0

داستان هایی از حضرت مهدی (عج)

 
nazaninfatemeh
nazaninfatemeh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 81124
محل سکونت : تهران

حضرت مهدی عج:« دعا کنید بیایم و شیعیانم را نجات دهم.»
شنبه 9 اسفند 1393  10:25 AM

سید حلاوی یک قصیده ی شکواییه ای ساخت که در آن به امام زمان عج شکایتها دارد مثلاً قسمتی از ترجمه قصیده این است:

« یابن الحسن العسکری کجا هستید؟ شیعیان شما را آزار می کنند . فلان دسته از شیعیانت گرفتار شده اند و دچار رنج و شکنجه و بلا و محنت هستند.»

در این اشعار بلاهایی که بر شیعیان مختلف رخ داده است به نظم کشیده شده است. این اشعار را این طرف و آن طرف در دو سه جلسه خوانده بود. یکی دو نفر از اوتاد نجف در عالم رویا به حضور مبارک حضرت بقیّت الله شرفیاب شدند.

حضرت به آنها فرمود:« بروید به سیّد بگویید : سیّد! این قدر دل مرا مسوزان ، این قدر سینه ی مرا کباب مکن، این قدر ناراحتی شیعه را به گوشم مرسان ، من از شنیدن آن متاثر می شوم.»

عبارتی که پیغام داده است این است – لیس امری بیده-« این امر به دست من نیست. به دست خداست دعا کنید خدا فرج مرا برساند تا شیعیانم را از این شکنجه ها نجات دهم.»

 

 

منبع: کیست مرا یاری کند؟ من مهدی صاحب الزمانم ص 66

مولف: محمد یوسفی

از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها