0

خضوع ممکنات در برابر ولیّ خدا

 
nazaninfatemeh
nazaninfatemeh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 81124
محل سکونت : تهران

خضوع ممکنات در برابر ولیّ خدا
پنج شنبه 9 بهمن 1393  11:30 AM

یکی از ویژگی های خاص معصومین علیهم السلام ابهت و عظمت ایشان در دید دوست و دشمن و در یک کلام تمامی موجودات عالم است. همانگونه که هر آنچه در عالم است در برابر قادر مطلق جهان که دارای ولایت تکوینی است خاضع است. در برابر حضرات معصومین علیهم السلام که جانشین خدا در روی زمین هستند نیز همه عالم خاضع و تسلیم اند. چه انسانها و چه غیر انسانها از مخلوقات چه آنان که دارای حیاتند مانند حیوانات و چه آنان که دارای حیات نیستند مانند سنگ و چوب.


نمونه هایی از این جذبه معنوی ولایی امام حسن عسکری علیه السلام یکی از جانشینان به حق خداوند متعال در روی زمین در ذیل آورده می شود.

 

خضوع دوست در برابر هیبت امام

احمد بن عبد اللّه مى‏گوید: پدرم به غایت متكبّر بود و هیچ احدى را براى تعظیم قیام نمى ‏نمود. روزى دیدم مردى گندمگون بلند قامت كه از او آثار هیبت و صلابت ظاهر مى‏ شد، نزد پدرم آمد. هنوز دور بود كه پدرم بى ‏اختیار بر جست و بعد از شرایط استقبال، كمر فرمانبردارى وى بر میان بست. من به غایت حیران شدم و متفكر در كار پدر خود گردیدم تا صحبت به نهایت رسید.

گفتم: اى پدر! تو را هرگز ندیدم كه خلیفه ‏اى را چنین تعظیم كنى، این مرد كیست و این تعظیم را سبب چیست؟ گفت: راست بگویم و اگر چه در این گفتن خطر جان مى ‏بینم. این مقتداى عالمیان و پیشواى‏ اهل جهان است، این حسن بن على بن محمّد بن على بن موسى الرضا- علیهم السلام- است، این حجت خدا است، من دوست وى گردیدم و به امامت وى معترف شدم. و اللّه هیچ دوستى و دشمنى نبود الّا كه ثنا و ستایش وى مى ‏نمود.[1]

به ابو محمد امام‏ عسكرى‏ علیه السلام گفتم: جلال و عظمت شما مانع مى‏ شود كه سۆال خود را مطرح كنم. اجازه مى‏ دهید كه آنچه مى ‏خواهم بپرسم؟ گفت: بپرس. گفتم: سرور من! شما صاحب فرزند شده ‏اید؟ گفت: بلى. گفتم: اگر حادثه‌‏اى براى شما رخ دهد در كجا سراغ او را بگیرم. گفت: در مدینه.[2]

حضرت بیش از یك روز، نزد او نبود كه احترام و بزرگداشت آن حضرت در نظر او بجائى رسید كه در برابر او چهره بر خاك می گذاشت و دیده از زمین بر نمی داشت، حضرت از نزد او خارج شد، در حالى كه بصیرت او بآن حضرت از همه بیشتر و ستایشش او را از همه نیكوتر بود

خضوع دشمن در برابر عظمت امام

امام‏ حسن‏ عسكرى‏ علیه السلام را نزد على بن نارمش كه دشمنترین مردم با اولاد ابى طالب بود زندان كردند، و به او گفتند، بر او هر چه خواهى سخت گیر و سخت گیر. حضرت بیش از یك روز، نزد او نبود كه احترام و بزرگداشت آن حضرت در نظر او بجائى رسید كه در برابر او چهره بر خاك می گذاشت و دیده از زمین بر نمی داشت، حضرت از نزد او خارج شد، در حالى كه بصیرت او بآن حضرت از همه بیشتر و ستایشش او را از همه نیكوتر بود. [3]

 

تسلیم شدن حیوانات در برابر امام

احمد بن حارث قزوینى گوید: من با پدرم در سامره بودم، و پدرم دامپزشك اصطبل امام‏ حسن‏ عسكرى‏ علیه السلام بود. مستعین باللَّه (خلیفه عباسى) استرى داشت كه در زیبائى و بزرگى مانند نداشت، ولى از سوارى دادن و لجام و زین گرفتن سرپیچى می كرد، رام‏كنندگان ستور بر سرش ریخته بودند و چاره‏ اى براى سوارى او نیافته بودند، یكى از همدمان خلیفه گفت: یا امیر المۆمنین! چرا دنبال حسن بن رضا نمی فرستى تا بیاید، یا این استر را سوار شود و یا او را بكشد.

خلیفه نزد ابو محمد (امام عسكرى علیه السلام) فرستاد، پدرم نیز همراه او بود، پدرم گوید: چون‏ حضرت وارد خانه شد، من با او بودم، نگاهى به استر كرد كه در صحن منزل ایستاده بود، بجانب او رفت و دست بر كپلش گذاشت، استر را دیدم كه عرق از او سرازیر است، سپس نزد مستعین رفت و سلام كرد. مستعین او را خوش آمد گفت و نزدیك خود نشانید، و گفت: اى ابا محمد! این استر را لجام گذار.

حضرت به پدرم گفت: غلام لجامش گذارد، مستعین گفت: خود شما لجامش گذارید، حضرت رو لباسیش را كنار گذاشت و برخاست و او را لجام كرد و بجاى خود بازگشت و بنشست، مستعین گفت: اى ابا محمد! او را زین گذار، حضرت بپدرم فرمود: غلام؟ او را زین گذار، باز خلیفه گفت: خود شما زین گذارید امام دوباره برخاست و او را زین گذاشت و برگشت. مستعین گفت: میل دارید سوارش شوید؟ فرمود: آرى. بر او سوار شد، بدون اینكه سركشى كند و در میان منزل او را راند، راندنى تند و آرام و بهترین راندنى كه ممكن است، سپس برگشت و فرود آمد.

پدرم به غایت متكبّر بود و هیچ احدى را براى تعظیم قیام نمى ‏نمود. روزى دیدم مردى گندمگون بلند قامت كه از او آثار هیبت و صلابت ظاهر مى‏ شد، نزد پدرم آمد. هنوز دور بود كه پدرم بى ‏اختیار بر جست و بعد از شرایط استقبال، كمر فرمانبردارى وى بر میان بست

مستعین گفت: اى ابا محمد! آن را چگونه دیدى؟ فرمود: اى امیر المۆمنین! در زیبائى و مهارت رفتار مانندش ندیده‏ام. و چنین استرى جز امیر المۆمنین را شایسته نیست. خلیفه گفت: اى ابا محمد! امیر المۆمنین هم شما را بر آن نشانید (و بشما بخشید). حضرت به پدرم فرمود: غلام آن را بگیر، پدرم آن را گرفت و افسار كشید.[4]

 

جذبه ولایی امام در لحظات اول امامت

گفتند: در آن موقعى كه ما مشغول عزادارى و سرگردانى بودیم ناگاه دیدیم كه غلامى از اطاق اندرونى خارج شد، به غلام دیگرى صدا زد: ریاش این رقعه را بگیر و ببر خانه امیر المۆمنین به فلان شخص بده و بگو: این رقعه حسن بن على علیهماالسّلام است. مردم براى اینكه ببینند چه خبر است گردن كشیدند. بعد از آن از صدر رواق خانه درى گشوده شد، غلام سیاهى خارج شد، بعد از او امام حسن عسكرى علیه السلام با حالت حسرت ‏زدگى خارج شد، سر برهنه، لباس‏ها پاره پاره، «علیه مبطنة بیضاء»، صورت آن حضرت بدون كم و زیاد نظیر صورت پدر بزرگوارش بود.

فرزندان متوكل كه بعضیهاشان ولیعهد بودند در آن خانه بودند، تمام آنان بر سر پا ایستادند، ابو محمّد موفق جلو پاى آن حضرت بلند شد، امام‏ حسن‏ عسكرى علیه السلام ‏ نزد او رفت و با او معانقه نمود، موفق گفت: یابن عم خوش آمدى.

امام حسن علیه السلام میان دو درب رواق نشست، كلیه مردم در حضور آن حضرت بودند، خانه نظیر بازار پر از جمعیت شده بود.

همین‏ كه امام حسن علیه السلام وارد شد و نشست مردم همه سكوت اختیار كردند، ما غیر از عطسه و سرفه چیزى نمى‏شنیدیم.[5]

 

پی نوشت:

1.احمد بن تاج الدین استرآبادى،‏ آثار احمدى، ناشر: میراث مكتوب‏ تهران‏،سال چاپ: 1374 ش‏،ص:547 و546

2. كلینى، محمد بن یعقوب - بهبودى، محمد باقر، گزیده كافى، مركز انتشارات علمى و فرهنگى - تهران، چاپ: اول، 1363 ش، ج‏1، ص:85و 86

3. كلینى، محمد بن یعقوب - مصطفوى، سید جواد، أصول الكافی / ترجمه مصطفوى، كتاب فروشى علمیه اسلامیه - تهران، چاپ: اول، 1369 ش، ج‏2 ؛ ص439

4. همان،ج‏2، ص: 437و 438

5.مسعودى، على بن حسین - نجفى، محمد جواد، ترجمه إثبات الوصیة لعلیّ بن أبی طالب علیه السلام، اسلامیه - تهران، چاپ: دوم، 1362 ش، ص: 455

از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها