداخت و طنز در زبان و موقعیت میآفرید گل آقا نیز چنین می کند. او که آبدارخانهاش را مرکز جهان می داند گاه با لحنی حماسی و گاه شاعرانه از سماور و فنجان و قوری و نعلبکی سخن می گوید و طنز کلامی میآفریند. شاغلام را پهلوان گسترۀ نعلبکی و یکه تاز میدان چای مینامد. این امر در مورد دایی جان ناپلئون هم صادق است.او نیز عبارات ساده و پیش پا افتاده و بی معنی را در دهان ناپلئون می گذارد و از زبان او با لحن حماسی نقل می کند.مثلا در جایی می گوید: “به قول ناپلئون آنچه که حد ندارد خریت است.
” در این میان، طنز زبانی سه نوکر با اربابانشان متفاوت است: سانچوپانزا، شاغلام و مش قاسم هر سه عامیانه حرف می زنند و هیچکدام سواد درست و حسابی ندارند. لغات را اشتباه می گویند وکلمات تازه می سازند. به دلیل عوامیت و بی سوادی حرف ارباب را نمی فهمند و یا بد می فهمند. با این حال تلاش می کنند حرفهای او را تکرار کنند، قلمبه سلمبه حرف بزنند و در سخن گویی سری توی سرها درآورند. در این میان به رجز خوانی های بیجا و گردنفرازی های ابلهانه رو می آورند و موقعیت طنز می آفرینند. مش قاسم که مدعی است در جنگ کازرون تعداد زیادی از انگلیسها را کشته با همان زبان ساده و عوامانه مدام می گوید: “ما از بابای اینگلیسا هم نمی ترسیم.” در دو کلمه حرف حساب نیز،شاغلام و گل آقا بجا و یا طنزآمیز ازضرب المثل ها استفاده می کنند و آنها را به بازی میگیرند. این امر یادآور استفاده مکرر سانچوپانزا از ضرب المثل هاست و امکانات زبانی را به کار می گیرد تا در کلام طنز بیافریند.
از این رو در مجموع میتوان گفت جدا از مشابهت های سبکی و زبانی، آنچه این آثار را به هم پیوند می دهد شخصیت آشنا و باورپذیر قهرمانان آنهاست، قهرمانان آرمانهایی که مهر باطله بر آن خورده است،همان عاملی که دن کیشوت را جاودانه کرده واز او تراژیک ترین شخصیت کمیک تاریخ ادبیات را ساخته است.
مدیرتالارلطیفه وطنزوحومه