اشعار شهادت حضرت فاطمه معصومه(س) - یوسف رحیمی
آمدي و بهشت را با خود
به دل اين کوير آوردي
کوثرانه قدم زدي در شهر
خيرهاي کثير آوردي
**
آمدي و مشام هر کوچه
پر شده از شميم احساست
يادگاري مادرت زهراست
عطر نام تو، نفحهي ياست
**
به لب مردمان غمديده
با حضورت تبسم آوردي
آمدي با فرشتگان از راه
آسمان را سوی قم آوردي
**
با تو بوي بهشت پيچيده
دم به دم در فضاي بيت النور
آسمان آمده به پابوسي
آمده تا حرای بيت النور
**
حرف رفتن که ميزني ناگاه
دل قم کوچه کوچه ميگيرد
يا کريمي که دل به تو بسته
از فراق تو آه ميميرد
**
خاطر آسماني ات انگار
گاه گاهي غبار غم دارد
بغض هاي شکستهي ناگاه
چشم هايي که دم به دم دارد ...
**
شعلهي آه و ... قلب بي تابت
در تب اشتياق ميسوزد
باز هم قصهي جدايي ها
جگرت از فراق ميسوزد
**
چشم هايت دو چشمه کوثر شد
ياد داري وداع آخر را
دل خواهر چگونه تاب آورد
حسرت ديدن برادر را
**
زينب حضرت رضايي و
چشمهايي پر از شفق داري
ديدن غربت «ولي» سخت است
بانوي بي قرار حق داري
**
آمدي از مدينه تا ايران
برساني چنين پيامت را
که تحمل نمي تواني کرد
لحظه اي غربت امامت را
**
سيرهي ناب فاطمي اين است
راه را بر همه نشان دادي
تو شهيد ولايتي بانو
در هواي امام جان دادي
**
سيرهي ناب فاطمي اين است
مادرت پا به پاي مولايش...
محسنش جاي خود، خود مادر
پشت در شد فداي مولايش
**
بين کوچه کبود شد بازو
ولي اسباب رو سپيدي شد
آه دست شکستهي مادر
باني نهضت رشيدي شد
**
سيرهي ناب فاطمي يعني
در شريعه رشادت عباس
تشنه لب از فرات برگشتن
دست و مشک و ... قیامت عباس
**
دست هايش قلم شدند آن روز
تا حديث حماسه بنويسد
همهي شعر را اگر شاعر
در دو مصرع خلاصه بنويسد:
**
هر کسي شد فداي مولايش
نام او در جهان علم گردد
مرقدش در تمامي عالم
قبله و کعبه و حرم گردد
یوسف رحیمی